مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

می گفت باورم نمیشه چادر سرت کنی...

برادرش روحانیه، روحانی ملبس، با هم نشسته بودیم که کم کم اعضای خونواده اومدن،مامانش گفت اگر می خوای چادر بدم سرت کنی...

یه لحظه فکر کردم مگه لباسم ایرادی داره؟ با سر تایید کردم و گفتم ممنونم، بدید بهم و یه چادر گلدار دادن بهم و برای اولین بار در طول عمرم با چادر نشستم، با چادر گل گلی و شال مدل عربی بسته شده چای تعارف کردم. خوشحال بودم که چادر سرمه و اینجوری شبیه تر شدم بهشون... 

شاید یه روزی یه جایی همچو کاری رو دوباره بکنم، دوباره چادر گلدار سرم کنم، دوباره فکر کنم که چقدر با چادر بهترم، فکر کنم که چه خوشبختم که هنوز تو مکانهای مذهبی جام میدن... 


+ اولین ساله که برای اومدن ماه رمضون ذوق نکردم، من امتحانات رو نمی بخشم که اینقدر دل مرده م می کنن هر ترم...

نظرات 14 + ارسال نظر
ساده خان 1395/03/17 ساعت 15:53

درست بودن یه معنی مطلق نداره !
چیزی که اینجاست درسته ، درست از نظر من
شاید نظر شما چیز دیگه باشه ک خب نظر شماست

معلومه که معنی مطلق نداره!
همینطوره دقیقا

ساده خان 1395/03/17 ساعت 12:10

چرا ما ادما اینطوری شدیم که دوست داریم اونایی که دوسشون داریم شبیه اون چیزی بشن که ما میخوایم !
یا میخوایم هر کسیو با اعتقاد خودمون هدایتش کنیم و سمت و سو بهش بدیم!
شاید بخاطره اینه که فکر میکنیم فکر ما درست ترینه!
نمیدونم به نظرم اعتقادات و خودت آدم درستی هست ینی طبق چیزایی که مینویسی آدم درستی به نظر میرسی !

این وسط یه چیزی هست که نمیفهمم اونم تصور ما از آدم ِ خوب و و آدم بد ِ ، چیزی که هیچ وقت به صورت مطلق وجود نداره ...
چقدر حرف دارم ...!

خب شاید اشتباه باشه، ولی حقیقتش من تو فضاهای مذهبی بیشتر تمایل دارم چادر سرم باشه، به نظرم باید کمی نزدیک به پوشش مردم هر منطقه کنیم پوششمون رو وقتی باهاشون معاشرت می کنیم. مثال میگم، من اگه چادر سرم نمی کردم تو اون جو، خیلی تو چشم بودم و خیلی متفاوت بخاطر پوششی که داشتم و رنگهای متنوعی که تو لباسم دیده میشد، یا حتی لاک انگشتای پام
ولی اینجوری خودم آرامش بیشتری داشتم، بگذریم که شاید عجیب بود حرف مادرش و دعوتم به پوشیدن چادر

+ از چیزی که می نویسم حق ندارید حدس بزنید درستم چون اینطور نیست:|

مگی تو نوشته هات خیلی خوندم جملاتی مثل فکر کنم که چه خوشبختم که هنوز تو مکانهای مذهبی جام میدن... و جملاتی با کمی تفاوت ولی تقریبا همچین مضمونی اگر مذهب اونی باشه که من شناختم مکانهای مذهبی برای همه مردم با عقاید وظاهر مختلفن و اینکه خوشبختی چون خوبی وبه سوی خوبی قدم بر میداری امیدوارم تو راهی که قدم گذاشتی موفق باشی دوست خوبم

کاش عکسش را میدیدم

مثلا اینکه منم سر کردم چادر و همه اینجوری شدن O_o
یا اینکه مسخره میکردن و‌میگفتن میخوای جایی بری؟
یا میگفتن اوه چه خبر شده انقلاب شده؟


و‌خب آدمو زهرمارش میکنن!

