مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دنیای مجازی دوس داشتنی من و دنیای واقعی کوچیک لعنتی

احساس نا امنی بهم دست میده وقتی چیزی رو از کسی پنهون می کنم و از جای دیگه ای میفهمه... همیشه اینجوری بودم ولی نه اینقدر

استادم بارها ازم پرسیده بود کارم چیه و من کاری کرده بودم که بی خیالش شه و بهش نمی گفتم، فقط گفته بودم ربطی به هیچ کدوم از مدارک دانشگاهیم نداره، امروز دم ظهر به روم آورد که می دونه من کیک درست می کنم و خانومش گفت من حتی کیکاتونم خوردم!!!!!!! و سند و مدرک آورد که ایناهاش ببینید کیکمونو... و کاشف به عمل اومد اون روزی که من کیک پختم و رفتم تهران و ملاقات داشتم با استادهام خانوم یکیشون اینجا بود و رفته بود تولدی که کیکشو ما درست کرده بودیم:|

اولش که پرسید خانوم ر. شما کارگاه شیرینی پزی دارید؟ من یک لحظه قلبم وایساد، خودم که ایستاده بودم نشستم، با چشای گرد گفتم نههه و منظورم مفی حرفش نبود، صرفا خواستم بگم یعنی از کجا فهمیدی؟!

اتفاق عجیبی بود ولی مجبور شدم بگم حدسش درست بوده و بپرسم چرا این حدس رو زده که بعد توضیح بدن از کجا می دونن... هعی:( یعنی شد من نخوام یکی یه چیزو بدونه و این اتفاق بیفته؟

نظرات 6 + ارسال نظر
x 1395/12/20 ساعت 19:02

دقیقا منم همین طورم
‌ظاهرم و گرم گرفتن و بگو بخندم با دوستا و همکلاسی و ... اینطور نشون میده که برونگرام ولی شدیدا تمایل دارم اطلاعات شخصیم شخصی بمونه .... در واقع حریم شخصیم خیلی وسیع تر از حریم شخصی بقیه اس !

هاها، ما عتیقه های عجیب و غریب...
امان از ما، امان؛)

x 1395/12/20 ساعت 13:48 http://malakiti.blogfa.com

نظر یکی از دوستان رو اینجا خوندم ..... با احترام به نظرشون و مطالب اون کتاب ...
‌من عاشق تک تک داشته هامم چه چیزهایی که به دست اوردنش دست خودم بوده چه چیزهایی که تو انتخابش نقشی نداشتم (و موروثیه) و به تک تکش افتخار می کنم .. . با این حال دوست دارم ناشناخته بمونم و اطلاعاتم سری بمونه ..... این که ناشناخته بمونم و ادم ها رو با کنجکاویشون و فرضیاتشون درباره ی خودم تنها بذارم ٬ حس خوبی بهم میده:))

‌یه مثال خیلی ساده ...‌ دوران مدرسه بدم میومد کسی ازم نمره بپرسه و ربطی نداشت که بالاترین نمره رو اورده بودم یا پایین ترین

:)))
حالا من نمی خوام مرموز هم باشما، ولی کلا تمایلی ندارم خیلی به آدمای محیط کار دانشگاه از خودم اطلاعات بدم!
بر عکس ظاهرم که به نظر برون گرا میاد؛)

x 1395/12/20 ساعت 13:37 http://malakiti.blogfa.com

هوووم منم همین طوری ام .... ! ولی میخوام بگم تو از منم مرموز تر و تودار تری :))

واقعااا:))))) ؟! مرموز و تو دار؟
نمی دونم واقعا:دی

فرهاد 1395/12/17 ساعت 15:31

سلام
این روز ها دارم کتابی رو میخونم که باعث میشه بیشتر به بعضی موارد فکر کنم.
من قضاوت نمی کنم. میگم شاید:
شاید باید به این فکر کنیم چرا چنین چیزی رو (البته بعضی موارد واقعا به کسی ربطی نداره، اما شغل آدم اساسا جزو اطلاعات محرمانه نیست) نمی‌خوایم کسی بدونه.
و اما ربطش به کتاب:
باید خودمون رو دوست داشته باشیم. همون چیزی که هستیم. مهم نیست من دوست دارم در چه زمینه ای تحصیل کنم. مهم نیست من دوست دارم در چه زمینه ای کار کنم. فارق از همه این ها من خودم رو لایق دوست داشته شدن میدونم.
شاید (باز هم میگم شاید) گاهی ما چیزهایی رو پنهان می‌کنیم که احساس میکنیم اگر اون مورد رو در مورد ما بدونن دیگه دوست داشتنی نیستیم یا به اندازه قبل دوست داشتنی نیستیم.
نمیدونم.

خب ممنونم از نظرتون
اتفاقا من برام جالب بود این کامنت، چون حدس میزدم اکثر آدمای اون جمع هم فکر می کنن من چون شغلم رو نپذیرفتم تمایل به گفتنش ندارم، ابدا جریان این نیست که من شغلم رو دوست ندارم. من آدم پشت میزنشینی نیستم و کارم دقیقا بهم این امکان رو میده که با آدمها در رفت و آمد باشم و تحرک زیادی داشته باشم. دلیل نگفتنم اصلا این نیست، برای مثال عرض می کنم من پدرم بسیار فرد موفق در جایگاه خودشون بودن(بی هیچ پارتی و امکاناتی بهترین جاها درس خوندن) و بسیاااار فعال و کاری بودن همیشه... اما هیچ کدوم از اساتید بنده چیزی ازشون نمیدونن و یکی از استادهام حتی مدتی کارمند ایشون بودن تو کار غیر دولتیشون و من اینو میدونستم و هرگز به استادم نگفتم...
من به هر دلیلی تمایل به دادن اطلاعات جالب و دقیق درباره ی خودم رو ندارم، شاید دوست دارم دیرتر کشف شم، بیانش سخته... در مجموع بر عکس ظاهر برونگرایی که دارم خیلی کم از خودم اطلاعات میدم!
و حتی خیلی ها تو دانشگاه فکر می کنن من متاهل هستم و تمایل ندارم عنوان کنم!!!

علی رضا 1395/12/17 ساعت 09:40 http://socialbook.ir/

بازی Sims City رو هم امتحانی بکن برا زندگی مجازی

نوچ وقتشو ندارم بابا، باید شیفت کنم کلا تو زندگی حقیقی ولی دلم اینجاس و نمی تونم!

ترنم 1395/12/17 ساعت 08:54

حتما حس خوبی به کارت دارن و کیکاتون رو دوست داشتن که به روت آوردن

:*
بی خیااال، می خواست بگه من خیلی باحال و باهوشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد