+ تو خیالم که می تونم باهات باشم؟
- خب باشه، قبول می کنم که یک تکه از خیالت باشم. اما توی همین خیال هم، فقط دستم تو دستت، نه بوس، نه کار بد! خب؟
+ خب، نه بوس، نه کار بد! فقط عشق و عاشقی...
× تو یک احساساتی احمقی!
× پس کی میشه که یکی، خوبی خدا رو برام بخونه؟
× قسمتی که زیرش خط کشی شده، انگار از ذهن من نوشته شده.
تو باش ولی موازی باش
همراه ولی لمسم نکن
میل به ترکیب یا واکنش
یا هر چه می ترسم نکن
پِیَم نگرد که گم میشم
با من نخواب که کم میشم
ترکم نکن که میمیرم
بسامدهای بم میشم
به سایهی من دست نزن
که طیفی از هوس داره
طبیعت بیتاب من
انقطاع نفس داره
به عطر من دست نزن
که تو سینهت قفس داره
که استنشاق بوی تو
اتصال عبس داره
.
.
.
هادی پاکزاد
هادی پاکزاد؟ برم ببینم این چیه که اینقددد خوبه؟! ^-^
چقدرم مرتبط آخه
هوووم...یادم باشه این کتابو بعد از کنکورم حتما بخرم ;-)
انشالله... من پنج تا از داستان های اولش رو خوندم دوتاشونو عجیب دوس داشتم ^-^
اوهوووووم:)
مرسی شفاف سازی
فدای شما خانوم بهمنییی ^-^
یه کم گنگ بود!نه؟
نه، فکر نکنما...
اینکه دختره اجازه داد تو خیال کسی باشه، به شرط اینکه تو خیال پسره هم لازم نباشه از حدودی که برای خودش قایله پیش بره
این به بیانی از عشقِ افلاطونیه دیگه:
"خب باشه، قبول می کنم که یک تکه از خیالت باشم. اما توی همین خیال هم، فقط دستم تو دستت، نه بوس...."
نیست؟
+ به نظرم تو شرایط خودش، نه بوس چیز بدیه نه چیز دیگه.
منم نمی خوام عشق افلاطونی رو رد کنم. اما یه جورایی قبولش هم ندارم. یعنی فقط یه حالت خاصه؛ یه حالت خیلی خاص.
اوم واقعا...
+ من دو ساله موندم، خیلی دو ساله ام!
از این فکر که اینکارها بدن در نمیام، یکی باید یادم بده انگار که بده... قبول دارم حرفتونو ^-^
+ کامنت جالبی بود.
این یه جورایی عشق افلاطونیه مگهان.
+ البته این که یه نفر واسه آدم کتاب بخونه چیز جالبیه؛ افلاطونی هم نیست :)
چرا افلاطونی آخه؟ چرا آخه؟!
من یه همچو چیزی می خواستم همیشه... الان کمی دیدم تغییر کرده
+ امیدوارم حوصله کنه و برام بخونه!
...
Khanome maghan
Yek hesare jalebi dari be nazaram fek kardam baiad begam ino
Yek hesare kheili jalebi dari
حصار...
بابالنگ دراز هم همین رو می گفت.
چه ذهن جالبی داری:))
^-^