مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

خدا رو شکر که اونی در کار نیست(!)

دیروز همین موقع ها بود که تو شیراز پول دو ماهم رو، و تاکید می کنم پول دو ماهم رو دادم و چیزی خریدم و به خودم حال دادم بعد مدتها... 

همونجا یه پسرونه ش رو هم پسندیدم و فکر کردم چه دلم می خواد پول دو ماه دیگه م رو هم بدم که به اونم(!) حالی داده باشم،  حتی تو دستام گرفتمش و حسابی براندازش کردم!!! بعد خیلی یهویی یادم افتاد من خیلی تنها تر از اونی هستم که فکرش رو می کنم، اصلا اونی در کار نیست که بخوام براش اینو بخرم. گذاشتمش سر جاش و خدا رو شکر کردم که اونی در کار نیست و اینجوری کمتر به خرج میفتم، خیلی خیلی خدا رو شکر کردم برای نبودنش اصلا... من میگم شمام باور کنید، خب؟ 

نظرات 21 + ارسال نظر
بانو(: 1395/02/06 ساعت 16:07

تو از اونایی هستی ک بدجور عاشق میشی مگی،یجوری ک مشابهش خیلی کم باشه(:

چقدرم بعیده... تا 25سالگی عاشق نشدم، واقعا فکر می کنی ممکنه دیرتر عاشق شم؟
مطمینم که نمی شم بانو :)

هرمس 1395/02/06 ساعت 12:36 http://hermus.blogfa.com/

+ اون البته واژۀ مناسبی نیست. همینجوری بی احترامی میکنی که نمیاد :))
++ میدونی اونا نبودنشون یه دردسره، بودنشون صد تا :))))
+++ وقتی گفتید "اون" یاد مادر بزرگم افتادم؛ به بابا بزرگم مگفت اُ (همون "اون"). :)))

این کامنت عاالی بود:)))))))))) من عاشق مادربزرگتون شدم! اون:|

رنگین کمون 1395/02/06 ساعت 11:13

خب منم با حرف امیتیس موافقم:) وقتش که برسه قطعا نه تنها اینجور خرج کردن ها برات ساده میشه بلکه حتی ذوق هم میکنی از این که تموم پولتو خرج خوشحال کردنش کنی:)
راستی بابت اون قضیه تولدت ببخشید حواسم به قسمت قمریش نبود:) ولی فرقی ام نداره به هرحال حداقل امسال از نظر قمری بانوی اردیبهشتی محسوب میشی:)

عزیزم، اصلا توش شکی نیست که من براش خیلی راحت خرج می کنم
وقتی دیدم هیچ کس رو ندارم اینجوری الکی الکی خودمو دلداری دادم. فقط همین

علی 1395/02/06 ساعت 02:02

پس چرا من فکر می کنم یکی هست؟

نمی دونم واقعا چرا؟

Meysam 1395/02/06 ساعت 00:08 http://meysamkh.blogsky.com

هوم؟ یو لایک بی اینگ سینگل؟ (اسمایلی تعجب)

چی بگم؟
واضح بود منظورم که:(

Amitis 1395/02/05 ساعت 23:58

وقتش که برسه ، فکر می کنم اگر حاضر نباشی پول ٤ ماه رو بدی ،پول دو ماه رو میدی کادوی اون رو میخری! باور کن، مگه من کادوی تولدش چیزی که واسه خودم زورم میاد رو واسش نخریدم

خیلی موافقم، با شناختی که از خودم دارم باید بگم بی شک حاضرم خودم مثلا گوشی معمولی داشته باشم و برای کسی که دوسش دارم بهترین و جدید ترین گوشی سال رو بخرم!

parsa 1395/02/05 ساعت 19:47 http://parsaazad.persianblog.ir

خدا رو شکر بابا

والا

والااااااا ^-^

آق مقداد 1395/02/05 ساعت 19:30

ضعیفه بار آخرت باشه بی اجازه میری ددرا!!

شما چه باشعوری
دوس داشتم بگم ضعیفه مادرتونه که دیدم ایشون صرفا شما رو به دنیا آوردن و حقشون نیست این واژه ی حقیر رو بهشون نسبت بدم.
ضعیف شمایید که راه دیگه ای برای توهین به من ندارید جز استفاده ی این کلمات:)

نبودنش رو باور کنیم ؟

آم، باور کنید که خیلی خوشحالم از نبودنش.....

Rima 1395/02/05 ساعت 17:26 http://dailytalk.blog.ir

انشالله اونی در کار باشه و از نوع دست و دلباز باشه و جفتشو بخره و تو اصن متوجه نشی قیمتش چقدر بوده (انشالله هروقت خیره، در موارد مشابه، اینو که خودت خریدی

ریما، کی یادت داد اینقدر خوب و عجیب غریب و مهربون دعا کنی؟
از اول اولش اینجوری بودی؟ ممنونم واسه دعات *_*

مریم 1395/02/05 ساعت 17:13

گیرم که شاعر شدم و عشق نوشتم
این مرثیه ها را به که من ربط ببندم

...
خیلی خیلی مرتبط بود و خوب...
مچکرم مریم جانم

. 1395/02/05 ساعت 15:28

من همیشه فکر میکردم شما از اون دخترایی باشی که برای نامزدت دوس پسرت چیزی کادو نخری
نمیدونم چرا واقعا

اوم، چرا این فکرو می کردین؟!
کاش اینجوری بودم، فکر کنم من هزار برابر اوشون کادو بگیرم، ولی به نظرم درستش اینه آقایون بیشتر به خانمها هدیه بدن!

