مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

وقتی از تفاوت‌هامون می‌نویسم.

زندگیم رسما دو نیمه شده، قسمتی امیدوارکننده و قسمتی بسیار ناامیدکننده و سخت

سعی می‌کنم اینجا از بخش خوبش بنویسم که دست خودمه، برای قسمت بد زندگی متاسفانه تا جاییکه دست خودم بوده تلاش کردم و بیشتر از اون ازم بر نمیاد. 

قسمت امیدوار کننده‌ی زندگیم همون پسره‌ست که اصلا نمی‌دونم چی خطابش کنم؟ دوست؟ همراه؟ یار to be!؟ 

حالا این بخش امیدوارکننده خودش کلی چالش داره و خیلی وقتا توش ناراحتی و سختی‌ و غصه هم هست، ولی از اونجاییکه ماهیت این رابطه رو دوس دارم برام امیدبخشه... 

اگر سال گذشته بهم میگفتین همچو آدمی با این ظاهر قراره دوستم باشه احتمالا باورم نمیشد، از بس که هیچ ربط کوچیکی به ایده‌آل ذهنیم نداره

اگه بخوام جز به جز نگاه کنم میتونم بگم اگه این رابطه ختم به خیر شه و روزی بچه دار شیم، من مامان یه بچه‌ی خیلی زشت خواهم شد:دی

خودم یه چهره‌ی معمولی دارم و ایشون هم چندین درجه از من معمولی تر‌تر‌تر‌ن الحمدلله:دی

بخش بد بعدیش، که مهم تره و هنوز گاهی بهش فکر می‌کنم این بود که من‌ همیشه حساس بودم روی رابطه‌م با آدمی که بخواد منجر به ازدواج شه و کسی که سالهاست کار می‌کنه و ماشین نداره برام آدم عجیبی بود. مگه میشه واقعا داشتن ماشین برای کسی الویت نباشه؟!

همون اولای رابطه این جریان رو بهش گفتم(با علم به اینکه میدونستم میتونه یه ماشین خیلی معمولی بخره و مگه تا چند سال پیش‌ واقعا پراید چند بود؟) بهم گفت درک می‌کنه و بهم حق میده که این قضیه برام اهمیت زیادی داشته، خدا رو شکر!

اما خب ترجیحش این بوده جای داشتن ماشین یه دارایی دیگه مثل خونه داشته باشه، خب اینجا یه کم سعی کردم درک کنم و قبول کردم داشتن خونه تو الویته... یه روز قرار شد بریم خونه‌ش رو ببینیم البته نه برای اینکه نشونم بده، چون قرار بود خونه رو تحویل بنگاه بده، خلاصه‌ که رفتم و دیدم، خونه‌ش خیلی کوچولو اما نوساز بود(یه اتاقه)، صرفا جهت اینکه فکر نکنید خونه جای خوبی بوده میگم تو یه منطقه خیلی معمولی بود:دی

ازم نظر پرسید و‌ من از اونجاییکه دختر عاقلی! هستم با خودم فکر کردم نکنه رابطه‌مون جدی شه و بخوام رو حرف الانم بزنم، گفتم خیلی تمیز و‌ خوبه! ولی‌ اتاقش برای گذاشتن تخت و یه میز کوچیکه

اون زمان هیچی نگفت و من فهمیدم خیلی جواب خوبی بهش دادم(یه آخیش محکم تو دلم گفتم)، چند‌ وقت بعد که نمی‌دونم ناشی از فشارهای وارده‌ی من بود یا چی(هنوز هر چند وقت یه بار که حرف ماشین میشد من تکرار می‌کردم زندگی آدم بدون ماشین لنگ‌ میمونه و فلان) نصف شبی بهم گفت به نظرت ماشین ثبت‌نام کنیم؟ حالا‌ که اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تعداد زیادی از دوستان حتی خانواده‌ی خودم و اون! به نظرشون احمقانه بود ماشین ثبت نام کردن... 

در نهایت بهش گفتم به نظرم اگه فکر می‌کنی اوضاع بهتر میشه ثبت‌نام نکن، اگه‌ نمیشه هم که همه اونایی‌ که میگن ثبت‌نام‌ نکن خب خودشون ماشین دارن و درک نمی‌کنن... شب‌تر بهم اس‌‌ام‌اس داد که ثبت نام کردم‌ و تموم شد، ولی به خونواده نگفتم. اون شب یکی از بهترین‌ شبای زندگیم بود نه برای ماشین که خب حالا ماشینی نیست آدم براش ذوق کنه! برای این خوشحال شدم که تونسته پولاشو جمع‌ و جور کنه و برخلاف میلش ماشین ثبت‌نام کرده و خواسته خوشحالم کنه، با اطمینان می‌دونستم اگه نبودم این کارو هرگز نمی‌کرد(چون ماشین باباش دستشه) 

خوبی وبلاگ اینه فقط خوبی‌های یه رابطه رو نمیبینی، عکس نیست که جهت نشون دادن رنگ و روی زندگی شاره بشه(شما بخونید به اشتراک گذاشته بشه:دی) اینجا می‌دونید که اگر فلانی یه ماشین خیلی معمولی خریده هم با کلی صرف کردن انرژی بوده و چقد این ویژگی وبلاگ رو دوست دارم. 

