وقتایی که بابام میگه به نمایندگی ازش برم تو موسسه خیریه و یه کارایی رو از طرفش انجام بدم، یه حال عجیبی میشم، یه دلهره ی عجیب و خاص به دلم میفته...
امروز و این دقایق یه همچو حالیم، دستام یخه و نمی دونم واقعا چه تصمیمی باید بگیرم، توکل به خدا کردم و دارم راه تازه ای رو میرم.
+ التماس دعا