از روزی که دوستای معمولی هم بودیم من میدونستم دوس داره یه روزی برم دنبالش و ببرمش یه جایی... یعنی من رانندگی کنم. امروز صبح در حالیکه داشتم از شدت بیخوابی فنا میشدم براش نوشتم دوس داری بیام دنبالت ببرمت فرودگاه؟ گفت نه زحمتت میشه
براش نوشتم میترسم دیر شه و از پرواز جا بمونی تا حاضر شم، بهتره خودت بری، در جوابم نوشت نه جا نمیمونم اگر بیای دنبالم خیلی خوبه آخه خیابونام صبح زود جمعه خلوته:دی
اینگونه بود که من بالاخره طلسم رو شکوندم و رانندگی کردم و اون کنارم نشست:)
+ امروز صبح حسابی احساس مفید بودن کردم
+ شب عروسی دوست صمیمیم دعوت بودم، وای چقدر زیاد خوش گذشت و وای نمیتونید تصور کنید وقتی سمیرا منو تو جمعیت دید و اشک ریزان با لباس پفیش اومد بغلم کرد. من اشکشو پاک کردم و عکاس گفت محشر بود این تصاویری که ساختین:دی
+ توی عروسی پیام بانک اومد و اعلام کرد یه پول کوچیکی که باید به حسابم واریز میشد و نشده بود، بالاخره واریز شده، من ذوق، ذوق، ذوق... تکمیل شد خوشیهای امشب
لعنتی این اسمس واریز یه قدرت جادویی عجیبی داره :))
حالا اگر واریز حقوق باشه این خوشی ۱۰۰ برابره
همیشه شاد باشی.. اون واریزی مثل این میمونه کیفی رو بعد مدتها بیاری استفاده کنی توش پول باشه... اون پست پیشنهاد هیجان انگیز پیام دادم هاااااا ، گویا بلاگ اسکای قورتش داده
دقیقا دقیقا

؟
من فکر میکنم حتی جوابم دادم بهش نشون نمیده