مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

روز به روز به تعداد رشتی های وبلاگم افزوده میشه:)

یه بار کامنت داشتم که تو اسمت یاسمن نیست؟ دختر فلانی نیستی؟! که خب نبودم و گفتم نیستم... البته که یاسمن رو خیلی خوب میشناسم. البته که واقعا برام جالب بود که شخصیت مجازیم رو شبیه به اون دیدن... ولی واقعا خودش نبودم.

---

یه بار کامنت داشتم که تو ماشینت این رنگی نیست؟! ماشینت مثلا! توسان نیست؟! 

که طبیعی بود بگم نه... اگرچه میدونستم یکی از نزدیکانم اون ماشینو داره ولی فکر نکردم چرا پرسیده؟

تا اینکه پرسید

 دیروز درست سر خیابون فلان، تو یک عدد ماشین فلان نبودی؟ البته که بودم و خودمم بودم. اون زمان هنوز هیچ عکسی از خودم تو وبلاگم نبود که ایشون دیده باشن جز عکسی که تو قرار وبلاگی با چوپان گذاشته بودم. 

--- 

یه بار یکی نوشت کافه فلان رو میشناسی؟ کافه ای که درست نزدیک ترین کافه به خونه ی ماست. البته صاحبش رو هم میشناسم و صاحبش هم من رو... گفتم رفتم بله. 

و گفته بود من یه دوست مجازیم اگر دوست داشتی بیا اون کافه تا همدیگرو ببینیم... البته که من با تمام حس کنجکاویم نرفتم. ولی هنوز تو فکر اینم که این موجود کی می تونست باشه؟ 


+ جدیدا خیلی حس خوبی میگیرم از حضور همشهریهام تو وبلاگم:)

نظرات 16 + ارسال نظر

بابا من تــبریزم اصن همشهـری ها نمـیان!اگرم بیان و ببینن وبِ منو اعلام حضـور نمی کنن:|
هماهنگی در حدِ صفره اصن!

آخی عزیزم... من دو هفته پیش شهر شما بودم ریحانه جان دوست تازه م:)

دلقک 1394/08/29 ساعت 17:48 http://jokker.blogfa.com

خوش به حال ات که دوستای همشهری داری
هر روز که می گذره بیشتر عاشق شهرتون میشم.کاش میشد برای همیشه اونجا باشم

:) واقعا اینطور شهر ما رو دوست داری؟
شاید بشه... نمیشه:)؟ تجربه ثابت کرده میشه زیاد سفر کرد به شهری و اون شهرو وطن دوم کرد. همین توصیه رو بهتون میکنم دلقک عزیزم

لوکیشنت رو لو بدی همین میشه دیگه جان دلم ^_^
دنیا جای کوچیکی هست برعکس بزرگیش ...

:دی
موافقم دخترکم

آره همونایی که روز عاشورا میان و طبل و سنج و ... می زنن
نمیدونم دائم کجان
اگه میدونستم حتمن مراسمشون میرفتم
خیلی جالبه نوع عزارادیشون
سبک جنوبی
بندری شاید
تاسوعا و عاشورا تو حیاط خواهر امام همراه دسته شون میان
من یه بار دیدم تو خ مطهری عاشورای پارسال

چقدر جالب... دلم خواست چقدر دوستم چوپان زیاد خواهر امام میره...
اخیرا منم همراهیش میکنم یه وقتایی :)
اگه عمری بود سال دیگه این روزا رو میرم همون جا
باید جالب باشه... عزاداریشون فک کنم واقعی تره!!!

آره من از گاز تا یونیتون اومدم
مراسم تدفینم بودم
خیلی هم عالی بود همه چی جز میکروفنشون:-D
شنیدم عربای مقیم رشتم اومدن
اما من جایی کار داشتم نشد که ببینم مراسمشونو:(

جدی میگی؟ عربای مقیم رشت؟
منم کلاس داشتم عزیزم نشد تا ته تهش باشم تا نماز ظهر بودیم تقریبا و بعدشم رفتم نمازخونه شیمی جا خالی...
دوستمم همراهم بود ؛)
+ آیا شما هم با چادر بودی؟

نگو که کامنتی که صبح دادم نرسیده:-(

مجبورم بگم...آخه واقعا چیزی نرسیده همشهری عزیزم...

لطفی 1394/08/27 ساعت 19:19 http://hadilotfi.blogsky.com/

سلام خوب اگه دوست نداری رشتی ها به وبلاکت سرنزنندراستی لینک هاهم سری بزنیدخوشحال میشم

گفتم خوشحال میشم:)

اصن وبلاگ تو یه وبلاگ آموزشیِ :))

:))))) میشه همچین ادعایی کرد بله!!!

+ راستی میدونی ما هم رفته بودیم استقبال شهدا؟
تا دانشگاه رفتی شما؟

آخه نتمم قطع و وصل می شد نمیفهمیدم رسیده یا نه =))
منم من بعد کپی می کنم :|
چه کاریه :|

یعنی تا حالا کپی نمی کردی؟!
وای معلومه اصالتا رشتی نیستی:|
من از ترس اینکه بخوان دو بار بنویسم تو هر وبلاگی میرم متن کامنتمو کپی میکنم

اتفاقا همش ارور میده =))
همین کامنت قبلیه رو 10 بار کد وارد کردم =))

متاسفم برات :))) منم همیشه کپی می کنمش.
البته 3تا از کامنتت اومده بودااا من یکیشو تایید کردم:دی

نمی دونم واقعا پرشین چش شده
چند وقت پیش وبمو باز می کردم وبای دیگه باز میشد
جالب اینجاست که آرشیومو باز می کردم واسه هر ماهی یه وبی باز میشد :D
باید به کجا کوچ کرد :(
اصن این قضیه به کنار من یه مشکل دیگه ای پیدا کردم
واسه بلاگ اسکای می خوام کامنت بذارم
هر بار مجبورم اسم و آدرسمو بنویسم
خسته شدم خستهههههه :(
اینبار "مشخصات مرا به خاطر بسپار"و می زنم باشد که سیو شود و هی مجبور نشوم وارد کنم :(

اون قسمت رو باید تیک دار کنی واسه بلاگ اسکای...
حالا خوبه شونصد بار نمیگه کد اشتباهه بعضی وقتا این ارورش رو مخه
من بلاگفا پرشین و بلاگ اسکای بودم. سومی رو به اون دو مورد قبلی ترجیح میدم واقعا کم دردسرتر از همشون بوده...

+ کوووچ کن همشهری عزیز :)

در قسمت تماس با من بهت جواب دادم دوست جان

ازت ممنونم:) چک کردم.

چند روز پیش اونی که تو یخ در بهشت عمو رجب کدو می خورد،تو بودی؟ :D

:)))))))
عالی بود. اوهوم اوهوووم من بودم.
+ من اصلا نمیتونم برای پرشینی هت کامنت بذارم نمیدونم چرا:( ؟!

omid 1394/08/27 ساعت 13:32

من اینو دوست ندداشتم و خب دوست کرمانی هم هیچوقت نشد ک داشته باشم حس محدود بودن ب آدم دست میده نمیشه حرفا. رو زد همیشه

راستش نمیدونم چرا؟
از یه جایی دیگه حس کردم برام مهم نیست.
من 4 سال پیش به هیچ عنوان نمیگفتم تو کدوم شهر زندگی میکنم حتی...

انقد شهر کوچیکه که تو یاسمنرو میشناسی حتاع؟

نه بابا اتفاقا اینقدر جمعیت رشت زیاده...
ولی اتفاقی بود که یاسمن رو میشناختم و برای خودمم جالبه.
دوست و هم کلاسم بود.
باباش پزشک بود و این دوستمون فک میکرد بابای منم پزشکه و البته یاسمن دختر معروفیه

کاسپین 1394/08/27 ساعت 12:48 http://http:

همشهرییییم♡

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد