مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

این داستان: دویدم و دویدم!

حقیقتا عنوانی از این بهتر پیدا نکردم، امروز از وقتی پاشدم در حال دوندگیم و در نهایت انگار هیچ کاری نکردم. چرا بعضی روزا اینجوری میشه نمی دونم...


با عجله دارم کیک می پزم که خامه کشی کنیم، طبق برنامه باید 1ظهر این کارو می کردم نه الان، قرار بود از کوکی ها عکس بگیرم که حتی فرصت این کارم نشد. خواهر ساعت 5 6 میاد برای تزیین کیک و اگه نرسم به این کارای جزیی که سپرده بهم خیلی بد و زشت میشه.


از اونجایی که بنده ی حقیر علاقه به درس شیرین زبان دارم هر کسی بچه ش امتحان میان ترمی ، پایان ترمی چیزی داره میاد سر وقت من و ابدا اهمیتی نداره من چه وضعیتی دارم و اگر بگم نه قطع به یقین ناراحت میشن و پشت سرمم حرف می زنن حتی و اگرم نزنن میگن فقط ما و بچه مون رو آدم حساب نمی کنه فلانی، برا همه وقت داره!!! برای ما نه...


ببینید چقدر دلم پر بوده که وسط این همه کار پاشدم اومدم با خودم حرف مکتوب می زنم! :دی 


+ بابا امروز بعد این همه روووز رفته تهران که ببینه چه غلطی باید بکنه و ما هم کاری جز دعا ازمون بر نمیاد. امید که هرچه پیش میاد خیر این دنیا و اون دنیامون توش باشه. آمین


نظرات 4 + ارسال نظر

ممنونم عزیزم.الان فکر کنم وبلاگم باز بشه اون خط اخرش رو قبلا نذاشته بودم

بازم نشد، عجیبه:)

مگی جانم بهتری؟؟

شکر :)

خسته نباشی مگی جانم.میشه البته هیچ دلیلی نداره حتما جوابت مثبت باشه که ناراحت نمیشم..ادرس پیچ ات رو داشته باشم

عزیز دلم، ممنونم
جدای از پاسخ این سوال، شما ایمیلی چیزی داری برام بذاری؟ این آدرس وبلاگ برام باز نمیشه متاسفانه

هانی 1395/06/01 ساعت 16:27

امید که هرچه پیش میاد خیر این دنیا و اون دنیاتون توش باشه. آمین

تابلوئه کیبوردم خرابه؟!

آمین
نه بابا نیست والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد