مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کردستان

داشتیم خداحافظی می کردیم که گفت مگی؟

فردا میرم کردستان و پرسیدم کردستان؟!

گفت هوم، اتوبان کردستان و من حس کردم که دستم یخ کرد، بهش گفتم برو باید بهت خوش بگذره، روی پل عابرشم برو و یادم کن.

نگاهم کرد و دستمو فشار داد و گفت بازم میریم، قول...

اما این بار همه چی فرق می کنه، مطمینم بیشتر خوش می گذره!