خب
من می تونم کادوهاتو نگه دارم تا پیداش بشه!

:))
نمی شه که:| باید به دست صاحبش برسه فقط خب

نیلا 1395/02/05 ساعت 14:49

آخی ... چقدر دلم میخواست ببینمت ... میزبانت میشدم ... حیف که با شرایط فعلی امکان برقراری دوستی های جدید اوه اوه از دید همسر خصوصا وبلاگیشو ندارم !
اها رستی منم بهترین دوست زندگیم رو تو همین بلاگستان یافتیدم :) منم خوش شانس بودم

عزیزکم:)
خیلی خیلی مواظب خودت و زندگیت باش، باور کن که دنیای حقیقی کامز فرست...؛) به قول دوست خارجکیم!
خوشحالم که ما این همه خوش شانس بودیم نیلا جانم
^-^

نیلا 1395/02/05 ساعت 14:45

واقعا به من فکر میکردی ... ؟؟؟؟ همش فکر میکردم بعد رفتنم واسه هیچکی مهم نبودم !
میدونی مگی مقصر که اون نیست .... من از اول دیدم این شکلیه هی فکر میکردم درست میشه ... اشتباه من بود !
اما تو زندگیم تصمیمات و برنامه های جدید دارم ... میشه واسم دعا کنی ... ؟ ب ی جایی از زندگی رسیدم که دیگه همش به دست خداست .... اگه بخواد شاید بشه همه چی درست بشه ... پس واسم دعا کن :)

+ بلی خداروشکر من بهترم ... قبل تر ها اصلا خوب نبودم ... یعنی ماه گذشته خیلی بد و سخت گذشت اما الان خداروشکر بهترم ....

آره خیلی واقعی، حتی وقتی تهران بودم و تو کلاس نشسته بودم یادت افتادم...
خیلی خوبه که درک می کنی اون بد نیست و فقط تفاوتهاتون پر رنگه:)
چشم چشم! دعا می کنم تو هم لطفا برای من دعا کن دختر خوب:)

اون هم پیدا میشه
نگرانشی؟
نکنه گم شده؟
بگردیم همه با هم پیداش کنیم؟

اوم... نگرانش که نه
حالش خوبه، مطمینم!
اون باید منو پیدا کنه:( که نمی دونم چرا نمی کنه :))

ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !

:)

نیلآ 1395/02/05 ساعت 14:15

سلام مگی جان ... خوبی ؟ میخونمت همیشه هااا :)
اما خب اصولا صدام درنمیاد چون وبمو تخته کردم ! میدونی مگی ... پست شیرازت به هوس انداختم حرف بزنم ...
من پارسال شیراز بودم ... منم بی نهایییییییییییییییت عاشق شیراز و حافظیه ـشم ... هر شب به زور همسرو میبردم حافظیه ... بعد خب من دوست داشتم یکم عاشقونه عارفونه باشه ... بازم خنگ بازی و مسخره بازی درمیاورد ... اونجا منم حسادت کردم به آدمای مثل تو که حداقل بدون یار میان اونجا ... کاش منم تنها بودم و خنگولی همسر لجمو درنمیاورد ... هعی دلم تنگِ شیراز شد ... ایضا اصفهان :)))))))))))) چراشو نمیدونم ...

سلام عزیزم
اگر بدونی چقدر این چند وقت تو فکرت بودم، خودت خوبی نیلا؟
آخ چقدر دردم میاره این حرفهات، از ته دل آرزو می کنم یارت کمی یار تر و همراه تر باشه...
اوم، من که کشته ی مرده ی سفر هستم، و الان تو برنامه ریزی کوتاه مدتم باز باید برای کاری بیام تهران:) شهر شما نیلای جان

دل آرام 1395/02/05 ساعت 14:14

حلقه بود؟
ای بلا

=)))
نه بابا.. حلقه نبود که!

سیاهچاله 1395/02/05 ساعت 14:09

و چه باور و خیال شیرینی...
من. همیشه با همین باور شیرین خدا رو شکر میکنم و خوشحالم که اینقدر زود باورم...!

خیلی باور شیرینیه... حتی اگر خودم باورش نداشته باشم!!!
هعی...

+ می دونستم باید مال اون استان باشی، هم استانیهاتون همسایه مون بودن ^-^

مینو 1395/02/05 ساعت 14:03

مگی خیلی با نمکی

خجالت کشیدم که الان:| بوخودا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد