مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

از خواب برگشتم به تنهایی، پل می زنم از تو به زیبایی...

یه روزهایی هم از جنس امروزن، با غم و از دنده ی چپ بیدار میشی و چشمات رو به ذوق می آرایی و می ری دنبال زندگیت، به هرکس و هرجایی چنگ می زنی که خوب بمونی و نمیشه...

همه پر از انرژی منفین، همه خسته ن و تو تنهای تنها با بدبختیهات خوشحالی، اصلا چرا خوشحالی؟ چرا خوشحالی؟ برای چی خوشحالی؟



می تونم برم کنج اتاقم و آهنگ رویا رو گوش کنم و رویا ببافم. می تونم کتاب دستم بگیرم و وانمود کنم چیزی حالیم میشه، در حالیکه هرگز با حال عصبی و ناراحت نتونستم کتابی بخونم. یا بلند شم و دوشی بگیرم حتی چند قطره اشک بریزم و بعد به خودم رسیدن رو شروع کنم، وقت لیزر بگیرم، لباس های چرکمو بچپونم تو ماشین، اتاقمو مرتب کنم، به دندون پزشکی فکر کنم و تصمیمم رو بگیرم، می تونم به کنسرت کوچولویی که دم غروب خواهم رفت و تماشای هنر عزیزام فکر کنم. می تونم بساط کیک پزی راه بندازم و کیک شکلاتی بپزم، با عطرش یاد آدمی بیفتم که کیلومترها ازم فاصله داره و عاشق شکلاته، اینجوری دم غروب می تونم به تمام کارهایی که انجام دادم فکر کنم و از خودم راضی باشم و لبخندم رو به خنده های عمیق تبدیل کنم. فکر کنم برنامه ی امروزم همینایی باشه که گفتم، خب برم که وسط انجام کارهامم. 


+ به قول اون موجود! کی خسته س؟ دشمن

+ کیک شکلاتی هایی که می پزم مال خودم نیست، مال مردمه... اصلا خوشم نمیاد که مثه این خانومایی به نظر بیام که تا بیکار میشن کیک می پزن و می کنن تو حلق اهالی خونواده! گفتم بگم از این فکرا درباره م نکنید هی هر روز هر روز...

نظرات 6 + ارسال نظر

برای خوشحالی که نباید دنبال دلیل گشت! بی بهونه باید خوشحال بود!
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ!
والا!

خو اینهمه عکسای کیک دیدم دیگه اونایی هم که روکش داشت تصور کردم توش شکلاتیه!
اتفاقا بارها خواستم دستور کیک شکلاتی رو ازتون بگیرم با شکلات بلژیکی!!!!
نمی خوام اصلا
اصلا کی بشه اون کلبه مو تو سلانسر بسازم و تو و خواهر عصرا با کیک های خونگی خوش آب و رنگت بیاید پیشم و منم چای دبش با بهار نارنج و برگ گل بذارم جلوتون!
آخ که دلم ضعف رفت از تصورش!(آیکن دست به دعا چرا نداره اینجا؟)

خانومی 1395/04/30 ساعت 23:29 http://maaan.blog.ir

من هروقت بیکار میشم غذا میپزم، کیک میپزم و از همین کارها ...

شما کار خوبی می کنی:دی
ولی من کارای مسخره تری می کنم، خواستم بدونید از اینا نیستم که کار مفید آشپزی رو انتخاب کنم برای اوقات بیکاریم

به به
چه کار خوشمزه ای داری
خوش به حالت

حالا همچینم خوشمزه نیست کلی بوی تخم مرغ استشمام کردن :| :دی

کشتید شما دوتا منو با این کیکای شکلاتی تون
میتونم بگم برنامه منم چنین روزایی که تلاش میکنم به قول تو با بدبختیام خوشحال باشم خیلی مشابه توعه... از کیک پختن و اشک ریختن زیر دوش بگیر تا آرایشگاه و فکر دندونپزشکی...پاشو و برو زندگی رو زندگی کن حسابی و از رو ببرش غمو

آقااا تو مگه کیک شوکول ما رو می بینی؟ حقش بود هر سری عکس بگیرم بکنم تو چش و چالتون اصن:)) نمی کنم که! اه :دی
آخ بهسا، آخ بهسا واقعا زندگی خیلی سخت و عجیبه در عین حال که یه مسیر ساده به نظر میاد که تهش همه به یه جا ختم میشه و همه اسیر خاک می شیم.

چه خوووب....
منم موقع ناراحاتی عمرا نمیتونم کتاب بخووونم...
امممممممم کیک شکلاتییییی.... کاش رشت بودم.....

من اگه هم بخونم اذیت میشم خیلی، رمان چرا پیش میاد بخونم گاهی...
چرا نیستی خب دختره؟ چرااا؟ واسه طرح مرح نمیشه بیای رشت با اون دوستت:دی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد