مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

جانه بیمیرم...

داشتن من به عنوان یه دوست ساده شاید بد نباشه، اما به عنوان یه دوست خاص ابدا اتفاق خوبی نیست، می دونید؟ من هیچ وقت نمی تونم یار خوبی برای کسی باشم، حالا چراش رو می گم بهتون...

چند وقت پیش یه آهنگی از جنوب به دستم رسید که به زبان گیلکی خونده شده بود، یه دوست جنوبی برام ارسال  کرده بودش، دانلودش کردم و هر لحظه بیشتر از شنیدنش لذت برد..... گفتم چقدر دلم ضعف رفته برای این آهنگ، چقدر دلم می خواست وقتی کسی رو دوست دارم، حتی اگر خودش بی خبره از علاقه م این آهنگ رو براش بفرستم... 

نشون به اون نشون که 2هفته گذشته و من هی هر روز این آهنگ رو پلی می کنم و با خودم فکر می کنم آیا ممکنه با شنیدنش به این فکر کنه که من ته دلم بهش علاقه دارم؟! آیا اصلا باید بدونه؟! و من حتی فرستادن یه آهنگ ساده رو ازش دریغ می کنم، که مبادا با خودش فکری کنه... و واقعا من به چه دردی می خورم وقتی اینقدر غرورم برام با اهمیته، نمی دونم اونی که یادمون داد دخترا باید سنگین باشن و احساسشون رو پنهان کنن کی بود، فقط می خوام بگم بهم ظلم کرد، و من تا 25 سالگیم واقعا نتونستم بی منت به کسی بگم که دوستش دارم... من افتادم تو دام نگفتن، افتادم تو دام اینکه کسی برام مهم نیست، افتادم تو دام اینکه هیچ وقت و واقعا هیچ وقت با تمام وجود به کسی یه دوستت دارم ساده نگم... چطور باید با این احساس جنگید؟ 

من مگهانی رو دوست دارم که بدون فکر کردن به عواقب ماجرا احساسش رو بیان کنه، چه تو وبلاگش و چه در حضور اون شخص خاص... مگهان یه دختر بی پرواست که روز به روز داره به میم.ر و شخصیت حقیقیم نزدیک تر میشه

حالا حتی دوست ندارم شما ته دلتون فکر کنید من می تونم کسی رو دوست داشته باشم. دوست دارم کتمان کنم حتی اگر حسی تو دلم هست...

بیاین گوش کنیم

 برای کسی نفرستادم این آهنگ رو، برای شما که می تونم بفرستم، نه؟ 

+http://dl.4behmusic.net/music/1394/Bahman/Irani/Esfandiar%20-%20Jane%20Bimiram.mp3 


نظرات 13 + ارسال نظر
نل 1395/02/06 ساعت 20:51

قربانت.ایشالله خوب باشی:)

اومدم بگم آهنگتو گرفتمو گوش دادم.واقعا عالیه:):)دمت گرم

واقعااا؟
انرژی دادی بهم نل... *_* منم این آهنگ رو عاشقم ^-^

ساده خان 1395/02/06 ساعت 18:22

نمیدونم از دکتر علی شریعتی هست یا کس دیگه:
من تو را دوست دارم..

تو دیگری را..

دیگری دیگری را..

و این چنین است که ما تنهاییم..
توصیف زجرناکیه وقتی از دوست داشتن کسی میگی و نهایتا ب نتیجه ای ک دکتر شریعتی رسیده میرسی!

:)
من به این نتیجه نرسیدم البته...
خدا رو شکر که نشد کسی رو دوست داشته باشم بی اینکه مطمینم باشم اونم دوستم داره...

ولی خیلی تو دور و برم دیدم نمونه ی چیزی که گفتین رو

نل 1395/02/06 ساعت 16:54

هووف..بالاخره باز شد.
ازوقتی خوندم این مطلبتو میخام کامنت بزارم.کامنتدونیت بازنمیشدبرام:(
مگی فک نکن این نگفتنت بده ها یا مشکلی داری.فک نکن این فکرو خیالها ک اگه حرکتی حرفی بزنم اون شخص برداشتش ممکنه فلان باشه و من غرورم جریحه دار میشه خوب نیست.
یعنی اینجوریه که به قول خودت ب ما آموزش دادن که دختر خوب و باحیا و فلان و بیسار از اینحرفا نه شنیده.نه بلده.نه دوست داره که بزنه.نه باید بزنه.
تو تنها نیستی...نصف دخترهایی ک میشناسم دقیقا مث تو..مث من...مث خیلیهای دیگه ان که بیشتر از ابراز احساسات عشقولانه اشون.فکر غرور اشتباهشونن.
(یک جاهایی این غروره خوبه ی جاهایی بد.اما توی فرهنگ و تربیت ایران ابراز احساسات صادقانه یک دختر عموما بازیچه دخترقرار داده میشه)
پسرامونم اینو یاد گرفتنا.یعنی اگه یک ددخترزودترابراز احساسات کنه بهشون فک میکنن دختره مورد داره!
اغلب مشکلات قبل ازدواج و دوستیهای قبل ازدواج و ارتباطات ازدواجی که اینقدر تنش دارن بین خودشون.بیشتر بخاطر همین غرور و ابراز احساسات نکردنه.

مگی اغلب دخترهای ایرانی توی سن ما.میترسن از ابراز احساسات.میترسن بیان کنن....حتی منی که توی رابطه ام.بعد از چندماه ابراز احساسات یکطرفه شنیدن و التماس از اینکه در جواب دوستت دارمهایش بگم"منم" تازههه یخم..ترسم..غرورم شکست و گفتم:"خب شما پسرخوبی هستین.احساس میکنم میشه بیشتر همدیگه رو بشناسیم!!" و تا چندین ماه سرزنش پشت سرزنش که نل نکنه فلانطور بشه..نکنه بهمان طور برداشت بشه....
کم کم اعتمادی وسط میاد و میتونی بگی"منم""عزیز""نگران شدم""دوستت دارم"..
مگی حتی الان هم که توی این رابطه ام.حتی الان هم که مطمینم از عشق و محبتش.حتی الان و در این ثانیه ها من نگران حرف و صحبت کردن و رفتارمم که یوقت غرورم جریحه دار نشه...یوقت فکرنکنه آویزونشم..یوقت فکرنکنه محتاجشم..یوقت فکرنکنه میخوام بزور بگم باید عقدکنیم...
متاسفانه..متاسفانه اینها هست..اینجا ایران است...اینجا فرهنگی به ما اموزش دادن که پشت سایه ها و نقابها خودمون قایم کنیم تا بیشتر قدرمونو بدونن...بهمون اموزش دادن دلت را ب را بی دلیل و با دلیل نباید تنگ بشه و خبربدی.. .
خولاصه توی فرهنگ ایرونی و سن و سال ما(دهه 73ب قبل)تربیت خانوادگی,شما الان دختر بسیار فرهیخته و خوب و خانم و همه چی تموم هستی:)
غصه نخور ک همه شبیه هم هستن در این مسایل:))
برات همیشه دعا میکنم امروزم ویژه تر.شادباشی دوست من.

...ممنونم که برام این همه نوشتی دختر خوب
همه ی حرفهاتو خوندم، بی انرژیم برای جواب دادن
فقط خیییلی ممنونم برای دعا...خیلی....

zahra 1395/02/06 ساعت 15:41

سلام عزیزم
اولین باره کامنت میزارم منم این مشکلو دارم . ترس از بیان احساس و گفتن علاقه سنم یکم بیشتر از شماست. همیشه هم نباید گفت باید اگه میگی شجاعت وتحمل هر نوع واکنش مثل تمسخر تحقیر یا ترحمم طرفت و هم در نظر بگیری اما وقتی نگی همیشه گوشه دلت میمونه میشه غصه پس بهتره رو شجاعت پذیرش واکنشی که شاید خوشحال کننده نباشه کار کن اما باید بتونی بلد باشی بدون ترس تو جاهایی که لازمه ابراز احساس کنی نذار دیر بشه نذار حسرت دوست داشتن و دوست داشته شدن به دلت بمونه . وقتی سن آدم میرسه به سی سالگی برای دختر و تنها باشه بعضی وقتا حتی اگه به عشقت واقعی هم ابراز کنی فک میکنه از سر ناچاری و تنهایی هستش. شجاع باش به حرف دل گوش کن اینا تجربیات خودمه ببخش طولانی شد .

این جمله های آخر اشکم رو سرازیر کرد، چقدر ممنونم از نوشته هات... خیلی ممنونم
گرچه دردی ازم دوا نمی کنه، چون کسی نیست که دوسش داشته باشم و دوسم داشته باشه... اما کم کمش اینه که زودتر از شما اینو فهمیدم، جای چیزی که یادم دادین دعاتون می کنم :) از ته دل

کافیه یه بار نترسی
یادمه همسرم پنج سال صبر کرد تا بتونم احساسمو بهش بگم خیلی وقت پیش تو وبلاگ قبلیم ماجراشو نوشتم مثل مرگ از گفتن دوستت دارم می ترسیدم چون با گفتنش مجبور بودم از محیط امنی که برای خودم ساخته بودم پامو به دنیای ناشناخته عشق بذارم
مگ احساستو بگو و به هیچ چیز فکر نکن من اگه نمی گفتم پشیمون می شدم امیدوارم تو پشیمون نشی از انکار احساست

:)
فعلا شرایطی نیست که لازم باشه احساسم رو بیان کنم... خوشحالم که گفتید و از نتیجه راضی هستید.

آقاگل 1395/02/06 ساعت 12:33 http://aghagol.blog.ir

تشکر بابت آهنگ.
:)
آهنگ از بوشهر برسه و گیلکی باشه جالبه.

چرا بوشهررر؟! من گفتم جنوب... گفتم بوشهر؟

بریدا 1395/02/06 ساعت 11:59 http://brida.blogsky.com/

مگی از من شروع کن
بهم بگو دوسم داری

؛) شما عزیزی دختر

*زهرا* 1395/02/06 ساعت 11:25

من برعکس توام کاملا ! البته موردی اونجوری پیش نیومده ک بخام برم بهش بگم دوستت دارم.(منظورم مث موردیه ک براى تو پیش اومده)..ولى درکل احساساتمو بیان میکنم..و اگر کسی رو دوست داشتم تا بحال بهش گفتم!
+من همش از این مدل سوالا میکنم! ببخشید اما کتاب خوبی خدا براى هدیه دادن بنظرت مناسبه مگهان جان!؟ :) با این فرض ک سلیقه کتاب خوانى اون فرد رو ندونیم!

خیلی خوبه، تو سن پایین به نظرم واقعا بیان احساسات راحت تره دختر
منم لازم نیست به کسی بگم صرفا همینجوری به ذهنم رسید این ناتوانیم...
به نظرم، اوم... بد نیست! فعلا تو فاز هنگینگم عزیزم چیزی به ذهنم رسید بهت می گم

باران 1395/02/06 ساعت 10:20

خوشحالم که اونو گفتی :**
حقا که آبجی خودمی :**********

هبه 1395/02/06 ساعت 10:15

مطمینم یه بار ترس و کنار گذاشتیو گفتی فقط پاهات لرزیده.آدم هرچی سنش کمتر باشه خطرپذیریش بیشتره

:) ای کاش کم سن بودم و ای کاش زودتر خیلی اتفاق ها افتاده بود و ای کاش 22 ساله بودم امروز اقلا...

باهات خیلی مواقفم در اینکه هبچ وقت احساس بیان نمیکنم

همه مون یک مقدار محافظه کاری داریم. یک ترس توی ما نهادینه شده. توی هر دو جنس و خب برای دخترها بیشتر. بخشیش همونطور که خودت میگی آموزه هاش هست و بخش دیگریش هم فکر خودمون. نمی دونم کی میخوایم این ترس و تابو رو بشکنیم. شاید ترس شکست باعث شده اصلن تلاش نکنیم(تئوری تلاش نکن تا شکست نخوری!!) و نمی خوایم ریسک کنیم که به قول اگزوپری " اگر گذاشتی اهلی ات کنند ، بفهمی نفهمی خودت را به این خطر انداخته ای که کارت به گریه کردن بکشد..." پس اصلن الف رو نمیگیم که ب به دنبالش بیاد. ولی خب باید راه و شیوه ی دیگری هم باشد :-\

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد