روزا میگذرن و من حسابی درگیر کار شدم، درگیر کار و البته زندگی... هر چند روز یکبار یه تعطیلی برای خودم میذارم و حسابی تو اون یه روز برنامه دارم، از کارای بانکی بگیر تا دیدار با دوستان، آشنایان و معاشرت با خانواده و الخ
امروز روز تعطیلم بود و جای اینکه به کارام برسم فقط استراحت کردم. آخیش انگار خستگی کل این مرداد ماه از بین رفت... این مرداد رو ماه شکستن رکورد گذاشته بودیم، قرار بود تا بیشترین حدی که میتونیم کار کنیم و برای همینم یه کم وقت برای تفریح نداشتم.
امروز عصر گوشیمو برداشتم دیدم برام عکس یه پیج رو فرستاده که مشخص بود پیج تازه شروع به کار کرده، ازش پرسیدم مال کیه این پیج؟ نوشت نمیدونم دوستم استوری کرد خواستم ببینم از هیچ کدوم خوشت میاد؟ خیلی معمولی بودن همشون، عکس یکیشو فرستادم و گفتم فقط این بانمکه
به نظرم واقعا از این روحیههای دوس پسری نداشت که مثلا ذوق خرید داشته باشه و بخواد بگه بیا اینو برات بخرم، ولی گفت، منم تشکر کردم و گفتم اصلا سایز من نداره
ازم پرسید برنامهی شامم چیه و اومد دنبالم که شام با هم باشیم. وقتی نشستیم گفت بیا من یه پیام به این پیج بدم و اصلا اجازه نداد من نظر بدم و زود پیام گذاشت و در کسری از ثانیه صاحب پیج جواب داد و نوشت بله این فری سایزه وای اگر سایزشون ۳۶ باشه ممکنه بزرگ شه، ازم پرسید چی کار کنیم فکر میکنی گشاد شه؟ من از اینا که مانتوهای گشاد تنشون میکنن و خودشون ریزن خوشم نمیاد.
بعد از ۲ دقیقه خانومه نوشت البته اگر سفارشتونو ثبت کنید براشون عین همین با سایزی که میخواید رو آماده میکنم. هیچی فکر کنم کل فرآیند خرید به ۳ دقیقه هم نکشید و الکی الکی برام مانتو خرید و من یه احساس خیلی عجیب دارم که نمیدونم حس خوبیه یا نه، فقط میدونم خیلی خجالت کشیدم و دارم فکر میکنم شاید پولشو بهش بدم، شایدم بذارم حس خوب کاری که کرده بمونه براش ^_^
وقتی اومدم خونه خواهرمم با فاصله چند دقیقه رسید خونه و دیدم برام عیدی خریده و عیدیمم شال بود، امیدوارم به مانتوی جدیدم بیاد:))
دربارهی شغل آقای ت اینجا حرف نزدم و خیالم ندارم که حرفی بزنم، ولی کار دومش که یه کار پروژهایه تا این هفته تموم میشه و خودش خیلی حالش خوبه بابت کار جدیدی که گرفته و این هدیه هم که برام خرید شیرینی همون پروژهای بود که نتیجهش تقریبا(!) چیزی بوده که میخواسته