با تو نگفته بودم از گریه های هر شب...(!)
فک می کردم دیگه الان برم تو آینه خودمو ببینم کمتر عنترم، ولی وقتی خودمو دیدم شوکه شدم، زشت ترین روزای عمرمو دارم می بینم. چشام اندازه ی فندق شده و لبمم همش خشک شده و ترکیده و خونیه... پشت پلکامم کبود، تا حالا همیشه زیر چشام گود و کبود می شد، پلکم عادی بود...