حالا برای همون ماشین معمولی! که اصلا هم‌ معلومم نیست کی بهمون بدن:دی کلی ذوق داریم و‌ داریم اون پلی‌لیست مذکور رو کم‌کم براش آماده می‌کنیم. همون که قراره سلیقه‌ی جفتمون توش باشه...


+ من خیلی عجیبم ولی شما دوستای مجازی تنها کسایی هستید که از رابطه‌ی‌ ما با خبرید. تو دنیای حقیقی ترجیح دادیم تا‌ وقتی از خودمون مطمئن نیستم کسی مطلع نشه از رابطه‌مون...


نظرات 15 + ارسال نظر
آویشن 1398/04/05 ساعت 02:56 http://dittany.blogsky.com

تو یه نگاه به اسم و قیافم بنداز ، من نیام تو وبلاگت شیطنت کنم پس کی کنه؟ مثلا ادویه ای گفتنا

:)))))
دست عمه‌ت با انتخاب اسمش درد نکنه

رها 1398/04/03 ساعت 12:29

خانواده هاتون هم نمیدونن؟؟
آخه گفتی جای گرونی‌ نگرفته خونش رو

نه جای گرونی نگرفته، البته الان اونجایی که اونم گرفته خیلی ارزون نیست

خورشید 1398/04/02 ساعت 22:26

سلام مگی همشهری
ان شاءالله که خیره
تو دختر عاقلی هستی و از اول که میخوندمت متوجه شدم به یه اصولی پایبند هستی و ان شاءالله همین طور ریز ریز، بیشتر با هم آشنا میشین....
میدونی به نظرم مهم اینه، طرفِ مقابل هم، به یه اصولی پایبند باشه، به یه چیزهایی نزدیک به اصول و عقاید ما.
الان جوونها، خیلی بی قید شدن، انگار دیگه هیچ خط قرمزی وجود نداره، همینطوری فقط میرن جلو....بدون هدف بدون هیچی..‌
خوشحالم و خدا رو شکر بابت همشهری متفاوت
در پناه خدا

سلام خورشید همشهری
ممنون که منو عاقل میبینی ان‌شالله که باشم، آره اون بخش ریز ریز خیلی برام مهمه
و خوبی ایشون اینه که ابدا کاری بر خلاف میل من انجام نمیده(مثلا حتی گرفتن دستم) و از این بابت خیلی راضی‌ و خشنودم
حتی شاید خط قرمزاش جاهایی بیشتر از من باشه، مثل اینکه اصلا با هیچ خانومی هیچ رابطه‌ای نداره و به نظرش تا دوست هم جنس هست، چرا غیر هم‌جنس؟
و خوبی دیگه‌ش اینه که منو منع نمیکنه از هیچ رابطه‌ای و میگه مطمئنم حد ها رو میشناسی
خلاصه ممنون از حال خوب و امرژی مثبتی که بهم دادی خورشید جانم
قلب و احترام از رشت برای شما

آویشن 1398/04/02 ساعت 21:06

پیشاپیش مبارکه، امیدوارم تو همین ماشین کلی اهنگای قشنگ گوش بدید و خاطرات خوب بسازید حس می کنم دارم رمان عاشقانه می خونم ، منتظرم زودتر قسمت بعدی بیاد

ممنون مهربون
ایشالا اگه خیره که اینجوری بشه
از دست تو

رها 1398/04/02 ساعت 19:54

مگی‌ خانواده هاتون چی...
چرا فک کردم خونه ش تو گلساره
گفتم گلسار یاد اون کافه دوک افتادم. اسمشو مطمیئن نیستم!

خونواده‌هامون چی؟
اسمشو درست میگی، دوک یه کافه تو گلسار بلوار سمیه‌س
خب از کجا معلوم که گلساره یا نه؟ ممکنه هر دومون گلسار باشیم

روشن 1398/04/02 ساعت 12:10

وای مگی چه بامزه ...
ایشالا تو همین ماشین معمولی کلیییییی اتفاق های خوب براتون رقم بخوره:)

ممنون روشن
منم تقریبا امیدوارم

گیلاس 1398/04/02 ساعت 08:44

چی میشه ته این رابطه جذاب.باز هم میگم تصویرسازیت فوق العادست.مثل این کتابا که هی میخوای ببینی بعدش چی میشه‌ و تا صبح میخونی و زمین نمیذاریش شده وبلاگت

راس راسی میگی؟ خودم احساس می‌کنم شبیه فیلم ترکیا میشه وقتی درباره‌ش می‌نویسم ممنون که بهم امید دادی
ایشالا پایانش اونجوری باشه که شماها دوس دارین، خدا دوس داره و نهایتا منم دوس دارم

Ali 1398/04/02 ساعت 01:41

Entezaret baraye dashtane mashin ham be ja bode ham bi ja
Mage hame gharare mashin shakhsi dashte bashan?
Olaviate to mashine ama bayad behesh ejaze bedi tasmim begire mashin dos dare ya na
Shayad tarjihesh be estefade az hamlo naghle omomie
Shayad as safar ba mashin khoshesh nayad o faqat ba havapeima safar kone
Chera bayad mashin dashte bashe?
Chon to gofti:D?

نه خیرم، توضیح دادنش سخته
مساله اینه من خیلی چیزا رو تو اون آدم می‌بینم، مثل اینکه چقدر سخت تصمیم میگیره برای انجام هر کاری و نیاز به اصرار و هدایت یه نفر دیگه داره
می‌دونم که داشتن ماشین چقد حال خوبی میداد بهش ولی چون کسی نبود که ازش بخواد این کارو نکرده بود و الانم چقدر ناراحته که همون سالا ماشین نخریده بود

می سا 1398/04/01 ساعت 20:00

سلام به روی ماهت دخترک
چقدر تو عاقلی آخه
کلی دوست دارم و همیشه دعا می کنم هرچی برات خوبه چیش بیاد برات
مواظب مگی باش لطفا
بخند :)
همیشه سختی ها وجود دارند که ما خوشی ها رو هم ببینیم ، هرچند یه وقتایی خیلی وحشتناک میشند این سختی ها
(چقدر واقعا فیلسوفانه بود حرفم

سلام مهربون، سفر خوش می‌گذره؟
خیلی فیلسوفی می‌سا جونم
می‌خندم، چشم

چقدر برات خوشحالم
هرچند زودتر هم چیزهایی از این رابطه اما سربسته گفته بودی
چقدر برات خوشحالم که میدونی چی از این دنیا میخوای
الان دیگه خوب میدونی خیالات و اون تصورات ذهنی خیلی وقتا کیلومترها با چیزی که فکر میکنیم فرق دارن ولی میدونی خوبیه این ماجرا کجاست؟؟؟؟ اونجایی که چیزی که وجود داره خیلی از خیال ما بهتره... ظاهر افراد همونقدر که مهمه میتونه اصلا مهم نباشه... مادیات هم به دست آوردنی هستند... چیزی که خوشحالم میکنه جرقه های عشق هست که از لابلای این کلمات توی دل آدم پاشیده میشه

ممنونم تیلو
خیلی خوش‌قلب و مهربونی
واقعا؟ امیدوارم‌ عشق باشه

هانی 1398/04/01 ساعت 11:10

امیدوارم بخش امیدوار کننده‌ش روز به روز بیشتر و کم چالش‌تر بشه. تا جایی که غرق آرامش بشی.

مرسی هانی، خیلی مرسی هانی

1900_ 1398/04/01 ساعت 09:07 http://novecento.blog.ir

این بخش اخر رو خیلی دوست دارم . ادم سبک میشه اینجا و ذهنش نظم میگیره .

اوهوم واقعا همینطوره

آسمان 1398/04/01 ساعت 03:15

نه، شاید از نحوه نوشتنت که خیلی خلاصه بود. نظراتت هم بعضی بسته بود. کلا حسم نسبت بهت عوض شد با خوندن جزییاتی که مینویسی

اصلا فکر نمی‌کردم بستن کامنتدونی چونان حسی رو در خواننده ایجاد کنه
ممنون که وقت گذاشتی و گفتی

آسمان 1398/04/01 ساعت 01:00 http://avare.blog.ir

اسمم قابلی نداره. تازگی تغییر دادم به این نام
این جالبه که اولش که وبتو دیدم فک میکردم از این دخترای مغرور باشی که خودشونو فقط قبول دارن و همه رو هیچ می انگارن. اما الان که میخونم شخصیتت و اتفاقاتت برام جالب میاد

از اسمم اینجوری بر می‌اومد که مغرور‌ باشم و همه رو هیچ بی انگارم؟
درهرحال مرسی که نظرت عوض شد

آسمان 1398/03/31 ساعت 17:35 http://avare.blog.ir

خیلی جالبه برام. امیدوارم هرچی که درسته همون برات پیش بیاد

چیش جالبه آسمان؟ راستی یکی از اسمای محبوب من آسمانه:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد