مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

شاید بهتره در اینجام تخته شه...

دوستای عزیزم، شماها خیلی خوبید که منو می خونید، اصلا خیلی خیلی خوبید و من می دونم که ازم انتظار دارید بخونمتون، و اگر می خونمتون کامنت بذارم. خب من این کارو نمی کنم و تقریبا هر روز از یکی از شماها کامنت گلگی دارم که چرا این رابطه یک طرفه ست؟ چرا می خونی و کامنت نمی ذاری؟ یا اصلا چرا ما رو نمی خونی؟

خب این داستان باعث شده خیلی فکر کنم، تمام این ماه اخیر پس ذهنم بود که چه کاری می تونم انجام بدم و انگار هیچ راهی نیست و من نه واقعا فرصت خوندن دارم، نه فرصت زیادی برای کامنت گذاشتن... اگر خیلی حس کنم حرفی تو دلمه میگم، وگرنه سعی می کنم وبلاگهای بیشتری رو بخونم(در صورت وجود وقت آزاد) و از حالا ازتون خواهش می کنم، عاجزانه تقاضا می کنم اگر انتظار دارید من هم مثل شما مهربون باشم، اینجا نیاید و من رو عفو کنید. من سعی می کنم خیلی وقتها کامنتدونیم رو ببندم، برای جلوگیری از این دلخوری... و خب انگار جواب نمیده


+ اگر پیشنهادی دارید بهم بدید، من واقعا دوست ندارم دوستهای خوبم اینقدر ازم دلگیر باشن.

+ صرفا برای مثال میگم، آنا، شباهنگ و ... از دوستای خوبم هستن که به ندرت اسمم تو کامنتدونیهاشون دیده میشه. این دلیل بی مهری من به این دوستاست؟ تازه همیشه هم می خونمشون:) ولی در سکوت

+ دوست عزیزی که گلگی کرده بودی، خیلی عزیزی و اینکه من امروز بارها تلاش کردم و وبلاگت برام باز نشد. همینجا جواب رو نوشتم، هم برای شما و هم برای سایر دوستام:)

نظرات 27 + ارسال نظر
علی 1395/03/16 ساعت 10:51

بعد یادت باشه یه سریام هستن بدون اینکه بدونی هی میان می خوننت بدون اینکه چیز بیشتری ازت بخوان بدونن یا حتی آدرس اینستاگرامتو بخوان
ظلمه بذاری بری مگی

یادم می مونه، مچکرم واسه حسای خوبی که می دین با همین گاه گاه روشن شدن ها و مداوم خوندن ها:)

نیکادل 1395/03/16 ساعت 10:05

حجاب تو مال توئه و شخصیت توئه و نباید با کسی مقایسه بشی. کسی که حجابتو دوست نداره یعنی شخصیتت رو دوست نداره. من خودم خیلی تجربه کردم.طرف حجابم رو دوست نداشت چون پشت حجاب زنی بود که نمی نشست پای بگو بخند با مرد نامحرم. بعد مسخره میکرد که دربیار اون پارچه ی سیاه رو

♡ ای کاش کمی شبیه تو بودم اصلا... کافیم بود همین.

بهسا 1395/03/16 ساعت 09:52

سلام مگی در تخته کن!
تخته نکن گله دختر!
عاقا بیاید میهن بلاگ همگی!آمار و اینام نشون نمیده راحت منم نمیفهمم کی اومده و کی رفته!
اولا اینو ضعف می دونستم گرچه به هر وبی میشه آمارگیر اضافه کرد
ولی بعد دیدم اینطوری بهتره شاید من بخوام یه جایی خاموش برم خیلی بده که این آمارا آدمو لو میدن!

:)))
والا این آمارگیر به اشتباه میندازه آدما رو
چون از لینک وبم میرن انگار من رفتم(!)

مسلما اگه کسی دوست داره کامنت شما رو ببینه از روی علاقست اما باید بدونه که الزامی نداره که هر کس که میاد میخونه طرف هم بره و بخونه و نظر بده!

بله من خیلی دوست دارم خواننده هام رو و کاملا بهش واقفم که فقط از روی علاقه ست:)
با تشکر از درکتان

مترسک 1395/03/16 ساعت 08:20 http://1matarsak.com/

مگهان بانو، برامون عزیزتر از یه دونه - دو تا کامنتی؛ من که خیلی وقته دیگه از این حرفا نزدم اما اون زمانی هم که گفتم و اگه باعث ناراحتی شدم معذرت می‌خوام؛ قصد ناراحتی نداشتم رفیق

پسر خوب
جالبه که من اونجا گه گداری باز کامنت میذارم و پرونده م خیلی هم خراب نیست:))

آناهیتا 1395/03/16 ساعت 02:45

شما همه جوره عشقی 3>

بعد من الان عذاب وجدان گرفتم ک خودمم خاموش میخونم گاهی همه رو :| بنظرم خیلی ربطی به دوستی و اینا نداره، خب آدم گاهی اوقات یا حرفش نمیاد یا چیزی نگه بهتره، یا اصلا نمیرسه دونه دونه واسه همه چیزی بنویسه،و این دلیل بر نخوندن یا نادیده گرفتن و اینا نیس.
و اینکه بنظرم تو عالم وبلاگ نویسی، کامنتدونی باز هیچکس رو ملزم به نظر دادن نمیکنه چون مهم خود ذات نوشتن و خالی شدن فکر آدمه... مخصوصا تو روزانه نویسی.
آدما دلایل خودشونو دارن اما بعضی ازین دلخوریا رو هیچ جوره درک نمیکنم

چرا عذاب وجدان آخه؟!
نه که من خیلی روشنم تو وبت... خب آدما با هم فرق دارن، اون دوستامونم قطعا ما رو درک نمی کنن خب

منم مثل تو وقت ندارم مگی وگرنه یه موقعی هم وزن وبلاگ هایی که منو میخوندن میخوندمشون ولی الان خیلی از وبلاگ هارو نه وقتش هست نه حوصله ,صرفا مینویسم و در میرم تا بعد بیام کامنت هارو جواب بدم یا یکی دوتا هم کامنت از خودم جایی بذارم ...
+کامنت خصوصیت رو خوندما , مرسی رفیق

اوم...
ممنونم که برام نوشتی فاطیمای عزیز، هوم خواسته بودم بدونی حواسم بهت هست و این حرفها:)

مردحافظه 1395/03/16 ساعت 00:40

درود
من در مورد کامنت انتظاری از مگی ندارم و خلاص.
هر دفعه خواستم بگم منتها دس دس میکردم امشب گفتم بگم و خلاص:
قرار بود برام کتاب بفرسین و من هم قرار بود ادرس بدم و ندادم به دلایلی. فقط منو ببخش و خلاص

ممنونم ازتون
واسه هیچ کس نفرستادم هنوز من بدقول!

Xrey 1395/03/15 ساعت 23:38

سلام من تازگی دارم وبلاگتونو میخونم فک میکنم از وبلاگ آقای هولدن پیداتون کردم ، لطفا در اینجا رو تخته نکن !! خیلی وبلاگ دوس داشتنی داری

سلام:)
خوش اومدین، خوندنی که نیستم اتفاقا، خیلی دری وری می نویسم، ولی خودمو آروم می کنه

امیدمیرزا 1395/03/15 ساعت 22:33

پیوست ب کامنت شباهنگ خانم

البته من تنبلم هستم

:))

میم 1395/03/15 ساعت 19:21

من این رابطه ی بده بستونی رو درکش نمیکنم :پی تو کامنت گذاری ولی مگی جان گهگهای محبتت رو هر چند با همین جمله ی میخونمت ولی خاموش ابراز کن باشد که خرسند بشوند

والا بحث بده بستونی نیست، گویا فک می کنن من روزی چندین بار میرم وبشون ولی ساکتم...
که من شاید هفته ای یه روز فرصت کنم برم اصلا

+ اعتراف می کنم آدرس وبلاگتم ندارم مثلا حتی:(

منم اغلب میخونمت ولی نظر نمیذارم
تو خواننده هات خیلی زیادن معلومه نمیرسی به تک تکشون سر بزنی

ولی دوستام نظرشون این نیست دلژین...
میفهمم ازم ناراحتن همه

طـ ـودی 1395/03/15 ساعت 15:04

منم منظورم دوستات بود :دی

:دی

سلام
مگی تو برای دوستانت کامنت نمی ذاری. اوکی.. ولی چه ربطی داره به اینکه باید در اینجا تخته بشه..!؟ درک می کنم که هر رفتی اومدی داره و همه دوست داریم نظر همدیگه رو راجع به پستای همدیگه بخونیم.. نشونه توجه. اما گاهی راضی نگه داشتن همه دوستان سخته.. مخصوصا برای تو که تعداد دوستان تقریبا زیاده و معمولا همه هم روزانه نویسی دارن.
منطقیش اینه که اصل رو بر تداوم دوستی ها بذاریم و کامنت گذاشتنو فرع قضیه در نظر بگیریم. این صحبتو از کسی که تقریبا همه دوستانش یا به شبکه های اجتماعی دیگه کوچ کردن و یا وبلگشونو مسدود کردن بپذیرین. هر چند که تقلا می کنه چند نفر از قدیمی ها رو مجبور به نوشتن کنه و نذاره وبلاگشون خاک بخوره.
دوست باشین با هم.. به هر طریقی که فکر می کنین درسته. نتیجه خوبش به خودتون برمی گرده. :)

سلام عزیزم
والا چون رسما برام تبدیل به ناراحتی شده که هربار بیام یکی گفته باشه ازت دلگیرم، بخدا گاهی فکر می کنم اگه بهتون دلبسته نبودم می رفتم و یه جای ساکت از نو شروع می کردم. فقطم برای خودم می نوشتم که اینجوری نشه
گویا حس می کنن من روزی چندین بار میرم وبشون و می خونم ولی حرف نمیزنم، این ناراحتشون کرده

+ از ته دلم از لطفت ممنونم

BoBo 1395/03/15 ساعت 14:22

این میشه همون جریان یک کلمه گفتن و سه خط توضیح دادن!
اون قهقهه واسه پاراگراف اول متنت بود همونجا که مشکل رو مطرح کردی و به نظرم خنده دار بود و خندیدم.
اما وقتی میگم: تنها میتوان لبخندی زد و سه نقطه! این جواب اون درخواست پیشنهادت بود. امیدوارم مجبور نشم مجدد واسه این نظر هم نظر تکمیلی بدم :دی
راستی فک کنم بعد یه عمر زندگی با عزت در دنیای مجاز! دیگه میفهمم فرق :)، با :)) و با =)) رو ;)

چقدرم شاکی شدین :دی

ریحانه 1395/03/15 ساعت 13:20

راستی این سن 18 سالگی نمیدونم چرا واسه من جالب نیس مگی کلا ازش بدم میاد میدونی از طرفی استرس کنکوره و از طرفی اخه ادم تکلیفش زیاد با خودش معلوم نیس یه جورایی پره تناغضه یعنی رفتار بعضی ادم ها تو این سن باهات پر تناغضه نمیدونی بچه ای یا بزرگ شدی.
نوجوونی دوران قشنگیه و البته پر تلاطم من دوسش دارم اما اینکه یه عده شاید درک درستی از نوجوان وروحیات خاص اون ندارن که این باعث میشه در انسان حس دوگانگی به وجود بیاد که ایا جزو بزرگسالانه یا کودکان ؟در حالیکه جزو مابین یعنی تی نیجر و نوجوانه .این رفتار برخی ادم ها باعث میشه ادم از این سن خوشش نیاد.هر چندواسه خیلی هام این سن بهترین سنه و هیچ تناغض رفتاری نمیشه باهاشون.
ولی بیشتر 20 سالگی رو دوس دارم چون میدونی که وارد جوانی شدی و تکلیفت مشخصه .
نمیدونم ولی من سن 18 تا 20 رو دوس دارم.
امیدوارم بعضی ادم ها فقط بعضی ها بدونن نوجوون یعنی چی.
ببخش راستش واقعا گاهی ادم رنج میکشه از برخی.
خداروشکر که خانوادم تحصیلکرده ان و اونا درک صحیحی از نوجوان دارن. و همیشه رفتار درستی باهام داشتن.(فک میکنم برادر شمام نوجون باشه میدونی من چی میگم.)


++ ماه رمضون داره میاد نمیدونی چه قدر دوس دارم یه بار شامی رشتی یا رشته خوشکار بخورم با اینکه رشتی نیستم.منم موووخامم.دهنم اب افتاده .
تا حالا نخوردم اما دوس دارم یه بار امتحانش کنم.

(خیلی حرف زدم. کوپنم تموم شد. بای.)

امیدوارم خیلی زود بتونی شامی و رشته خشکار محبوبم رو نوش کنی عزیزم؛)

ریحانه 1395/03/15 ساعت 13:00

دوستی با ادم های غریبه؟؟؟مستقل شدن؟
مگی نمیدونم چرا حس میکنم میخوای یه چیزی بهم بگی.بوگو.راستش من نگرفتم منظورتو.

من عاشق خانواده ام عاشق مامان خواهرم راستش خیلی هم به مامانم وابسته ام .مستقل شدن رو توی این سن دوس ندارم. .استقلال داشتن توی جامعه خوبه از اون نظر روابط اجتماعیم
و اینا خوبه فک کنم اما اگه منظورت جدا شدن از خانوادس من تا حالا بهش فک نکردم.خخخ.از بس ترس دارم از جدا شدن از مامی دوس دارم دانشگاهمم توی شهر خودمون قبول شم.فک کنم من اگه پزشکی قبول بشم تا عمومی به مامان وابسته باشم بعد واسه تخصص فکر خوندن توی یه جایی مث تهرانو دارم.تازه اون موقع استقلال فکر میکنم.میدونی واقعا توی این سن ادم ترس داره از مواجه شدن یهویی با جامعه ای که هیچی ازش نمیدونه و تجربه زیادی نداره و اصلا امادگی استقلال بشتر رو نداره .اما توی دوران دانشگاه و بالاتر هر چی بیشتر توی محیط اجتماع باشی دیگه این حالت اضطراب گونه از بین میره و استقلال رو درک میکنی.
هر چند که مامانم با من هم عقیده نیس و
اینکه ادم توی یه شهر بزرگ و دانشگاه عالی درس بخونه همون اول راه رو پیشرفت بیشتر میدونن.حرفشونم متینه کاملا.
ایشون اتفاقا خیلی به اینکه دخترش اجتماعی و مستقل باشه دوس داره.خخخ.
در حال حاضر تنها کاری که من مستقلانه بهش فکر کردم
این بوده که رانندگی یاد بگیرم بعد قبولیم و خودم با ماشین برم دانشگاه.

++راجب کنسرت هام اره واقعا من همیشه حسرت میخورم میگم خوشبحالتون همیشه تو رشت همه خواننده های تهران میان واسه اجرا.تو شهر ما این اتفاق سالیانه میفته.
تازه اونم کیفیتش مث کنسرت های تهرانشون نیس.
واسه همین هر وقت میایم تهران سعی میکنم مث کنسرت ندیده ها چک کنم قبلش و یه کنسرت سریع هماهنگ کنم بریم.
.ولی من اگه کنسرت خواننده مورد علاقم باشه و ارزشش رو داشته باشه حاضرم به خاطرش بیام.تعریف" گروه دال "رو هم شنیدم خیلی.

++دعا کن من قبول بشم رشته مورد علاقم.اونوقت وبلاگ میسازم میکشونمت وبلاگم تازه کامنتم باید هر از گاهی بدی.توی وبلاگ دوستات هر وقت میری هر از گاهی یه سرفه بزن اونا بدونن اومدی .اینجوری حداقل با همون یه نظر بعد هر چن وقت میدونن میخونی.

ایشالا قبول بشی دختر خوب
خوشحالم که از مادر و پدرت راضی هستی و این بهترین اتفاقه برای سن شما

طـ ـودی 1395/03/15 ساعت 09:23

بیخیال باباااا!!!

دوستامن خب آخه...

delaram 1395/03/15 ساعت 09:01

Magi man ham comment kheili nemizaram
Zoraki nist
Gahi adami commentesh nemiad:-D

اوم، اصن بحث زور نیست.
من خیلی وقتام کامنت میذارم مثلا... ولی گاهی حال ندارم و گاهی اصلا حتی نمی رسم که بخونم.

باران 1395/03/15 ساعت 03:05

:)♥:**

:) ♡

سلام
خب توقع دیگران برای خوندندشون عادیه اما مطمئنن دوستانت درک میکنن که هر کسی ممکنه یک دوره ای به هر دلیل وقت زیادی برای وبگردی نداشته باشه یا اصلن مثل من که بضعی وقتا خاموش میگذرم دل و دماغ کامنت گذاشتن نداشته باشه. من فکر میکنم هیج کدوم از دوستات راضی نباشن به این دلیل ننویسی. من شخصن عادت ندارم وقتی میام اینجا بیش از چند ساعت(!!!) از آپ شدنش گذشته باشه!! با تشکر!!

سلام
بله توقعشون کاملا عاااادیه، ولی به هر دلیلی من این اخلاق بد رو دارم و ساکتم تو وبلاگها... نمی دونم چی کنم که دوستام ازم راضی باشن ولی واقعا سخته تمرکز کنم و دونه دونه کامنت بذارم، یعنی همیشه چند نفری گله دارن، حقم دارن

ریحانه 1395/03/15 ساعت 02:30

+راستی یه سوال بی ربط چند روز پیش ها برج میلاد کنسرت چارتار بوده شنیدم.خیلی دوس داشتم میبودم.
تو خبر نداشتی مگی؟ چارتار رو رفتی تا حالا؟
من خیلی دوس داشتم ولی ظاهرا دیر متوجه شدم.

بلی با تشکر از سوال بی ربطتان...
بنده سال 92 و 94 در کنسرت چارتار حضور داشتیدم. امسال مهر کنسرت تهران و برج میلادشون رو رفتم جای شما خالی:) ایشالا میری...
دیر نمیشه واسه تفریح
خبر داشتم ولی من تا تهران نمیرم که واسه کنسرت دخترم، اگه شرایطش باشه میرم وگرنه همین رشت همیشه کنسرت هست شکر خدا

ریحانه 1395/03/15 ساعت 02:27

یه اعترافی بکنم؟من با اینکه وبلاگ ندارم اما همیشه اینجارو میخونم و ممکنه محدود کامنت بزارم اما همیشه جزو وب هایی هست که توی ارشیو چک روزانه ام هست و بیشتر اوقات خاموش میخونم و معذرتم میخوام بابت اینکه محدود کامنت میزارم اما این به این دلیل نیس که وبلاگ مگی رو دوس ندارم.
ای کاش همه مون اینقدر سخت نگیریم .دوست ها گاهی پنهانند از نظر ها اما همیشه حواسشان به هم هست و قلبشان مث یه خانواده برای هم در این دنیای بلاگستان هر چند دور میتپد.
(ببخشید این چند خط اخر رو از ذهن خودم ساختم شایدم ربطی نداشته باشه.)

مگی دوست نارنجی خاص من.

امضا.یک عدد خواننده نیمه خاموش.

راستی چند روز پیش تولدم بود 12 خرداد.18 ساله شدم.

مچکرم که منو می خونی:) من خودم سالها بی وبلاگ بودم و مدام کامنت میذاشتم، محبت داری شما دختر جانم
چرا من تولد 18سالگیم رو یادم نمیاد؟ فقط بهت بگم این روزا خیلی روزای جالبیه، سعی کن خیلی تلاش نکنی مستقل شی و سعی کن خیلی تو خونواده باشی و این حرفها:)
واسه دوستی با آدمای غریبه به نظرم 18سالگی هنوز زوده

شباهنگ 1395/03/15 ساعت 01:21 http://nebula.blog.ir

من خودمم کم کامنت می‌ذارم
چون اصولاً معتقدم هر پستی نیاز به نظر من نداره
و ممکنه با نظرم گند بزنم به حال و روز نویسنده
و اگه کسی کامنت نذاره و یا نخونه هم دلگیر نمیشم

اصلا انتظار نداشتم یهو اینجا ببینم کامنتتو:))
خیلی عاقلی ولی خب من می خونم و ساکتم، این ینی خوشم میاد از وبلاگت و همین واسه خودم کافیه:|

BoBo 1395/03/15 ساعت 00:54

:))
تنها می‌توان لبخندی زد ...

:| این قهقهه ست جناب بوبو
نه لبخند(!)

دنیای من 1395/03/15 ساعت 00:34

من که از دوستات نیستم ولی خب همینقد رو میدونم که دوستات انقده دوستت دارن که دلشون نیاد در اینجا تخته بشه و این کارتو هم درکت میکنن

شمام هستی:) حالا کمی جدیدتر...
اینجوری اقلا دل کسی نمی شکنه خب

می سا 1395/03/15 ساعت 00:34

سلام مگی
خب منم کامنت نمیذارم، ولی چون گفتی برات لایک می زنم، ترسیدم اینو لایک بزنم در اینجا رو ببندی :) پس کامنت گذاشتم .
یادم رفت چی می خواستم بگم اصلا

سلام می سا:دی
یه چیزی... آی پیت 69 داره اصلا من شیفته ی آی پیتم! و خب ممنونم که خوبی و اینا... چقدرم با فکر لایک می کنی اصلا خوشمان آمد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.