مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

ورود آقایان ممنوع!

با تمام پرحرف بودن،بعضی روزها حال حرف زدن با خودت را هم نداری...آن روز از آن روزها بود. 

جلوی در مغازه یک ورود آقایان ممنوع بزرگ به چشم می خورد. واردش شدم و یکی دو تا چیز برای هدیه انتخاب کردم، نمی دانم چرا برگشتم و به در نگاه کردم، شاید چون معذب بودم کسی وارد مغازه شود. خانم فروشنده سعی داشت مرا بخنداند و یکباره با لحنی مطمین پرسید تازه عروسی، آره؟! خندیدم و جواب منفی دادم، گفت اوایل ماجرا همه چیز به هم ریخته ست، حل می شود انشالله، برای عوض کردن صحبت گفتم خب این دو تا را می برم و این یکی را نمی خواهم، در واقع فقط دو تا برای هدیه برداشته بودم. پرسید مرددی؟ اصلا بگو بیاید داخل من مغازه را ترک می کنم، خودش انتخاب کند و من دقایقی گیج و هاج و واج به خانم مغازه دار که با آن صورت گرد سفیدش ذوق کنان مغازه را ترک می کرد نگاه کردم و گفتم نه نه لازم نیست. 

می دانم خوبند همین ها و خندید و گفت پس خوب می شناسیش دختر باحیا، خوب سلیقه ش را می دانی... ببر خانه نشانش بده، اگر دوست نداشت برشان گردان، ازت پس می گیرم، با خودم فکر کردم چرا هر بار بی حوصله و خسته م به متاهل ها می مانم؟ 

دوستم پ همیشه وقتی بی حوصلگیم را میبیند میگوید امروز شبیه زنها شده ای و من همیشه با خودم فکر می کنم یعنی من هم؟ من هم خسته و آرام می شوم اگر روزی کسی را به قلبم راه بدهم؟ شاید تپیدن قلب برای دو نفر آدمها را خسته می کند و شاید... نمی دانم. فقط می دانم هیچ میانه ی خوبی با زنهایی که شاد نیستند ندارم، اصلا روزهایی که شاد نیستم احساس غریبی با خودم دارم و مدام دلم می خواهد لباس غمگین ساختگیم را از تنم بکنم و به خودم بازگردم. با این اوصاف یعنی یک روزی من هم... ؟ شاید بهتر است یک ورود آقایان ممنوع روی دلم نصب کنم. 

نظرات 12 + ارسال نظر
Amitis 1395/04/26 ساعت 16:23

هیچ برنامه اونوری نداریم :(

هعی... هرجایی خوب و خوشحال باش فقط

Sara 1395/04/26 ساعت 10:46 http://commaa.blogsky.com

چه اصراری هم روی حرفش داشته خانم فروشنده:)) ایشالا هیچوقت شبیه زن ها نباشی،همیشه اونقد سرحال و شاد باشی که همه بگن اوه چه دختر پرحرارت و پرانرژی ای :)

خیلی خانم نازیه، دوسش دارم فقط حس حرف زدن نداشتم اون روز...
ووویش ممنونم سرااا :*

این مدل بهانه گیری ها کمی مشکوک است

کدام مدل ^-^؟

حامد 1395/04/26 ساعت 10:31 http://hamed-92.mihanblog.com

فکر میکنم انرژی که بابت دلواپسی بابت نفر مقابل هم گذاشته میشه باعث خستگی میشه
البته شاید اولش همش لذت باشه ولی رفته رفته اون لذت اولیه ش از بین میره و جاش خستگی و روزمره گی جاشو میگیره

شاید همینطوره واقعا...
خیلی بده اون خستگی، همه چیز اولش خوب و هیجان انگیزه این واضحه

نل 1395/04/26 ساعت 09:10

شاید تپیدن قلب برای دو نفر آدمها را خسته می کند


اینو دوست دااشتم....:)
هدیه هاشون مبارک^_^

گربونش ^-^
امید به سلامتی استفاده بنمایند.

چه اصراری هم داشته طرف!!
+ به نظر من اینکه بعد از ازدواج چه شکلی بشیم کاملن به شیوه ی زندگی و طرف مقابلمون ( انتخاب خودمون) بسنگی داره. بعضیا دچار روابط کلیشه ای و روزمرگی میشن و خب این ابتدایی ترین اتفاقیه که بعضیا تسلیمش میشن. بعضیام زندگی مشترک تازه اول عشق و حال و شروع یک زندگی متفاوته براشون. بستگی به آدمش داره کاملن.

دیگه داشت دیگه:دی
خیلی خیلی انتخاب مهمه گویا، امیدوارم همه ی ما های نسل جدید تجربه های جدید باشه برامون و دچار روزمرگی نشیم مثل نسل قبل:(

هوووی بانوی خررررر دیشب که شوهرت شیفت بووود ! خودت و لوس کردی نیومدی پیش من...
مگی من جا تو بودم تو مغازه میپکیدم از خنده پخش زمین بوودم :))
ولی خب شاید زنه دیده مثلا با وقاری،حس کرده متاهلی ، ...

=)))))) کشتمت به بانو فحش نده
یعنی می خوای بده ولی اینجا نده=))) :))))))))
من خیلی بی انرژی بودم که حتی حوصله ی مخالفت هم نداشتم مریم:) با وقاااااار ؛)

BoBo 1395/04/25 ساعت 23:44

منم الان فقط تو ذهنم اینه که مگه کادو چی بوده که فروشنده اینجوری می‌پرسیده؟!!

هیچ چیز خاصی نبود:)

ب احساست(:
آخه نظر من خیلی باهات متفاوته،من تو زندگی فعلیم مشکلات ریز و درشت زیادی دارم،چیزایی ک هیچ‌وقت فکرشونم نمیکردم ولی همشونو با جون و دل قبول کردم فقط برای تمام اون لحظه هایی ک میتونم بشینم و از تماشاش لذت ببرم،و هیچ شادیی ب اندازه دیدن خنده هاش شادم نمیکنه
اگه چیزیم تو زندگیم باشه ک دوسش نداشته باشم ب جای غصه و غم براش میجنگم تا خدا معجزه شو نشونم بده
حتی تو اوووووج نارحتیمم دلم نمیخواد ازش دور بشم و نبینمش،برای همین هیچ‌وقت تنها نمیرم خونه پدرم
و اینکه در کنارش خیلی شادترم،برای همینه ک همه برنامه های دورهمی با دوستامو میذارم برای وقتایی ک نیست،چون حتی همین بودن کنارش هم خیلی خوبه
حرفامم از روی احساسات و تداخلات هورمونی نیست،سه ساله با همیم هر لحظه رو ،انقد مشکل داشتیم ک گاهی خودمم تعجب می‌کنم ک کی انقد مقاوم شدم ولی برای هر لحظه اش خداروشکر میکنم
ب نظر من زندگی مشترک غم نداره،ی دنیای خیلی متفاوته،خیلی متفاوت و خیلی جالب

خب اتفاقا من خیلی خوشحال میشم که دو نفرم مثل تو امیدوارم کنن به آینده
من خیلی دوس دارم نگاه و حست رو، و ابدا هرگز احساس نکردم ظاهرسازیه حرفهات و همیشه احساس می کنم از ته دلت آرومی و این خیلی خیلی خوبه بانو
دعا کن منم مثل تو باشم، واقعا یکی از آرزوهامه...
(احتمال میدم مثل تو بشم تا مثل دوستام)

غزال 1395/04/25 ساعت 20:57 http://yaldayeshab.blogsky.com

سلام مگی مهربونم خوبی؟منو یادته هنوز؟
دیگه مدتهاس دنیای وبلاگو فرامرش کردم.اصلا وبلاگی رو باز نمیکنم...امروز داشتم به تو فکر میکردم.گفتم بیام و بهت سر بزنم. خوبی؟
مگی آدم وقتی زن میشه نمیدونم چرا انقد آروم تر و خسته تر میشه.من تا حالا زنی رو ندیدم که به شادابی و شیطنته مجردیش باشه

سلاااام
معلومه که یادمه، خیلی خوب هم یادمه
خوبید همگی؟ خبر از خودت بده غزال جانم، حرف از سفر به اصفهان بود من همش یاد تو بودم:)
امیدوارم من اینجوری نشم واقعا:( متنفرم از خستگی و بیحالی و آرومی

+ کوچولو کی زمینی میشه؟

خب من نمیتونم نظری بدم،احترام میذارم صرفا(:

:(
نظر بده خب... به چیش احترام گذاشتی الان:)؟

Amitis 1395/04/25 ساعت 19:53

عکس بفرست ببینیم چی خریدی :)

:))) از دست تو آمیتیس
پاشو بیا این ورا دیگه ^-^

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد