مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

قهر تو آتیشمه...

قبلا اینجوری بودم که از موفقیت اطرافیانم به شدت خوشحال میشدم و با اینکه هیچ نفعی برای خودم نداشت اون اتفاق خوب و موفقیتشون، شیرینی می دادم، ذوق می کردم و همش هیجان و حس خوب داشتم تا یه مدت.

حالا که حکم انتصاب مدیریتش اومده، من فقط می تونم لبخند بزنم و بگم مبارکه... خوشحالم میشم اما هیجانی توی خوشحالیم نیست.


+ چقدر بد شدم من

+ می ترسم خدا قهرش بگیره از ناشکری هام، ولی واقعا نیاز به یه خبر خوب برای خودم دارم، این اتفاقای خوب برای دیگران خوشحالم می کنه، اما باعث میشه حس کنم دارم درجا میزنم و برای هیچی تلاش می کنم. 

+ لازم به ذکره میدونم موقعیتم از خیلی ها بهتره...

نظرات 10 + ارسال نظر

کاین حس مشترک...

...
خوشحال باشم برات یعنی؟

انشاالله ی خبر خوش میاد تو زندگیت

:*

شاید ربطی به بد شدنت نداره , فکر کنم رسیدی به زمانی که فقط برای خوشحالی هایی که واقعا باعث خوشحالین , خوشحال میشی نه خوشحالی هایی که فقط باعث شادی مصنوعی خود طرف و بقیه میشه و زودم دود میشه میره هوا اون شادیش

اوهوووم اینم خیلی خوب بود. شااااید...
واقعا ولی حس بدی دارم به خودم که عین قبلم نیستم، میدونی؟ اندازه قبلم خوش قلب نیستم... این ناراحتم می کنه

هوم 1394/10/11 ساعت 19:05

همونطور که گفتی وضعت از خیلیا بهتره.
خوبه که منتظر خبر خوبی ولی مواظب باش به طور ناخودآگاه سعی نکنی زورکی خبر خوبی درست کنی یا وضعت رو عوض کنی. خیلیا رو دیدم که توی شرایط مشابه تصمیمای اشتباهی گرفتن، حالا چه خواسته چه ناخودآگاه از سر چشم و هم چشمی یا برای درجا نزدن به قول خودشون.

نه بابا هوم جان
خبر خوب درست کنم که نه...ولی لازمه ساکن نباشم اینقدری که الان هستم، لازم نیست منتظر دیگران باشم اینقدر

سپیده مشهدی 1394/10/11 ساعت 18:30

و من فک میکنم بدونم حکم مدیریت کی اومده

:دی
شاید بدونی بلی؛)

تک مُدی 1394/10/11 ساعت 18:11 http://unimodal.blog.ir

میفهمم چی میگی مگی :)
عمیقاً و دقیقاً...
نگران نباش، کسی که نقطه سیاهی توی قلبش نیست نسبت به بقیه، این حس جز یه انگیزه برای پیشرفت کردن، نیست.
خدا بهت از وجه رحمتش نظر میکنه دختر، مطمئن باش، و این حس هم جز همونه :)
...

و میدونی؟ عاشق مطلب قبلیت شدم:)

ممنونم که اینطوری میگی تک مدی جانم، امیدوارم واقعا حس بدی نداشته باشم.
کاش باعث پیشرفتمم بشه راس راسی:)
ممنوووووونم

+ واقعا؟ خودمم دوسش دارم.

الهام 1394/10/11 ساعت 17:42

تایید حرف دوستان و این که از خودت به عنوان یک انسان انتظارات عجیب نداشته باش

ممنون الهام سعی می کنم:) ؛)

راستی، درباره ی اون قسمت "درباره ی من" که تغییر کرده...
به نظرم قبلی خیلی بهتر و روشن تر و صادق تر بود. هر چند نظر نویسنده مهم تر از منه قطعا... اما من کلا معتقد به این نیستم که یه سری چیزها نیاز خواننده هست که بدونه... و مهم تر از اون(و خیلی مهم تر از اون) اینکه نیاز باشه نویسنده اونها رو برای خواننده توضیح بده یا اطلاع رسانی کنه.
نویسنده، باید در هر صورت، موضع فعال داشته باشه، نه انفعالی :)
امیدوارم این حرفم بد برداشت نشه. این رو گفتم چون به نظرم ایجاد رابطه ی درست بین خواننده و نویسنده ی وبلاگ، در گرو اینه.

خودمم اون قسمت رو دوست تر دارم!
حقیقتش احساس کردم نوع برخوردم گاهی اشتباهه و بهتره همه چیز رو اونقدرا باز نکنم.
مچکرم از تشویقتون آقا درباره ی منفعل نبودن:دی
خیلی ممنونم بازم

سلام
مسلما خوبه که می خوای پیشرفت کنی مگهان. خیلی از حرفایی که قصد داشتم بگم رو مترسک خان گفته، دیگه تکرار نمی کنم. فقط اینو بگم که اگه یه نفر از درجا زدن خودش، یا حتی احساس درجازدنِ خودش دمق نباشه یه جای کارش می لنگه، نه بر عکس
امیدوارم خبرهای خوب برای خودت هم اتفاق بیفته؛ زیاد.

سلام
من حالم با این امید دادناتون حسابی خوب شد...
انگار حق با شماست...
امیدوارم فقط باعث ناامیدیم نشه و کمی هم باعث شه تکونی به خودم بدم!

مترسک 1394/10/11 ساعت 15:50 http://1matarsak.com/

آدمیزاده خب، طبیعیه گاهی این جوری پیش خودش فکر کنه؛ ناشکری نیست، تأکید می‌کنم که ناشکری نیست، یه حس موقتی و زودگذره، و همین احساسه که آدم رو برای پیشرفت و ترقی، مصمم و مشتاق و سر ذوق میاره؛ طبیعت نوع بشره، مخصوصاً توی بازه سنی 20 تا 30 که دوران شکوفایی انسانه، این حالت خیلی پیش میاد؛ ناراحت نباش، بد نشدی و ناشکری هم نمی‌کنی، فقط میل به پیشرفت در تو به شورش افتاده، تشنه ترقی شدی، همین...

وااای چه امیدوارانه بود این کامنت؛) پس باید خوشحالم باشم حتی! هاها
واقعا مچکرم ازت و امیدوارم بتونم به میل به پیشرفتم جواب بدم؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد