مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

جشن بی زمان + عکس + دانشگاه من

نشستم روی نیمکت محبوبم ... اینجا ویوی خوبی داره ... آفتاب به صورتم نمیزنه ... و بهم امکان خوندن میده ، خوندن و از یاد بردن در آرامش ... می خونم و به جشن بی زمان فکر می کنم . جشن بی زمانی که به وقت رسیدن مامان و بابا در دلم برپا میشه . 


نظرات 22 + ارسال نظر
پرنسا 1394/09/02 ساعت 01:31

فهمیدم دانشگاه اما کدوم دانشگاه،تو چی میخونی راستی؟

یکی از شاخه های مدیریت:)

پرنسا 1394/09/02 ساعت 01:28

اینجا کجاست؟!

دانشگاه آزاد واحد رشت

بلوط سرخ 1394/07/08 ساعت 20:51

نه بابا پردیس کجا بود؟ شبانه ترمی 8 تومنه بعد که پردیس خدا تومنه!! منظورم از پردیس فضای دانشگاه بود. من کلا تو تمام مقاطع حتی شبانه رو هم انتخاب نکردم، اصن زورم میاد برا درس خوندن پول بدم

:)) گفتم شاید مرفه بی دردی و رو نمی کردی
زور داره بیش از 5 تومن ترمی واسه دانشگاه واقعا
کلا خرج کردن برای تحصیل زور داره!!

بلوط سرخ 1394/07/08 ساعت 13:22

واااااای مگی کلی خندیدم با جوابت :))) بابا دانشگاه ما اصن حیاطش برای نشستن مناسب نیس، چون از اون پردیس اصلی جداست و یه دانشکده مخصوص رشته ماس، اما اگه بخوام پُز بدم باید بگم فضای داخل ساختمونش ینی عااااااااالی برای نشستن و لذت بردن :)))

:)))) پردیس هستین شما ؟! واااای امان امان از این مرفهین بی درد که پول میدن میرن دانشگاه
وای بر تو اگر پردیسی باشی :))) :دی
ما هم فضای داخلی دانشگاهمون عاااالیه برای نشستن خدا کنه نفهمی دروغ گفتم!!!

آویشن 1394/07/07 ساعت 16:00 http://dittany.blogsky.com

وای این بید مجنون سوژه ای بود سر کلاس باغبانی ما.الان یادم اومد خندم گرفت
این نیمکتا چه ساعتا که پاتوق ما بچه های کشاورزی نبوده ولی عیبی نداره همون بهتر برگشتیم دانشکده خودمون.محیط اینجا حس غربت و داشت برامون مخصوصا با وجود اون بچه های میکروبیولوژی که حتی به آزمایشگامونم رحم نکردن الانم که صاحب دانشکده شدن.

عخییی...
رفتین دانشگاه خلوت شده ها... از بس که تعدادتون زیاده :دی
حالا یکی دیگه از این بید مجنونا هست ! زیرش می شینی برگای بید می ریزن تو صورتت :)) همیشه ام عشاق میشینن روش :دی :)))) من و دوستم الی هم می رفتیم اونجا می نشستیم بعد می گفتیم کدوممون نقش آقا رو بازی کنه:))) ؟!

بلوط سرخ 1394/07/07 ساعت 11:57

داستان های ارنست همینگوی رو دوس دارم. چه لاک خوشگلی. وای مگی چه نیمکت با حالییییی. دلم خواست بشینم روش :)

بیا تو رو خدا ! دانشگااااه به اون باحالی میره ما نباید دلمون بخواد اون وقت به این نیمکت زشت ما چشم داره ....اوفففف امان امان از این مردم :)))))
بیا بشین روش دیگه چی بگم بهت ؟! مجبووورم اجازه بدم . من نوشته هاش رو فارسی نخوندم هیچ وقت حس و حال جالبی داره این کتابشم ...
لاکم ناقابله رو دستای خوشگل شما شیک تر میشه

چه نیمکت با صفایی :)

هوم بانوی شرقییی :)

این جشن بی زمان + خورشید همچنان می دمد، از بهترین کارهای همینگوی هستن.

یادتونه معرفیشون کرده بودید بهم ؟ :) من یادم بود .

بانو 1394/07/07 ساعت 00:37 http://Bisiar.blogfa.com

به به چه حیاط دانشگاهی
خیلی گوگوله
دانشکده ما فقط چنار داره، نیمکتاش ولی چوبی ان
ایشالا مامان بابا به سلامت برگردن و چشم و دلت به دیدنشون روشن شه، دیگه چیزی نمونده

بانو بیاد ببرم بگردونمش دیگه :)
نیمکت چوبی خیییلی خوبه!
ایشالااا عزیزم آره واقعا انگار خوابم ...ولی چیزی نمونده

سلام بر مگهان
ایشالله که زود می گذره این روزها هم
بعد اون جشن بی زمان هم برگزار میشه.
+ این نیمکته اگه جنسش از چوب باشه و طرح چوب نباشه، عالیه برای نشستن.
هرچند روزای درس و اول مهر، جالب نیست زیاد، اما این منظره قابل تحملش میکنه

