از خودم بدم میاد که اینقدر خوب بازی می کنم.
که دلم داره از غم می ترکه و نیشم تا بناگوش بازه، که تو بحران شدیدم از چند جهت و حتی دیگه دستم به نوشتن مشکلاتمم نمیره...
خیلی خسته م، خیلی تنها و راه خیلی طولانیه، تا وقتی قدم های محکمی تو این مسیر برنداشتم نمی خوام ازشون حرف بزنم. از طرفی احساس می کنم باید با کسی درباره ش حرف بزنم، برای سبک شدن و آروم شدنم
+ حالم به ظاهر خوبه ها، به باطن هم خوبه، فقط تو بد شرایطیم، تو بعد وضعیتیم... خیلی سختم شده، خیلی دلم بغل می خواد، خیلی دلم نوازش می خواد، خیلی دلم یه همراه برای این مسیر لعنتی می خواد.
نگاه به چادر روی سرم نکن. راستش من اصلا ادم مذهبی نیستم فقط مذهبی به نظر میام. ولی اینجور وقتا رفتن توی یه امامزاده یا حتی بهشت زهرا اونم قطعه ٤٤ خیلی بهم ارامش میده. اگه اوضاع روحیم خیییییییلی داغون باشه که فقط درمانش مشهد رفتنه.
فکر نکنی میرم توی حرم میشینم سجاده پهن میکنم و نماز پشت نماز
نه اصلا
گاهی اوقات حتی هیچ نوع کتابی هم توی دستم دیده نمیشه
میدونی مگی ، میرم یه جایی میشینم که بتونم ضریحو ببینم، بعدش چشم تو چشم میشم باهاش، و با تمام وجود درد و دل میکنم. همه چیزو میگم. و به طور معجزه اسایی سبک میشم.
مگی امتحان کن. اونا گوشای خوبی برای شنیدن هستن.
از ته قلبم برات ارامش میخوام
اوم...
شما کدوم فاطمه ی جانی؟
قمیشی میفرماید:
ای ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ
ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ
درست میشه مگی.
آدم یه وقتایی تو سر بالایی ها کم میاره
دقیقا میفهمم!
یه حالتی بینگیجی و سردرگمی و تا حدودی فعلا داغ بودن!!!
ولی یهجاییبنویس وپیش خودت نگه دار تا یادت بمونه اینروزاتو....میفهمی کهچیمیگم؟هوم؟
خط آخر :


منم
مگی بیا سرمون بزنیم به هم
این خیلی دلم بغل میخواد رو دست داشتم!
من روزهایی بوده که واقعاً اینو دلم خواسته! :)
منم یه بار نوشته بودم "دلم آغوش میخواهد"
منم خیلی وقتا...
مهم اینه این خواستنا الکیه اصلا
++ راستی وقتی نوازش نیس ادم مناسب گوش دادن به حرفای ادمم نیس یکی از راه های اروم شدن نوشتنه به نظرم.


یا ضبط کردن حرفای خود ادم با خودش توی یه رکوردینگ.
رفتن توی غار تنهایی و پیله سکوت بدترین راهه
نمیدونم ولی حال بدیه .
گاهی وقتا دوس دارم یه جایی مث بام تهران نزدیکم بود از اون بالا حس میکنه ادم به خدا نزدیکتره یه جورایی اگه کلافه ام باشی میشه دو تا داد بزنی اونجا و ارامش و فکر و سکوت.و در اخر شکستن بغض لعنتی.
با چوپانم نمیشه حرف بزنی؟
حال خوب میخوام برات.تو هم واسه من دعا کن حال خوب.
منم اینروزا به حال خوب نیاز دارم.
همینجا با ما حرف بزن مگی بنویس خودتو سبک کن خودتو رها کن. (البته میدونم که همینجام توی وبلاگ شخصی هم نمیشه خیلی چیز هارو نوشت چون اگه توی دنیای واقعی ادمای دو رو برت نمیخوای حرفا و تصمیمات ذهنی راز الودت رو بشنون اینجام ادمای مجازی که میشناسنت نمیخوای حرفاتو بشنون.
اما به نظرم این صفحه برای پیاده کردن افکار و احساسات و خیلی حرف های ناگفته ذهن و قلب جای خوبیه جاییی برای خوب شدن حال من و تو جایی که فقط خودمون هستیم فارغ از اتفاقات و محدودیت های دنیای بیرون.


خودتو همینجا رها کن مگی خود خود مگی باش همینجا.
چی گفتم اصن.
راستی میتونی علاوه بر این وبلاگ یه وب دیگه داشته باشی رمزی باشه کلا واسه دل خودت بنویسی اونجا.هیچ بازدید کننده ای هم راه ندی و اصلا از بازدید خارجش کنی.
بای.
پس یه حرکت خوب بزن و ازش بنویس تا حالت خوب شه .
چشم:دی بعد امتحانا خوب میشم:دی
چقدر رمزی مینویسین تو صفحه خودتونم راحت نیستین انگار ؟؟؟
درسته صفحه ی خودمه، ولی خیلی مسایل رو بهتره نگفت. دوس دارم بگم، ولی فعلا ترجیح میدم ننویسم...
ولی من خوب نیستم مگی:|
ایشالا خوب میشی:)
سلام مگهان خوبی ؟
به عینه میبینم خوب نیستی :|
مگی یکم مثل قبلا متنوعه :|
سلام
خوبم که، فقط گیج میزنم و دارم تصمیم می گیرم:|