از صبح تا دقایقی پیش سر پا بودم و حتی فرصت خوردن ناهار دو لقمه ایم رو هم نداشتم، شب که اومدم خونه بوی آش دوغ مادرم نابودم کرد و به اندازه ی صبحانه، ناهار و شام امروز و فردام خوردم و حالا منتظرم که به ملکوت اعلا بپیوندم.
هر روز مقادیر زیادی کارهام پیش میره و من سخت کوشانه کار می کنم، معتقدم خدا داره به زمانم برکت میده وگرنه من جون این همه بیداری و کار کردن داشتم مگه؟
من وقتایی که خیلی کار میکنم خسته و کوفته میشم در عوض اخر شب احساس میکنم مفید بودم و حس خوبی نسبت به خودم پیدا میکنم !
خیلی حس خوبیه این حس...
حس الان منه:)
خداروشکر
زندگی با برنامه یه چیز دیگست
بوخودااااااا
الهی شکر واقعا :)