مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

چقدر غریبانه... چقدر

مرده شور خونه...... چه اسم غریب و آشنایی، چه نزدیک

هیچ وقت نتونستم قبول کنم چطور این همه رنج برای ما آدمها رواست، هیچ وقت


+ از سری مرگهایی که باورش سخته، خیلی هم سخته...

+ از کنار خونه شون گذشتیم، خونه ای که سالها توش خاطره ساخته بودیم و من به پنجره ی اتاق و نور چراغش نگاه کردم. یعنی چه کسی اینجا زندگی می کنه؟ بعد اون چه کسی...؟ 

+ دارم مرور می کنم، تک تک لحظه هایی رو که با هم داشتیم، شبهای قدر با هم... که تا امسال ادامه داشت و سال دیگه ای نیست، خدای بزرگم، چه دردهایی نشون مردمت میدی...