مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

خداحافظی با مگلاگ

نرفتم که ناز کنم و برگردم.

فقط انگار واقعا چیزی برای نوشتن ندارم، خوندنی هم نیستم، دلمم نمی خواد آرشیو و دری وری های گذشته م توسط کسی خونده بشه... این بود که بستم و رفتم. 


+ به احترام خیلیهاتون که ایمیل دادید و با دوستام تماس گرفتید برگشتم و این پست رو آپ کردم. ببخشید اگر جواب ایمیلهاتون رو ندادم.

+ دوستتون دارم. وقتی احساس کنم خوبم و چیزی برای نوشتن دارم بر می گردم.

نظرات 8 + ارسال نظر

وبلاگ نویسها هم در برابر خواننده هاشون یه طورایی بخوان نخوان مسئولن.

واقعا همینطوره انگار خاله ریزه

BoBo 1395/04/30 ساعت 00:44

الان دیگه پندها و اندرزهام قاطی شدن و طبقه بندی شده نیستن، اما هنوز چنتا نصیحت مونده، ولی چون حس و حالت عوض شده باز هم نمیگمشون ;)
فقط یکیو اشاره میکنم: زیاد جدی نگیر زندگی رو ;) خودت رو موظف به نوشتن اینجا نکن، هروقت فرصت داشتی و دووس داشتی بنویس، عذاب وجدان نداشته باش که چرا نمینویسی، یا چرا نوشته هات با عکس العمل بد مواجه میشه. هر متنی هم که واسه خودته رمزدارش کن! همین!
و بخند ...

مچکرم از این پند و اندرزهات برادر
نه عذاب وجدان ننوشتن که نداشتم ولی یه حس مسخره ای هست که حس راحت ننوشتن میده بهم... یعنی مایلم بنویسم و اجازه ندارم.
و می خندم ^-^ مچکرم از پندهات پیرمرد دوماد تو بی:دی

BoBo 1395/04/28 ساعت 21:07

قطعا حال و حوصله درست و حسابی هم نداری که بخوای حرفای مارو گوش بدی، بخاطر همین واقعا حرف نمی زنم. اما اگه بخوای واقعا کلی نصیحت دارم، البته یه چنتا اندرز هم دارم و حدودا 4 تا هم پند، که به صورت کاملا طبقه بندی شده می تونستم ارائه بدم ولی به دلیل همون بی حوصلگیات نمی گم.
فقط می گم شاد باش، بی دلیل

بگو حالا

نل 1395/04/28 ساعت 19:54

و خدارو صدبار شکر میکردم با اینکه اینستا دوست ندارم ولی اینستای وبلاگمو درست کردم و اینستاتو دارم^_^
شاد باشی دوست من:)

^_^ 1395/04/28 ساعت 17:37

مگی میخوای بری

کجا برمیگردی؟
هین جا؟
اگه جای دیگه برگشتی من چه جوری پیدات کنم؟

نازنین 1395/04/28 ساعت 17:30

درکت میکنم چون خودم هم همین بلا رو سر وبلاگم آوردم

اگه رفتی که خدا پشت و پناهت ... ان شاءالله هر جا هستی شاد باشی

اگر هم موندی بازم خدا پشت و پناهت ...ان شاءالله هر جا هستی شاد باشی

سلام
میدونی شاید این حرکت شما به من یادآوری میکنه که به هیچ آدم مجازی نباید دل بست
چونکه من خودم صرفا چند بار صبح وبلاگ شما را باز کردم و با شناختی که از شما پیدا کرده بودم تنها چیزی که به ذهنم نرسید این بود که رفته باشید
فکر کردم حتما اختلالات شبکه س
اختلال در اینترنته... و...
یعنی بعد از اینهمه وقت که ما هر روز اومدیم و به شما سرزدیم
حرفهامون را بهتون گفتیم
حرفهات را شنیدیم
لایق یه خداحافظی نبودیم
که بعد از کلی ایمیل و اطلاع و این ور اونور بیاین بگین خداحافظ؟
یعنی این دنیا مجازی در این حد بی مهر و محبته؟
یعنی این چیزهایی که تو دل من برای شماها برق میزنه اسمی نداره؟ یعنی وقتی با دیدن چیزهای کوچیک و بزرگ یادت میفتم و لبخند میزنم الکیه؟ همش مجازیه؟ همش قابل اغماضه؟
یعنی اینجا اینقدر بی ارزشه؟
واقعا با دیدن این پستت کلی از باورهای درونی من درباره این دنیای مجازی زیر سوال رفت
خب البته که شما حق داری هروقت دلت خواست بنویسی و هروقت نخواستی هم ننویسی
اصلا هم در قبال دلهایی که اهلی شدن مسئولیتی نداری....

یک دلیل خیلی مهم داشتم برای بستن اینجا، که نخواستم تو عنوان بنویسمش تیلوی عزیز، قطعا بی خداحافظی جایی نمی رفتم. موقت بود و اینو به بچه هایی که ایمیل دادن هم گفتم، من زیادی پیدا کردنی هستم، ایمیلی، اینستاگرامی و ... مساله ای هست که مایل نیستم عنوان کنم و الانم معذبم که اینجا بازه

+ ضمنا هزار بار ممنونم از محبت خالصانه ت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد