دارم فکر می کنم واقعا کار درست چیه؟
نوشتن؟ ننوشتن؟
اینجا نوشتن؟ یا جای دیگه نوشتن؟ خیلی خسته کننده شده فکر کردن به این جریان...
+ قطعا اسباب کشی از اینجا منجر میشه به ناراحت کردن دوستای خاموشم و من اینم نمی خوام... هرچند که زندگی من بی اتفاق از اونیه که بخواد خوندنی و نوشتنی باشه، ولی چون خودم به مدت سه سال خواننده بودم فقط و فقط... درک می کنم وقتی زندگی کسی رو دنبال می کنی و یهو میره گم میشه چه حس بیخودیه
چ حس بدی

خوب ازش بخواه که نخوندت نمیشه؟
زندگیت همچین بی اتفاق هم نیست مگی جان.
نه دیگه نمیشه
چون اصلا باهاش حرف نمیزنم که
اونم ممکنه گاهی بخونه، خیلی به ندرت و دیگه گفتن نداره
از نظر خودم که نیست ولی چیزی برای نوشتن هم ندارم اونقدرها؛)
من به خاطر همونی که میدونی مهاجرت کردم...
ولی خب حس میکنم آرامش بیشتری دارم...
آرامش بسیار چیز مهمیست میمی جان=))))
مرسی که درک می کنی :)
من تازگیا هر جا خاموش بودم روشن میشم چون خیلی از وبلاگایی که دنبالشون می کردم سر خاموش بودنم از دست دادم
سلام دخترک تصمیم های سخت
با اینکه خیلی سخته که نباشی، اما اگه راحت تری که بری و اون فرد ندونه چیزی ازت پس برو.......دلم برات تنگ میشه ......
سلام عزیزم
ممنونم از کامنتت؛)
بنویس
هر جا
نوشتن همیشه بهتر از ننوشتنه
خب عزیزم آدرستو عوض کن هوم؟
حیفه آخه بری دلم میگیره:(
سلام
چه بد
سلام مگی خانوم
منو یادت هست؟چند باری پیام دادم
خب می دونی چیه،من دنبال زندگی شخصیت نیستم
ولی نوشته هات خوبن. چون صادقانه از خوشیات می گی
صادقانه شکر می کنی
موقع غم و غصتم باور داری خدا تنهات نذاشته،
نوشته های موقع نماز صبحتم خیلی دوست دارم. بخاطر وقت و حال خوبت.
البته که صاحب اختیاری،ولی بدون که کسایی هم هستن که بخاطر نوع نگاهت به زندگیو انرژی که می گیرن می ان اینجا. نه برلی سرک کشیدن تو زندگی خصوصیت
برو , ننویس یا تو دفتر خاطراتت بنویس
شاید با اطرافیانت ب تعامل بهتری رسیدی , ادمای حقیقی ب مراتب بیشتر درکت میکنند
اینجا تو تعامل با بقیه تنبلت کرده , برو
من که گفتم نظرم رو قبلا
چرا میخوای بری از اینجا؟::-(
هر تصمیمی بگیری بهت احترام میزارم و مطمین باش همیشه یادمی چه بخونمت چه از اینجا بری و دیگه نتونم بخونمت
چرا بری؟
چرا ننویسی؟
چرا مگه دوستای خوبی نیستیم ما برات؟
چون کسی اینجا رو می خونه که خیر نمیدونم از زندگیم بدونه...