الکى الکى یکى از آرزوهام بر آورده شد، یعنى دو تا...
یکیش تولد کنار دریا بود و اون یکیش اینکه کسى بیاد جلو در کارخونه و زنگ بزنه بگه: "من پایین منتظرتم"
+ تولد با تو خیلى میچسبه، با همین تو که میاى دنبالم و میگى خیلى وقته پایین منتظرمى... همین تو که اینقدر دل آدمو گرم مى کنى با بودنت
انشاالله ک همش براورده بشـــه!
ان شالله
اولین تولدِ کنار دریایی که تجربه شو داشتم امسال بود که ساعت 8صبح رفتم کنار دریا و 21سالگیمو تحویل کردم :)
کیک هم نداشتم از مغازه کیک تاینی خریدم با این شمع ها که تو شمع زنی محرم روشن می کنن :دی
خلاصه که تولد حزینانه و در غم پیچیده و در سکوت تنیده ای بود
:)))



تولد قشنگى بوده اتفاقاً به نظرم
ما هم تولدمون همراه با سگ لرزهاى فراوان بود رو به دریا...
اونقدر باد شدت داشت که نشد شمع روشن کنم و فوت کنم حتى... خدا رو شکر که تونستى همون شمع شام غریبانو روشن کنى و فوت