گرچه روز خوبی برام نبود و شبش بیخواب شده بودم، اما فرداش روز با برکتی بود. فرداش که میگم منظورم اولین روز ماه رمضونه...
بیاینکه منتظر مهمون باشیم عضو جدید خانواده برای افطار اومد پیشمون، دختر دایی هم چون خونه تنها بود و باباش نبود بهمون اضافه شد، دیرترش دایی و مامانی از دکتر برگشتن و باز میز افطار چیدیم براشون، خلاصه حضور مهمونای یهویی روز اولی رو به فال نیک گرفتم.