مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

در جستجوی حال خوش

میگه میگن بعد هر سختی آسونیه... میگه خدا خودش قول داده

تو دلم می گم بعد هر سختی ما تو این ماه سیاه که باز هی سختی بود. 

میگه فقط متاسفانه زمانش رو نگفته...

می خندم و میگم آسونی میده، ولی شاید مثلا تو اون دنیا...


بدون تعارف دلم می خواد از ته دلم گریه کنم و دلم می خواد یه دلخوشی تازه توی دنیام ببینم. می دونم سلامتی خونواده م باید دلخوشی باشه، ولی جای این همه چیزی که گرفت جاش یه دلخوشی و یه ذوق از ته دل می خوام، خیلی زیاده؟ وای وای وای...

خدا ما تازه با هم دوست شده بودیم و من از آرزوهام بهت می گفتم، همه چی پر؟ تموم؟

نظرات 3 + ارسال نظر
لادن 1395/06/02 ساعت 20:33 http://www.18esfand.blog.ir

مگهان عزیز با خوندن هر پستت برمیگردم‌ به دو سال قبل خودم . من این تجربه تلخ از دست دادن عزیز رو سه بار تو فاصله کمتر از یکسال داشتم و بار اولش دلم رو خوش کرده بودم به همین آسایش بعد از سختی ها اما به فاصله چند ماه بعد تر خدا شخص عزیز دیگه ای رو از من و اطرافیانم میگرفت و همه تلاش های من برای قبول کردن مرگ قبلی عملا بیهوده میشد و باز برمیگشتم به همون نقطه صفر قبلی ..
اونروزها گذشتن و من با بودن اونروزها بود که بزرگتر شدم و دیدگاهم و ایمانم نسبت به گذشته ام بهتر شد .. شهریور دو سال قبل تمام روزهای من با اشک و دلتنگی سر میشدن و گله از خدا داشتم بابت این اتفاق ناخوشایند که هر بار مامانم رو میدیدم چشماش اشکی بود و شب ها صدای گریه هاش رو میشنیدم ..
تو تموم اون یک سال غم انگیز امید داشتم به اتفاقای خوب و سعی کردم به خودم بقبولونم که روزهای شاد و خوب و آروم برای من و عزیزهام هم از راه میرسن و همین هم شد .. با اینکه هنوز گاهی پرت میشم به همون روزها اما میذارم زندگی راه خودش رو بره و من فقط امیدوارم به آینده ای روشن تر ..
همه این روزها ممکنه سخت بگذره اما میگذرن و تهش رشد آدم هاست .. بدون که زندگیت بعد از این پیشامد فرق میکنه و تو میتونی ازش برای رشد دادن صبرت استفاده کنی
از ته ته ته ته قلبم آرزو میکنم برای تو و خانواده ات و همه عزیزات که به آسایش و آرامش بعد از سختی برسین هر چه زودتر

........
پس منتظر خوشی نباشم

جلبک خاتون 1395/06/02 ساعت 18:32

من‌لالایی بلدم‌ و‌اعتماد به نفسم توی صدام واسه لالایی‌خوندن اصن یه چیز محشریه....زنگ‌بزنم براش بخونم؟ ؛))))

فقط مشکل اینجاست که نی نی از ترس ساکت‌میشینه یه گوشه .نمیخوابه ها؟‌ولی حرف هم نمیزنه :)))

نه‌جدی....زنگ بزنم بخونم؟

ایشالا برادر زاده ت دنیا بیاد و براش بخونی دختر جان :)

فرح 1395/06/02 ساعت 16:54

سرکارخانوم بعدسختی آسونی نیست باتاکید وکلی عربی جات میفرمان همراه باهرسختی آسونیه نه بعدش

:((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد