مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

روشن کردن کولر یه اقدام بود برای بیشتر نگه داشتنش، برای مطلوب تر کردن وضعیت و اینها...

یکی از بهترین و در عین حال بدترین ویژگیهای خوابهای من رآل بودنشونه، من خوابم رو سخت باور می کنم گاهی خواب می تونه خوب باشه و گاهی بد... 

وقتی خوابم خوبه و منم سخت(یعنی خیلی) باورش کردم و دارم ذوق ذوق می کنم و یهو از خواب می پرم اون لحظه بدترین لحظه ی زندگیه، دیده شده نامبرده بعد از دیدن خواب مثلا پاشده رفته برای مهمونش کتری رو روشن کرده!!! بعد فهمیده اصلا مهمونی در کار نبوده و نیست. 

امروز که خوابیدم، خواب دیدم با هم دعوامون شده و داریم آشتی می کنیم با دوستم، بغلش کرده بودم و سفت چسبیده بودم بهش، اونم به اسم خاصی صدام می کرد و خلاصه کلی خوش خوشانمون بود. تو خواب من یه حرکت خیلی عجیب کردم که هرگز تو بیداری همچو کاری نکردم و اصلا بهش فکرم نکرده بودم حتی... لطفا منحرف نباشید و فکر نکنید حرکت عیبی بوده، فقط خیلی بامزه و دور از شخصیتم بود. خلاصه وسط این خواب شیرین و آشتی با رفیق از خواب پریدم و فکر کردم چقدر گرمه، بهتره کولر بزنیم گرممون نشه و براش کولر رو روشن کردم حتی! و یکباره دیدم که نیست. چنانی قلبم فشرده شد و دلم برای خود زود باورم سوخت که حد نداره:دی 

کسی قرصی چیزی نداره برای کم کردن زودباوری؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.