سلام بر آقا مجید :)
انشالله ... میشه میشه برگزار میشه ...
+ دقیقا ... متاسفانه تو گیلان چوب گزینه ی خیلی مناسبی نیست چوب تر می مونه همیشه و لباست رو خراب می کنه پوسته پوسته میشه:) با اونحال بعضی پارک ها نیمکت هاشون چوبیه!
برای دانشگاه اینا انتخاب های بهتری بودن فکر می کنم؛)
این روزا اصلااا جالب نیست:دی درس ارایه و کتاب :)) نه جدی این هفته ی اولی که خوب گذشت . ببینیم چطور پیش میرم دیگه:)

وااای مامان جون بابا جونم کی میان؟
خدایا شکرت واقعا سالم و سلامت برشون میخوای بگردونی...
مگی حواست بهشون باشه...
هم به مامان جون هم به سوغاتی های من......

اگر خدا بخواد ، اگر بخواد 12 م میرسن عزیزم فکر می کنم حدود ساعت 5.5 صبح عزیزام می رسن:)
حواسم بهشون هست . هنوز برای مادرم هدیه ای که باید رو نخریدیم ...:( وای دلم داره در میاد برای رفت و آمدهای مهمونا و باز کردن کادوها احیانا!هاها
مامانم سوغاتی نخریده از اونجا عزیزکم ... جز 2 3 تا چیز کوچولو ...

من نمیدونم تو چرا هی دل منو آب میکنی با این عکسات؟
بیام بزنم شل و پل ت کنم؟
هان؟
:)))
الان تکلیف ما ملت دل آب شده ی بدبخت مفلوک چیه که از این درختا نداریم؟
بیام جمیعا موجودات بلاگستان بریزیم سرت؟
جواب بدع...
چرا در میری....
با اون لاکای خوشگلش....
اصن حالا که اینطوره خیلی هم زشتن :)))

ای ای ای ....بیاید خدا ما رو زده شمام بزنید :دی (از این مدل مردمای آه و ناله هستنا هی میگن خدا ما رو زده!!!)
عزیزکم ... :)

sara 1394/07/06 ساعت 20:44

سلام...

اول ممنون که به وبم اومدی و نظر گذاشتی ....... جوابش همونجاست ...

دوم خیلی خوشحالم که مادر و پدر محترم ...صحیح و سالم هستند و به زودی پیشتون برمیگردن ...

سوم چقدر محل خوبی داری واسه مطالعه ...البته من بیشتر ترجیح میدم دراز بکشم و کتاب بخونم .........

چهارم ...منم عاشق خوندن کتاب اونم از نوع رمان هستم ....... رمان های غیر ایرانی ... و یه عالمه کتاب دارم .... امافرقم با تو اینه که همه شون رو خوندم ...... بعضی ها را حتی چند بار خوندم ... در واقع تا کتابی که خریدم رو نخونم ...کتاب جدید نمی خرم ...... با اینکه بهترین تفریحم پرسه توی کتاب فروشی ها و خریدن کتابه ..... ولی کتابی که خونده نشه چه فایده داره!؟......
خیلی هم دوست دارم به دیگران کتاب هام رو بدم بخونند... البته اونایی که عاشق کتاب هستند....... و کتاب ها را خراب نمی کنند!!!....
آها ...پنجم ... منم دوست دارم به توریست ها کمک کنم ... اما جز زبان شیوای فارسی ... هیچ زبون دیگه ای بلد نیستم!!... لذا بیخیال کمک میشویم !!

راستی مگهان یعنی چی !!!؟

سلام:)
منم اکثرا دراز کش کتاب می خونم ، اما اگه پارک خوبی رو تجربه کنی قطعا دوستش خواهی داشت :)

ولی من عاشق خریدن کتابم و اتفاقا می خرم که داشته باشم برای هدیه دادن :) هفته ی پیش 3تاشون رو هدیه دادم .
و اینکه من آدم کتاب نخونی نیستم ، می خرم و هز زمان دلم بکشه یکیشونو در میارم و شروع به خوندن میکنم :)
مگهان ایرانی نیست و به معنای مروارید باید باشه تا جاییکه میدونم؛)
ولی من از روی شخصیت دختر کتاب پرنده ی خارزار انتخابش کردم :)

خزنده 1394/07/06 ساعت 19:31

یکی دیگه هم بود زیر سایه ی درخت کتاب میخوند. همون خانومه توی کتاب اگر شبی از شب های... کالوینو. همون که نویسنده ی کتابی که می خوند از دور نگاهش میکرد!
+ ایشالا برمیگردن خانواده و اوضاع روبراه میشه و غم و ناراحتیا ته نشین میشه، شما هم کمک میکنید فراموش بشه تا حدی... بعد کم کم اتفاقات نرمال زندگی جای این لحظه های پر استرس رو میگیره. چه میشه کرد دیگه، مگه انسان ضعیف، چه راهی غیر از فراموشی داره در برابر اتفاقای ناگوار؟ پس دختر خونه کمک میکنه فراموش بشه ؛)

چقدر جالب گفتی خزنده ! هه ... داشتم به این فکر می کردم که کسی به من نگاه می کنه موقع خوندن کتاب :| ¿
+ ممنونم خزنده جان ...ایشالا خدا کمکم کنه بتونم آرومشون کنم . بد زخم خوردن ... ممنونم ازت بخاطر همدردی و همه چیز :) چشم سعی می کنم کمک کنم!

عجججججب نیمکتییییییی
چارتار داره میاد شهر ما
اون عکست با توریستا واقعااااا باحاله. خیییییلی مراقب بودی

هوم نیمکتش رو دوس دارم!!
و شهر ما ایضا ؛) دوماه پیشم بودن...این سری که پیش گرفتن به سراسر ایران میرن زیتون ... چنین قصدی دارن . اون تعداد کنسرت پشت هم ! توو تهران و حالا هم که ...
خیلیییی باحال شونه م رو هم ببینی معذب بودنم رو میتونی حس کنی:دی

چه نیمکت قشنگی
چه درختی
چه منظره ای
چه کتابی....به به
راستی دیر متوجه حضور شما در پایتخت شدیم وگرنه به اتفاق همسر گرامی خدمت می رسیدیم :)))

باران 1394/07/06 ساعت 12:53

حتی اگر بین حرفاش گریه کرد باهاش گریه کن و همدردی کن.
این یه نوع آروم کردنه.
خانم ها معمولا وقتی ناراحتن باید تعریف کنن تا آروم شن.
ولی آقایون معمولا پنهان میکنن ناراحتی شون رو ولی بازم ناراحتن ولی از درون ناراحتن. بنظرم داداشت یا حتی داییت میتونه این غم و ناراحتی رفتن
اون دوز منا رو از ذهن باباتون کم کنه.
تا میتونین به حرفاشون گوش کنین اصلا خودتون ازشون بخواهین تعریف کنن تا آروم بشن.
معمولا روانشناس ها هم همین کار رو میکنن میگن تعریف کن بعد کم کم
با حرفاشون آرومشون میکنن :))
الانه که جناب هولدن بیاد برامون :دی
بوی روانشناسی به مشامش بخوره میاد آفتابی میشه از این ورها :دی
من برم تا نیومده.

هولدن کوشی :دی ؟!

+ ممنون از توصیه هات خانم جان

omid 1394/07/06 ساعت 12:49

هرچی روح خبیث گفت چیزی نگو
روح مهربان گفت بگو
بحث دانشگاه بود خب
دانشگاه خودمون منظورمه
پارکمونم بید داره
خیابونمونم بید داره ولی هنوز کوچیکن

هم روح خبیثو راضی نگه داشتم هم مهربونو

بید مجنون در خانه ام آرزوست

:دی واااااای تو خونه
وااای بید تو خونه آخ آخ آخ..

omid 1394/07/06 ساعت 12:29

یادم باشه عکس بید مجنون خودمون براتون بزارم
مرسی آهنگ

هی وااای نگو که بید مجنون دارین! هی وااای ...

باران 1394/07/06 ساعت 12:02

سلام
آخ آخ ارنست همینگوی
عاشق کتاباشم ولی هیچوقت نشده کتاباش رو بخرم :((
ولی معمولا یکی دو تاشون چند سال پیش خوندم تو کتابخونه اقوام :))


+ایشالا سفرشون بی خطر
بسلامت اول به آغوش وطن سپس به آغوش خونواده تون برگردند.
چقدر امسال حجاج حرف برای گفتن دارند.
مگی کاری کن مامانت از خاطرات منا تعریف کنه تا آروم شه ایشالا.
تو تو وبت خاطرات بد رو تعریف میکنی سبک و آروم میشی
مامان هم اگر تعریف کنه برای بچه هاش آروم میشن.

ایشالا بخری :دی من کتاب زیاد دارم اغلب ...همه هم نخونده :دی امروز قصد کردم اینو شروع کنم!

+ سعی می کنم اجازه بدم تعریف کنه ...از راه دور این کارو می کنه البته همش داره برامون شرح ما وقع میده:| هیچ وقت اینجوری نبوده :( ببین چقدر حالش بده دیگه

مترسک 1394/07/06 ساعت 11:56 http://1matarsak.com/

خانوم شما چقدر باکلاسید ;) روی نیمکت زیر سایه بید مجنون، اوووف! اوف بر شما باد، اوف!
من دیگه خیلی هنر کردم کتاب محبوبم رو می‌خرم بعدش میرم دنبال ورژن PDFـش، می‌ریزم توی گوشیم وقت بی‌کاریم می‌خونمش :)) :|

:دی
خیلییی با کلاسیم ما :))
من چرااا اصلا نمیتونم پی دی اف بخونم ؟! واقعا ایراد از منه ؟ نه که نمی خوام هااا تواناییشم ندارم:|

omid 1394/07/06 ساعت 11:50

علی زند وکیلی:اه سرد

بید مجنون
ایشالله ب سلامت برگردن

سلام معرفی آهنگ :دی
پاییز حجت اشرف زاده :دی
انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد