رسیدم، آخ تختم... چه آرامشی داره خونه
دیروز 2ی بهمن یکی از روزهای یواش و بدو بدویی عمرم بود، تنها کاری که کردم همون رفتن به دانشگاه بود و حرکت آکادمیکی(!) که قرار بود بزنیم. همین همین...
با خودم شناسنامه، لباس و سوغاتی برده بودم اما فرصت نشد به تنها کسی که قول داده بودم می بینمش هم برسم! خلاصه این سفر اونطور که باید تفریحناک نبود و باید به زودی جبران کنم! بله :دی
انگار یه هفته یک ماه تو تهران بوده







بعد میاد میگه آی تختم
تو اگر فردا روز خونه ات بشه همون تهران چکار میکنی
البته بعد از اینکه نظرت در مورد ازدباج عوض شد
یک روز در حال بدو بدو بودم، چه رشت و چه تهران مهم اون خواب بعد دوندگیه:)
هیچ کار خاصی نمی کنم، خونه مم تهران شه(که نمیشه!) باز حسم همیناست وقتی بعد خیلی بدوبدو به تختم برسم
رسیدن به خیر!
ایشاالله جبران شهههههههههههه