باز خواب دیدم، اونقدری باورش کرده بودم که وقتی پا شدم رفتم یه کاری که تو خواب باید انجام می دادم رو در بیداری انجام دادم و بعد فهمیدم خواب بوده، مهمون نداریم، من نباید برم جایی و ...
از ته دل می خوام حقیقی شدن این خواب لعنتی رو:| هیچ وقت فکر نمی کردم یه چیزی رو تو خواب ببینم و دلم این همه بره براش
یه چند باری برام پیش اومده :)
خیلی مسخره س
چقدر عجیبه این حالت...
خییییلی
من گاهی حتی به این خوابهای شیرین هم راضی هستم
من حالم خوب میشه، ولی نیستم ^-^
انشاله به زودی در بیداری تجربه ش کنی
انشالله...
اتفاق خاصی نبوده ها، یه اتفاق بانمک کودکانه بوده