ریحانه 1395/03/17 ساعت 06:24

+ امتحانات خر است.
اونم توی ماه بهاری خرداد که تازه مهمانی خدا هم شامل لظفش شده.
ما که دادیم رفت امتحاناتو.11 خرداد تموم شد و خداحافظی با دوران مدرسه برای" همیشه ". حالا منتظر نتایج امتحاناتیم خدا به خیر کنه
:امتحانات دانشگاه واقعا ضد حاله این موقع.
سخت ترین کار دنیا درس خوندنه .
امیدوارم موفق باشید.^___^
هر چند مگی موفق هست.
(راستی مامان منم 19 خرداد اخرین امتحانشه.مقطع دکتری.
امیدوارم زودتر رهایی بیابید همه با هم.)

منم دل مرده میشم‌تو امتحانا...
تا حالا تو همچین خانواده هایی قرار نگرفتم... حس فیلم های تلویزیون داره بیشتر برام...
مگی با چادر گل گلی چایی پخش کنووون ... چه با مزه

ریحانه 1395/03/17 ساعت 03:25

ببخشید نظرم مال این پست نیس مال پست "اعتقاد من اینه"
بازم از اون پست های عشقولی من بود.^___^
(معذرت میخوام که نظر بیربط گزاشتم.)

خواهش می کنم:)

مردحافظه 1395/03/17 ساعت 01:16

اگه برات سنگین بود تایید نکن مگی. من صرفا حس خودمو گفتم و راضی ام از نظر خودم منتها داشتم فک میکردم نکنه مگی فک کنه:
مردحافظه یه شیطان هست و منحرفم میکنه

کامنت قبلی با اجازه خصوصی بمونه، خیلی کامنت عجیبی بود البته بگم بی ربط به پستم
چون اصلا حس من اینی که شما حس کردین نبوده
اصلا منحرف کننده هم نبود کامنتتون

پدربزرگ 1395/03/17 ساعت 00:37

آدمهای زیادی رو می شناسم که تو سنین مختلف دچار بحران هویت شدن و خواستن مسیرشون رو اصلاح کنن، خیلی هاشون بعد از مدتی به عادتهای سابق برگشتن اما خب، تعداد کمی هم موفق شدن
چیزی که من فهمیدم اینه که برای تغییر روش و منش، اونم برخلاف جو و محیط اطرافت، باید به کاری که می کنی عقلی و قلبی ایمان داشته باشی

اوم دقیقااا دقیییقا به همین دلیله که من مسیرمو عوض نکردم یک روزه، بعدم به قدم قدم پیش رفتن معتقدم. اینکه مثلا حالا یه کم موهام در بیاد مهم نباشه واسم، بعد یهو چادر سرم کنم، بعدتر یهو چادرمو کلا حجابمو بردارم خیلی می ترسم...
من بهش ایمان دارم ولی آدم روزای سخت نیستم. تصمیمایی که می خوام بگیرم هم مرد ره می خواد که واقعا حس می کنم آدمش نیستم(حجاب نیستا اون)

پدربزرگ 1395/03/17 ساعت 00:23

منظورم اینه که علاقمندی ات رو درک نمی کنم، نه اینکه درک نکنم آدم دلش بخواد از چیزهای مورد علاقه اش الگوبرداره؛) :)
لذا... سکوت می کنم
اوووکی؟

آهااااااااان=)))
خب هییییچ کس درکم نمی کنه، شمام روش!
می بینی چقدر بده که منظور آدما رو نمیفهمم:/؟

پدربزرگ 1395/03/17 ساعت 00:00

مممممم... خب درک نمی کنم :)
پس سکوت می کنم:)

:))))))
چرا خب آخه؟
خب مثلا دوس دارم آدمایی رو، دوس دارم شبیهشون باشم این چیش بده ؟ یا عجیبه؟
فک کنم همه همینجورین
خب حکما هم رنگ جماعت شدن شادم نمیکنه، همونطور که بینیمو عمل نکردم و یا هیچ حرکتی نکردم خوشگل تر و شبیه تر به مردم زیبا شم اقلا...
یا هیچ وقت پیش نمیاد برم خونه ی اقوامی که با دامن کوتاه و تاپ های باز نشستن و فک کنم بهتره روسریمو بردارم.

*زهرا* 1395/03/16 ساعت 23:31

الهییی

:) ♡

پدربزرگ 1395/03/16 ساعت 23:18

چون مدل شون رو دوست داری شبیه شدن بهشون شادت کرد یا صرفا همرنگ جماعت شدن باعث رضایتت شد؟

چون مدلشونو از مدل خونواده ی خودم بیشتر دوست دارم
من خیلی سنتی تر از اینی هستم که نشون میدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد