مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

از اینجا به بعد کی میدونه که چی سرنوشتمونه...

یادم باشه که هنوز سه روز از سال 95 نگذشته بود که برای 94م دلتنگ شدم، وقتی کتاب تازه م رو از کتابخونه بیرون کشیدم، وقتی پاک کن مدادی پرتقالیم* رو، آب نباتهای پرتقالیم رو روی میز کنار هم گذاشتم و شروع کردم به خوندن آهنگ پرتقال من، چشمهام تر شد و مجال عکس گرفتن نشد. بالاخره عکس گرفتم برای اینجا که بگم کتاب درخت پرتقال اولین کتابی هست که تو سال 95 شروعش کردم.

+ دلم برای پرتقالم عجیب تنگ شده... پرتقالم بهترین شنونده ی دنیاست، از آنها که هم گوشش با من است و هم حواسش و هم همیشه حرفهای خوب خوب برای گفتن دارد.

نظرات 17 + ارسال نظر
آویشن 1395/01/05 ساعت 03:44 http://dittany.blogsky.com

کاش زودتر ا اینا با هم آشنا میشدیم و حداقل یه بار میبردمت اونجا.
اونجا تنها جایی بود که بوی مامانمو میداد و برام حس خونه رو داشت.کاش هیچ وقت مجبور نمیشدیم بفروشیمش ولی خب زندگی بدون هماهنگی با آدم اتفاقاتی و سر راه آدم قرار میده که گاهی به خوشایند ما نیس.
درسته اون خونه رو نداریم ولی خونه کناریش خونه مامان بزرگمو هنوز داریم که اینم یه حیاط بزرگ داره ولی تعداد درختاش کمتره.در هر حال خوشحال میشم هروقت بتونم تو رو اونجا مهمون کنم <3

خیلی دردناک بود کامنتت آویشن عزیزم
خدا مادرت رو رحمت کنه، حس می کنم با نبود ایشون همون بهتر که خونه رو فروختین، وقتی مادر نباشه اون خونه دیگه خونه نیست، خوشحالم که تونستید مستقل شید و زندگی خوب و روشنی رو برای خودتون رقم بزنید. خیلی خیلی ممنونم برای دعوتت ؛)

گلبرگ 1395/01/04 ساعت 15:33

94خیلی بدبود یعنی میشه 95خوب باشه؟:گریه

ای بابا:( الهی عالی باشه
من واقعا هیییچ پیشرفتی نداشتم تو این سال ولی راضی بودم

من هنوز تصمیم نگرفتم چه کتابیو شروع کنم |: باید یه چرخی میون کتابام بزنم.

من اینقدررر این پا اون پاااا می کنم همیشه... الانم که عیده و اصلا پیش نمیرم هیییچ

آویشن 1395/01/04 ساعت 03:38 http://dittany.blogsky.com

چه عکس پر پرتقالیه این.خیلی خووووبه.من و یاد خونه قدیمیمون و درختای پرتقالش انداخت.
+ امیدوارم هیچ وقت هیچ وقت دلت تنگ نباشه رفیق و همیشه خوشحال و خندون ببینمت :-*

یه لحظه یه خونه ی قدیمی پر پرتقال رو متصور شدم وای چه خونه ای بوده... خوشحالم که روزی چنین خونه ای رو تجربه کردی دختر:)
+ مچکرممم آویش... ایشالا تو هم همینطوررر

ریحانه 1395/01/03 ساعت 07:29

راستی من که نه دلم واسه 94 تنگ میشه نه واسه 95 .امیدم به 96 هست.ذلتنگیمم واسه سال های کودکی و قبل 85 هست. و البته واسه سال 90 تا 92.توی این سال ها حس خوشبختی و شادی بیشتری داشتم.سال 94 خوب نبود واسم سال 95 هم سه روز گذشته از اولین روز عیدش تا همین خالاش بد بوده واسم حالا بقیه شو نمیدونم والا چی بشه.
+الان که به کامنت پرتقالیم نگاه کردم کلی خندیدم اسم کشور پرتغال رو به جای میوه ی پرتقال نوشتم.

من دوس داشتم 94رو انگار...:) بچگیمم خییییلی عالی بود و فک می کنم یکی از خوشبخت ترین بچه های عالم بودم، اما خیلی آدمی نیستم که هوس کنم به عقب برگردم. بس که منطقیم و تو حال زندگی می کنم اخیرا

+ من اخیرا هر وبلاگی میرم میبینم پرتقال رو به اشتباه پرتغال نوشتن! و حتی میوه فروشیها هم همینطور

ریحانه 1395/01/03 ساعت 07:23

ای وای تو حال خستگی نوشتم کامنتو برات چشام با ز نبود کامل واسه همین غلط املایی داشت.شما به بزرگواریتون ببخشید. وگرنه که بنده املا همیشه دبستان 20 میگرفتم.

چه جالب که شمام این سوالو بچگی پرسیدین. جواب پدر هم خیلی باحال بود راس گفتن همه میان اونجا شما که دیگه هستین اونجا.چه خوبه که خسته نمیشین.
البته این سوال واسه من الان یعنی در نوجوونی پیش اومده.

+راستی من میخوام به جناب همسایه سفارش سوغاتی عروسک ماسوله بدم.عاشق اون عروسکم. دوس دارم هم بیام ماسوله رو ببینم هم از اون عروسکا یه روز داشته باشم.البته کلوچه لاهیجانم خیلی دوست میدارم.خلاصه هنوز نگفتم ولی اگه واسم بیاره خیلی خوشحال میشم.
+اینام واسه شما

ریحانه 1395/01/03 ساعت 05:29

نمیدونم جناب پرتغال کیه ولی هر کی هست خیلی خوش شانسه که مگی اینقدر بهش علاقه داره اینو از رنگ نارنجی قالب وبلاگ و اون پرتغال برش خورده بالای صفحه و اون عنوان اسم مگ لاک با رنگ نارنجی جیغ میزنه.
+اعتراف میکنم همین الان دلم از اون ابنبات های توی عکس خواس.

+مگی یه سوال واسم پیش اومده ببین همه ادما حالا بیشتر تهرانی ها توی تعطیلات حالا چه عید چه تعطبلات دیگه سعی میکنن از هیاهو و شلوغی های شهرشون فرار کنن و برن یه جایی مث شمال اروم ارامش بگیرن خب ولی همیشه واسم این سوال بوده که خود شمالی ها ایا از این همه سبزی و سرسبزی خسته نمیشن؟ایا براشون تکراری نمیشه؟اونا اگه از این سبزی خسته بشن کجا میرن؟نظر تو چیه؟
البته شهر ما که ارومه و خلوت تره باز من زندگی در تهران رو ترجیح میدم. برای ارامشم ترجیح میدم برم کیش.ولی این سوال واسم پیش اومده بود مدت ها.دلم میخواس همیشه اینو از یه شمالی بپرسم.

پرتغال غلطه و پرتقال درسته! این یک
دو اینکه حقیقتا خوش شانسه اما خوش بخت؟ نمیدونم...
خب منم بچه بودم این سوال رو از بابام می پرسیدم؟ بابا مامانم میگفتن همه میان شمال، ما دیگه همینجا هستیم لازم نیست از جامون تکون بخوریم و بریم سفر :)) در ضمن نه واقعا اصلا و ابدا از سبزی شمال خسته نمیشیم ما و تا کمی ازش دور شیم برای دوباره زنده شدن برمی گردیم به طبیعت و سر سبزی و ...؛)

سلام 1395/01/03 ساعت 03:48

سال نو مبارک مگهان عزیز، امیدوارم سال جدید برات سرشار از خبرهای خوب باشه و دلت خندون باشه

خیلی خیلی ازتون ممنونم :) انشالله برای شما هم همینطور باشه

سلام
سال نو و عیدت مبارک
من عاشق نوشته هاتم
یه راز بگم
دوست داشتم مثل تو بنویسم
الهی سال جدید پر بشه واست از اتفاقات خوب

سلااام:)
سال نوی شمام مبارک عزیزم
خیلی شرمنده شدم، اصلا هرگز باورم نمیشه کسی نوشته هامو دوست داشته باشه، آخه من فقط می نویسم برای خودم، هیچ وقتی صرف نوشتن نمیکنم و خوب هم نمی نویسم، تو مهربونی دختر ^-^

sara 1395/01/03 ساعت 00:22

Areeeeeee.khosheee

:)))) ممنونم از پاسخ گویی سریع و به وقتت
ماچ و بوسه که حالمو خوب کردی:دی

مرادی 1395/01/02 ساعت 23:00

کتاب درخت پرتقال رمانه؟
+ چقدر پرتقال تو زندگیتون هست! هم از نوع مکتوب هم ملموس!

بله رمانه، از یه دوست مجازی به صورت کاملا مجازی هدیه گرفتمش
+ بله

امید میرزا 1395/01/02 ساعت 21:25

سلام
عید مبارک

خسته نباشین

سلام آقای کرمونی
حال شما چطوره؟! سال نوی شمام مبارک
و ممنوووونم

ساده خان 1395/01/02 ساعت 19:57

سه چهار روز اول عیده دیگه

امیدوارم اینجا اینقد خلوت نمونه:(

sararozhaye dor az khane4 1395/01/02 ساعت 18:11

Man ketab sotisho goosh kardam .to rah ke miram sat kar

چه خوب... ^-^
پایانش خوشه؟!

*زهرا* 1395/01/02 ساعت 16:49

علاقه ت ب پرتقال یه مقداری مبهمه :) یعنى درست نمیدونم چرا دوستش داری...قطعا براى طعمش نیس و حتما یه خاطره اى چیزى پشتش پنهانه ... هوم؟! :) :*
عیدت مبارک عزیزجان :**

بله قطعا برای طعمش نیست، یادآور چیزای خوبیه برام خیلی... ^-^
ممنونم عید شما هم

sara 1395/01/02 ساعت 16:43

Ketab ghashangie

چه خوب که خوندینش شما ^-^
دست آقا هانی(هدیه دهنده ش!)درد نکنه

ساده خان 1395/01/02 ساعت 15:25

سال جدیدت ، نو
یاد آهنگ دلک تنگه پرتقالم من افتادم

همونو زمزمه می کردم خب؛)

+ اینجا خیلی خلوته، میام تو وبلاگم احساس دلمردگی پیدا می کنم:(((((((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد