مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

مگی اتاق دارد، مگی طویله ش را آبادان کرده، مگی اتاق دارد.

اتاقم در هم و بر هم است، به جرات می توانم بگویم بالغ بر 7 هفته است که هر لباسی را پوشیدم و حتی شستم به کمد و کشو برنگردانده ام و کف زمین و سطح تخت پر شده بود از البسه ی شسته و نشسته... در این مدت تنها کاری که می کردم آن بود که لباس های شسته ام را جدا از نشسته ها بگذارم، لباسهای شسته روی تخت و لباسهای پوشیده شده کف زمین... 


امشب احساس کردم شبها خواب آرامی ندارم و یکی از دلایلش می تواند به هم ریختگی و کثیفی و خاک گرفتگی اتاقم باشد، کمر همت بستم و ساعت 2 ی شب از تخت جدا شدم و به تمیز کردن اتاق شروع کردم، شلوارها را تا کردم و توی کشوی آخر چپاندم، کتابها، کتابهای طفلی را که بی رحمانه کف زمین رها شده بودند را برداشتم و خاکشان را گرفتم، بی نظم چپاندمشان در کتابخانه اک(پسوند کوچک را از نیکادل دزدیده ام) یادم آمد فردا باید دو کتابم را ببرم و به کتابخانه پس بدهم، آنها را برداشتم و توی کوله ام گذاشتم.


راستی امروز فهمیدم من 7جامدادی دوست داشتنی دارم و فهمیدم خیلی هم دوستشان دارم و آرزو کردم دو سه تا جامدادی خیلی قشنگ دیگر هم می داشتم. بعد به خودم قول دادم اگر پولهایم را پس گرفتم بروم و یک جامدادی پرتقالی مهربان برای خودم بخرم. خیلی وقت است هیچ چیز برای دلخوشی خودم نخریده ام، واقعا هیچ چیز... جز کتاب و انگار غیر از کتاب همه ی خریدها را غیر ضروری می دانم.


حالا اینجا نشسته ام و می توانم بگویم اتاق به مرحله ای رسیده که بشود اسمش را گذاشت اتاق، کف اتاق را با دامستوس شسته ام و خاک پشت تخت را هم حتی گرفته ام و برای استراحت دقایقیست روی فرش کوچکم با وضو نشسته ام و عزمم را جزم کرده ام برای خواندن نماز صبح... بعد از نماز باید مشغول شوم به مرتب کردن کتابهای ریخته و پاشیده در کتابخانه...


راستی جارو، جارو نکشیده ام و باید جارو کشیدن را بگذارم برای بعد از 7 صبح که همه بیدارند فردا باید حتما جارو بکشم، از طرفی می گویم چرا هیچ وقت اتاقم را نداده ام دست خانم مهربانی که در کارهای خانه کمکمان می کند؟! مگر چه دارم در اتاقم آخر؟ اصلا چرا احساس می کنم اتاق یک جای یواشکی است؟!  


دلم می خواست همین حالا دوستی در خانه مان بود و روی تختم می نشستیم و ساعت ها حرف می زدیم و می خندیدیم. فارغ از تمام مشغله های فردا، فارغ از نگرانی برای خواندن و خواندن، فارغ از فکر کردن به کیکی که حقیقتا پختنش برایم چالش است، نه اینکه کار سختی باشد ها، نه، فقط اولین تجربه است... خب بروم که نماز و خدا منتظرم نشسته اند، فردا یک روز خوب است مطمئنم، برای همه ی ما، برای همه :)

 

 راستی پرده ی اتاقم از بالا در رفته و به همین دلیل زیر پرده ناهمگون است!!! پرده هم نامرتب آخر؟!

نظرات 12 + ارسال نظر
فافا 1395/08/24 ساعت 23:26 http://aroosak-f86.blogfa.com

سلام.
چ اتاق قشنگی به به.خسته نباشی.
اتاق تمیز کردن یکی از سخت ترین کارهای دنیاست:|
منم ی هفته پیش ی شب تا صبح کمد لباسام مرتب کردم امت از شما چ پنهون همین امروز عصر همت و وقت کردم جاروش بزنم :))

سلام
کو قشنگیاش پس؟ هیچ چیز اتاقم به اون یکی چیزش ربط نداره، ولی فعلا شرایط تعویض هیچ کدومشونم ندارم؛)
من هنوووز جارو نکشیدم:))

می سا 1395/08/24 ساعت 09:28

سلام گلکم
یه بار منو ببینی برای خودت جایزه می خری که اینهمه مرتب و منظمی

سلام
بخدا نه! من فاجعه ی قرنم... هوف

ارغوان 1395/08/23 ساعت 19:09

دلم روشن شد به دیدن اتاق قشنگت
خوبه که می تونی همون نصف شب این همه کار بکنی تو اتاقت و صدای کسی درنیاد. خیلی خوبه ها! شکر خدا هزار بار
هنوز کارت من نرسیده مگی جان!؟

الهی چشم و دلت همیشه روشن باشه ارغوان نازنینم...
واقعا خیلی بی سر و صدا کارامو انجام میدم، هیچ کس صدامو نمیشنوه در سکوت
نه ارغوانم، شاید رسیده و من خونه نبودم؟!
نمی دانم والا... سعادتش رو نداشتم

فرشته 1395/08/23 ساعت 17:52

اتاقتــو میخوامیه آرامش خآصـــــی داره

عزیزم، قابلت رو نداره، همه چیزش خیلی معمولیه و چیدمانش هم درست درمون نیست، ولی اگر آرامش داره پیشکش:)

شهرزاد 1395/08/23 ساعت 16:10

کی خوابیدی پس:(

نخوابیدم شهرزاد جون:( از 7 خوابیدم تا 11 ظهر(!)

محمد 1395/08/23 ساعت 14:43

کلا وجود کتابای نارنجی در همه ی ردیف ها الزامیست:))
جالب اینکه اون کتاب دیا...یک ... ! هم نارنجی بود!

بله نارنجی خیلی جیغناک و مهربان است ^-^
بله برای خودم هم جالب بود نارنجی بودن اون کتاب

می سا 1395/08/23 ساعت 12:51


سلام بر مگی بانویی که در اتاق زندگی می کند،
منم هر وقت بمباران میشه اتاقم بهش میگم طویله
ولی هیچچچچ وقا پشتکاری مثل و نداشتم که نصفه شبی مرتب کنم.

سلااام
من شک ندارم اتاق شما به وضع اتاق من در نخواهد اومد هرگز، من خیییلی خیلی شلخته م

خسته نباشی دخملی
برام خیلی جالبه که نصفه شب از خواب ناز پا شدی و تا خود سحر تمیزکاری کردی.. همتی بلندی میخواد

:))) سلامت باشی
بعد دو ماااااه یهو بد به سرم، مجبور شدم در واقع چون دیگه خوابم نمیبرد:|

:)

مهناز مامان رایان 1395/08/23 ساعت 08:23

سلام مگی جان مهربانم
به به به این دختر تر و تمیزززز
ان شا الله همیشه سلامت باشی و دلت خوش باشه

سلام عزیزم
خیلی خیلی ممنونم ازتون عزیزم

هدی 1395/08/23 ساعت 08:03

سلام مگی قشنگم روزت پر از اتفاقهای خوب
به به چه اتاق تمیزی خسته نباشی
جمله نماز وخدا منتظرم نشسته اند خیلی زیبا بود به دلم نشست

عزیز دلم....
سلامت باشی مامان جون خوشگل:*

*زهرا* 1395/08/23 ساعت 08:01

قلبناک :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد