مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دلتنگی های ساعت 16:58:46

 

 مثلا دلم می خواست گاهی جلوی آزادی های ساده م را بگیرد، و از این راه بودنش را بهم یادآوری کند. مثلا وقتی عزمم را جزم کرده ام موهایم را که حالا 9ماهیست قیچی نخورده اند بدهم دست آرایشگر و بگویم هر غلطی می خواهی بکن، کوتاه کوتاه، کچل کچل... یا هر مدلی که می خواهی تمرین کنی آزادی، موهای من مال تو! یادم بیاید یک اویی هست که از دست تصمیم های آنی و دیوانه وارم خسته ست. 

یا با تماس بی وقتش یادم بیاید که من حق نداشتم آنقدرها تنها تصمیم بگیرم و دیگر هیچ چیز فقط و فقط مال من نیست. حتی لحظه هایم... حتی موهایم... 

گاهی از دستش حرصم بگیرد و بعد یادم بیاید یک روز گرم تابستانی، دلتنگ همین اتفاقات ریز دست و پا گیر بوده ام. 


+دوش گرفته ام، لباسم را پوشیده و پولم را داخل جیبم گذاشتم، عینک آفتابی به چشم، بی هیچ کیفی، بی هیچ تعلقی به چیزی راهی آرایشگاه می شوم. تنها گوشیم را با خودم می برم، هیچ خوش ندارم فکر کنند کسی نگرانم نمی شود.