مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

و خداحافظ تهران...

هیچ وقت از خداحافظی خوشم نیومده، همیشه ی خدا وقت رفتن احساس می کنم یک بخش از روحم رو جا گذاشتم، مهم نیست که تو کدوم شهرم،  وقت رفتن می دونم که دلتنگش خواهم شد. اینا مهم نیست، مهم اینه که انگار من یاد گرفتم خوش بگذرونم... و می تونم تو هر شهری خوش بگذرونم...

دوستای خوب مثل بادبادک حالمو خوب می کنن ^-^


+ برج میلاد، امروز عصر، بارونم می بارید، منم که رشتی، خب؟ منم که رشتی... احساس می کردم دارم پرواز می کنم تو آسمون ابری و هوای بارونی تهران ^-^ 

+ شاید حالا حالاها نشه بیام تهران، دوستای عزیزم، خدا رو بخاطر وجودتون هزار هزار بار شکر می کنم. از ته ته دلم...

نظرات 4 + ارسال نظر

بادبادک هایی که هوا کردیم
هیچ گاه برنگشتند...

و هیچ وقت :)

علی 1395/02/18 ساعت 12:20

اینجا برج میلاده؟
وای این بادبادکا که اونجا دارن خیلی خوبه
برای شمالم عالیه کاش یکی می خریدی مگی

بله بله، بالا بالاهاست اینجا...
همون لحظه هام بارون می باریدا!
والا یکی شوور عمه م خرید واسمون، البته دنباله دار نیست ها

بهسا 1395/02/18 ساعت 08:46

چقد خوب شد رفتی عزیزم.خدارو شکر خوش گذشته

وای بهسا، هی برای دوستم از اون سعدیه رفتنمون می گفتم.
و اینکه همش یادت بودم و فیلمای اون بارم به تماشا نشستیم:*

هوای دیروز محشر بود


نمیدونستم تهران اومدی

محشر و واقعا محشر بود.
از خدا ممنونم که هر بااار بیام تهران هوا رو باب طبعم می کنه(!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد