مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

مشهدنامه !

روز اول که رسیدیم مشهد ساعت حدود 6.5 بود، تا خونه که رسیدیم چیز زیادی به اذون نمونده بود. نکته ی جالب این بود که اغلب افراد با حجاب تو هواپیما همسفرمون بودن ولی خیلی ها وقتی بهشون بسته ی عصرونه دادن باز کردن و خوردنش، واسه م جالب بود بدون اینکه قصدم قضاوت باشه، اونجا مطمین تر شدم افراد خیلی کمی هستن که به روزه در تابستان معتقدن...

خب می گفتم ساعت 7 رسیدیم خونه و دیدیم یه نونوایی تازه تو کوچه باز شده، با خواهرم رفتیم و دوتایی تو صف موندیم و کلی لذت بردیم از عطر نون سنگک و تافتون که تو دو تا تنور نزدیک به هم طبخ میشد. لازمه بگم من تو طول عمرم دو سه بار بیشتر تو صف واسه نون نموندم؟ خلاصه نون سنگک خشخاشی خریدیم و رفتیم خونه، دیدیم دلمون نمیاد نماز اول وقت رو از دست بدیم و یه کمی فکرامونو یکی کردیم دیدیم میشه لقمه های کوچولو درست کنیم و با خودمون ببریم. اینجوری شد که ما یک ساعت بعد از رسیدنمون به مشهد رفتیم حرم و زیارت کردیم. با آب حرم افطار کردیم و لقمه هامونم بعد نماز خوردیم. هوا خیلی خوب بود و دیدن افطاری روزه دارا خیلی هیجان انگیز بود، یه طلبه ای کنارمون نشسته بود با بچه ی کوچولو و  خانومش، یه سفره ی افطاری خیلی بانمک چیده بودن تو حیاط و داشتن با هم می خوردن.من که عاشقشون شدم و تا جا داشت دعا کردم براشون:)


نماز رو که خوندیم رفتیم سمت زیر زمین و یه سلامی از دور گفتیم و برگشتیم خونه.لازم به ذکره ما از دور زیارت می کنیم و نزدیک به ضریح نمیشیم. چقدر من استرس داشتم که به برنامه ی بعدیم نرسیم. بنده از هفته ی پیش بلیت کارتون زوتوپیا رو گرفته بودم که خونوادگی بریم و کارتون سه بعدی ببینیم، ساعت 11.5 شب که وقت پرت بود و می دونستم کار بهتری نمی تونیم بکنیم رو با سینما پر کرده بودم. خانواده همگی اون روز از صبح تا ظهر سر کار بودن طفلیا و حسابی خسته... با تمام وجود پشیمون شده بودم از کرده ی خود، من همیشه سعی می کنم شرایط دیگران رو در نظر بگیرم، ولی اینبار بی توجه به خستگیشون نصف شبی بلیت سینما گرفته بودم! من اینجوریم که دوس دارم وقتی میرم سفر از هر دقیقه ش استفاده کنم به روش خودم، دوس ندارم بی برنامه باشم اصلا... 


ادامه دارد... 



نظرات 21 + ارسال نظر

"آقا شما یه جوری سوال می پرسی آدم حس می کنه رو صندلی دادگاه نشسته:)) "
الان که دوباره سوالامو خوندم دیدم راست میگید! شبیه بازجوها سوال پرسیدم

"خواستید آدرس دقیق تر بهتون بدم."
"امام رضای 50 آدرسشه"
شایدم نخواستم خو! چرا آدرس دادید؟!

:)))
آدرس کلی بود حالا! دقیق نیست که... گفتم اگر خواستید آدرس بدم برید بخرید.

X 1395/04/25 ساعت 13:09 http://yadegari901019.blog.ir

سلام
بالاخره وقت کردم این مطالبی که بوکمارک کرده بودمشون رو بخونم
-------
خونه؟! کجا ساکن بودید؟ مگه مشهد خونه دارید؟! متوجه نشدم! چرا گفتید قبلا اون نونوایی رو ندیده بودید؟
حتما نونوایی صنعتی (نمیدونم اسمش رو درست گفتم یا نه) بوده که دو نوع نون (شایدم بیشتر) پخت میکرده چون نونوایی های سنتی ای فقط یک نوع نون پخت میکنن
--------------------------------------------------
منظورتون از زیر زمین همون دارالحجه و اینا هست دیگه؟!
---------------------------------------------------------------
کجا رفتید واسه دیدن کارتون دیدن؟

سلام:)
خونه ی شرکت هست.
آقا شما یه جوری سوال می پرسی آدم حس می کنه رو صندلی دادگاه نشسته:))
والا این نونوایی تازه بوده، یعنی یه سالی هست باز شده اگر خواستید آدرس دقیق تر بهتون بدم. صنعتی نبود سنتی بود. سنگک و لواش داشت، امام رضای 50 آدرسشه
آم جایی از زیر زمین حرف زدم؟ اوهوم همونه منظورم
سینما پردیس هویزه....تا حالا سه تا فیلم دیدم اونجا:))

شبنم 1395/04/21 ساعت 19:03

سلام مگی جون.... زیارت قبول عزیزم... چه لذتی می برم از نوشته هات... ممنون که اینقدر لطیف و ملموس می نویسی... ببخشید کم می رسم کامنت بذارم ولی همه رو می خونم....

قربون انرژی شما... واقعا چه لذتی داره آخه؟
چقدر مهربونید شماها... :*
ببوس فینقیلمو

x 1395/04/20 ساعت 16:05 http://malakiti.blogfa.com

عهه تو وبت یه ایکس دیگه هم هست :/ قاطی نشیم:))

زیارتت قبول :)

آره من فک کردم همونی اصلا... اوشون رو هم نمی شناسم حقیقتا:|

مگهان شهدنامه ت ،‌شیرین بود .
سفر با هم سفر .بی خطر .پر ثمرْ

خیلی مراقب خوبی هات باشْ

مچکرم مداد کوچکم، چقدر قشنگ گفتی :)

لووس :)))))) من دیگه حرفی ندارم :)))

:))) نداشته باش!

دلژین 1395/04/19 ساعت 17:52 http://delzhin.blogsky.com

تو شوکه شدی من رو دیدی ؟

من نیز نوچ:دی
فک می کردم یه کم لوس تر باشی، که نبودی و بهتر از تصورم بودی ینی؛)

راستی راست میگن ... اگر مسافر باشی به جایی که وطنت نیست روزه نداری.... باطل میشه عصن‌...
اگر وطنت باشه باید قبل اذان از حد ترخص رد شی... تا روزه ات باطل نشه...

حکم رو میدونم عزیزم. اگر رشتی بوده باشن و بعد اذون ظهر سفر کنن روزه شون صحیح هست.

یه اعتراف بکنم ؟
من از رشت و رشتی ها به واسطه چند رشتی بد که دیده بودم بدم میومد...
۲ چیز باعث شده رشت حالا بره تو لیست شهرهای مورد علاقه ام...
۱:فیلم در دنیای تو ساعت چند است
۲:مگی :))
تو خیلی قیافه ات شبیه نوشته هاته.‌.. با دیدنت اصلا شوکه نشدم...
البته قبلا فک کنم عکس نصفه ات رو دیده بودم تو همین وب :))

واااقعا:)))؟ البته حدس میزدم بدت بیاد
امیدوارم یه روزی بیای رشت و در هتل کادوس ملاقاتت کنم؛)
خیلی خوشم اومد که شوکه نشدی:)) واقعا نظرت اینه؟ بامزه بود.

مهناز مامان رایان 1395/04/19 ساعت 11:28

زیارت قبول مشهدی مگهان

ممنونم مهناز دوس داشتیم :*

هبه 1395/04/19 ساعت 11:17

چه بارون قشنگی میباره آخه...
برگی از گذشته ت رو دوس داشتم و دارم ولی مطمینم باید حرف دوست سابق رو هم شنید و بعد قضاوت کرو

اصلا نباید قضاوت کرد، اصلا... میگم اشتباهات من بیشتر از اون بود. فقط اشتباه بزرگترم تموم نکردن این رابطه هرچه زودتر بود.

من بگم من بگم؟

خب.اگه قبل از اذان ظهر تصمیم بگیرن یه عده که از شهر خودشون به جای دیگه ای سفر کنن....وقتی که از حد ترخص ینی بیست و دو و نیم کیلومتر حدودا از شهر خودشون فاصله گرفتن دیگه مسافر محسوب میشن و دو حالت داره....وقتی که مسافری یا میخوری! که دیگ هیچ گناهی نداره چون مسافر محسوب شدی یا نمیخوری و باز قبل از ظهر برمیگردی شهر خودت که روزه دار محسوب میشی.

اما اگه یه عده...بعد از اذان ظهر از شهر خودشون تصمیم بگیرن که برن مسافرت در صورتی که صبح نیت روزه داشتن همچنان روزه شون صحیحه و میتونن در شهر مقصد و با اذان مغرب اونا افطار کنن....

یه حالت دیگه م‌میتونه داشته باشه اونم اینکه اونا مشهدی بوده باشن و مسافر بودن به مدت سه چار روز توی شهر شما :))
یه حالت دیگه م اینکه خب بابا جان خانوم بودن دیگ...اهم ! هر چیزی ممکنه !

عاقا چه داستانی شد.طنز گونه گفتی و چهره ی احکامی به خودش گرفت....ولی خب فکر‌کنم درست کنم با اون‌چیزی که توی ذهنم‌بود البته !
خیلی هم به تیپ و قیافه و رفتار و کردارم میاد از این چیزا بلت باشم :)))

سلااام جلی
والا من می دونستم این احکام رو، باز شک کردم و رفتم خوندم همون روز... نه خب با ایمان به اینکه تعدادیشون رشتی بودن اینو نوشتم. یعنی خانواده ی جلویی ما 15نفر با هم سفر کرده بودن، چند تا خواهر برادر با بچه و همسر بودن، گیلک بودن
به منم خیلی میاد تازه ^-^

نل 1395/04/19 ساعت 07:58

خداروشکرخوش گذشته :):):)
خوشحالم این سفر باعث شده شروع تازه ای درجریانات زندگی باشه^_^

مچکرم نل عزیزم :*

پست قبل رو انگار خودم نوشته بودم...

واقعا؟ متاسفم...
هعی

a girl 1395/04/18 ساعت 23:02

فکر میکنم مسافرتایی که با مسافت خاصی از شهرت فاصله داره
و زمانش هم کمتر از ده روز باشه اینجوریه که روزه نمیگیرن
ولی سفر اگه بیشتر از ده روز باشه و یا فاصله ش از محل زندگی از میزان مشخص شده کمتر باشه باید روزه رو گرفت ،
حالا اگه احکام رو خوندین دیگه درستش رو نوشته اونجا ،من تا حالا تو ماه رمضون مسافرت نرفتم زیاد در جریان احکامش هم نیستم متاسفانه
راستی زیارتتون هم قبول باشه:)

مچکرم عزیزم
بله من خوندم، حالا دلیل اون دوستان رو برای روزه نبودن نمی دونم. ولی جالب بود که افراد کمی روزه داشتن:)

اذر 1395/04/18 ساعت 22:21 http://azar1394.blogfa.com

اره مسافرت باید با برنامه باشه واز قبل بدونی مخوای چکار کنی

هوم به نظر منم ؛)

a girl 1395/04/18 ساعت 17:58

سلام
به نظرم اونا چون مسافر بودن نمیتونستن روزه بگیرن احتمالا
واسه همین عصرونه خوردن
و فکر نمیکنم دلیلش این باشه که به روزه گرفتن تو ماه رمضون معتقد نیستن:)

سلام
صرف مسافر بودن دلیل بر روزه نگرفتنه؟
نمی دونم من رفتم احکام رو خوندم البته:)
بازم مچکر از نظرتون ^-^

x 1395/04/18 ساعت 16:32

فکر کنم تو سفر روزه واجب نیست

جدی؟ من این رو نمی دونستم. من البته حکم شرعی رو نگاه کردم. شمام یه نگاهی بکن؛) این جمله خیلی کلی هست که روزه واجب نیست.

فرح 1395/04/18 ساعت 16:18

سلام...هاله نور میبینمزیارتت قبول یک خصوصی طوفانی برات دارم

مچکرم از خصوصی طوفانی:))) :دی :*
می بوسمت

دینا 1395/04/18 ساعت 16:12 http://Www.isharan.blog.ir

سلام
منم با اون هایی که میگن نوشته هات حسادت برانگیزه موافقم. ولی نه به خاطر دوست و پول و مسافرت.
به خاطر نوع نگاه سرخوشانه ت به زندگیه که باعث میشه همه چیزت رنگی و هیجان انگیز به نظر بیاد، حتی یه بیرون رفتن ساده با خواهرت که شاید ما حوصله نکنیم بریم، یا حتی همین وبلاگت که من نمی دونم چطوری تو حتی تولبار اون بالاهم نارنجی کردی.
من هم حسودیم میشه، ولی به نظرم ایجاد بعضی حسرتا خوبه، حتی ثواب داره:d
وقتی یه چیزی برای زندگی لازمه و فرد همه ی شرایطش رو داره برای داشتن اون چیز ولی همت نمی کنی. حکایت تو و نگاه خوشگلت به زندگی . ما هم همینه.
ازت ممنونم به خاطر این حسرت سازنده

خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم ک اینجوری به جریان نگاه کردی
منم نظرم همینه که دقیقا از شرایط موجود لذت می برم، من هم خیلی راحت می تونم بشینم حسرت بخورم که چرا نمیتونن فلان سفر خارجی رو برم(به هزار دلیل نمی تونم) مچکرم که نگاهت اینقدر مهربون و خوب بود. مرسی اه:))

زیارت قبول خانمی

ممنونم لبخند عزیزم *_*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد