مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

از این مگهان وابسته بدم میاد:(

از اینکه اتاقم کوچیکه بدم میاد، از اینکه مجبور باشم لباسامو ببخشم و بعد لباسای جدید بخرم خیلی خیلی بدم میاد، ترجیح میدم با همون قدیمی ها سر کنم و چیز جدیدی نخرم که مجبور شم از اون قبلی هایی که هزار خاطره با هم داریم بگذرم. 

از اینکه درآمدی از خودم ندارم و نمی تونم تخت و کتابخونه ی نو بخرم و قدیمیهام رو بذارم کنار بدم میاد، گرچه اینا بهونه ست و من حاضر نیستم از تخت، میزآرایش بی ربط و کتابخونه ی کوچولوم بگذرم تا بزرگتر و بهترشو بخرم.

از اینکه همه کشوها و کمدامو ریختم بیرون و باز نمی تونم از هیچ کدوم دل بکنم بدم میاد، از خودم بدم میاد که لباسامو زیادی از حد دوست دارم:( از خودم بدم میاد که به همه چیز وابسته میشم و نمیتونم از هیچ چیزم بگذرم.

نظرات 12 + ارسال نظر

این نابغه یک ایرانیه. عرب نیست. کامنتم مال پست قبلیه. اون موقع انگار کامنتاش بسته بود. یه سرچ بزن در موردش. ارزششو داره که درباره ش بخونی

درباره ی عدد و ارقام میگین بانو:)؟
اینو مامانمم بهم گفت و من نظرم این بود که از نظر یک آمریکایی مسلمین اصولا عرب هستن، اون رو یک آمریکایی نوشته...
تو کتاب زبانشناسی ما هم تاکید شده که نام الکل از عربی وارد زبان انگلیسی شده

فازی 1394/09/12 ساعت 13:28 http://fazzii.blogfa.com

گذشتن که همیشه خوب نیست
این نگذشتن یهنی انتخاب ها از اول خوب بوده و گذشت زمانم ازش چیزی کم نمیکنه

اوم...هرگز از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم.
واقعا شاید انتخابای خوبین که نمیشه ازشون گذشت:)
ممنونم از این دید مثبت و دوس داشتنی

مگی جانم غیاث الدین جمشید کاشانی رو میشناسه آیا؟

اسما بله... ولی نه اونطور که باید :) چطور مگه بانوی زیتونی :)؟

منکه نمیتونم از چیزای جدید بگذرم :)

خوشبحالتون البته منم نمیتونمااا...ولی از قدیمی هامم نمیتونم.

Lena 1394/09/12 ساعت 02:13

منم سختمه چیزایى که خاطرات خوب داشتم باهاشون بندازم دور
حتى اگه دیگه استفاده نکنم ازشون بازم دوس دارم دور و برم باشن
بعد ازون طرف از شلوغى هم خوشم نمیاد ://
دو تا مانتو از سوم دبیرستان و یه دونه مانتوى روز دفاع کارشناسى و دو تا مانتوى تابستون بعد ترم هشت مثلا ازین دسته اند که دیگه نمیپوشمشون ولى به شدت وابسته ام بهشون
بعد مثلا پیکسلى که سال ٨٩ زدم به کیفم هنوزم هست حتى جاشو عوض نمیکنم
شیشه هاى عطراى تموم شده رو نگه میدارم مثلا، یکى از سال ٨٦ دارم هنوز
و.....
چقدر زیاد شد تشویق شدم یه بار بنویسم راجع به خاطرات هرکدوم :))

چقدر جالب ممنونم که برام نوشتی از دوست داشتنی هات...
منم شیشه عطرهامو دارم... ولی واقعا اتاقم جا برای این حجم وسیله هایی که دارم نداره:(
هعییی...
مانتوی روز دفاع خیلی بامزه بود

ازمون متوسط بود
باید دید رقبا چیکار کردن
توکل بخدا

ایشالا هرچی خیره:)

تک مُدی 1394/09/11 ساعت 20:06 http://unimodal.blog.ir

میدونی مگان
مشکل اینجاست ما خیلی خودمونو محاکمه میکنیم
این اصلا بد نیست
اینجور وابستگی
اصلا قشنگم هست
من همیشه از دیدن مادرایی که عروسکای بچگیشون دست بچه شونه، هیجان زده میشم
از دیدن آدمایی که دَمی مادربزرگشونو نگه داشتن
منم همینجورم
به نظرم هرخصوصیتی، میتونه علاوه بر جنبه منفی، یه مثبت و شیرینشو هم داشته باشه.
سخت نگیر دختر :)

سلام تک مدی نازنینم
چرا ه اسمم رو جا میذاری؟ احساس ماشین بودن بهم دست میده
خیلی خیلی قشنگ نوشتی... پر از حسای خوب شدم اصلا

عاقو وقتی مامان( تو ) اینطوری باشه دیگ بچه ش ( خودم ) چی میشه :|||||

جلبک مگی دوس :)
جلبک مگی همذات پنداری :)

عزیزکم... :)

زاویه نگاهت جابه جا کن
خیلی خوبه که حس علاقه و خاطره با وسایلت داری
اصلا بد نیست

واقعا ؛) امروز می خواستم بیام بهت سر بزنم ببینم آزمونت چطور بود؟

سپیده 1394/09/11 ساعت 18:43

منمازینکه بیکارم بدم میاد

:) ولی خیلییی جنبه های مثبت هم داره این بی کاری؛)

mahee 1394/09/11 ساعت 14:37 http://gahnegar.blogs.com

برعکس من که راحت میدم بیرون و حاضر نیستم هیچ چیز کهنه و یا نویی روکه استفاده ندارم نگه دارم! چیز اضافه ببینم نفسم میگیره. همش حس میکنم جامو تنگ کرده

خوووش بحالت ماهی...
کاش این اخلاق عالیتو منم داشتم!

من هم قدیمیا رو نمیخوام ول کنم هم از حدیداش وحشت دارم:)))))

من اون پستتو خیلی درک می کردم:| ولی از جدیداش وحشت ندارم و این داستان ادامه دارد هرجدیدی هم که می خری یه روزی باید بالاخره ازش بگذری دیگه، نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد