وقتی بعد یه سکوت طولانی ازش بپرسی خوبی تو ؟
و اون بگه من که سراپا اشکالم ولی تو ، حرف نداری !
با هم اگر باشیم که دیگه خیلی حرف نداریم ...
و من که تو اعماق فکرم فرو میرم و به همه ی نبودنهای با هممون فکر می کنم .
+ و لکه های پرتقالی ذهنم ....... و تنهایی ... و کتاب ...
+ تو با همه ی حرف نداشتن هات ، همه ی حرفهای دنیا رو یک جا بهم زدی ...... با همه ی نبودن هات ،جای همه ی بودن های دنیا رو برام پر کردی ...
+ و این پست از روی عکس نوشته شده ، یا شاید هم عکس رو از ذهن من گرفتن ...
متن و عکس کاملا با هم ست هستن
انگار بر اساس متن نقاشی کشیده باشی
چقد این جور آدما خوبن
زندگیت پر از آدمای خوب
خیلی خوبه پرتقال من ... خیلی ...:)
ممنووونم از دعای خیرت ریمای جان
سلام بانو
سکوت که کنیم بی زبانی ها به صدا در می آیند . بیا صداهای روزمره را نشنویم بلکه به خاموش ترین صدا برسیم.
ابعادی از یک تنهایی ....این عکس اینو به ذهن من میاره
فلسفی بود؟
تو باید نویسنده رمان های تخیلی میشدی
هوم؟
موفق هم میشدی
اصلا تخیلی نبود ... عین واقعیت بود ...:)
فکر کنم بد نوشتم که حس کردی تخیل بوده؛)
اوهوم با مزه ست :)
- احتمالا نوشتی، و بعد این عکس شبیه نوشته ت شده
: )
- هم چین چیزایی همسایه
چه خوب نوشتی.
اوهوم. بامزس. دو تا عکس یکی َن؟ مسابقهی تفاوتِ دوتا تصویرو پیدا کنید ه؟ گزینهی انحرافی؟
:))
دو بار اومده بود دیدم و درستش کردم:) عجیب بود برام اتفاقا ! یکی بود بدون تفاوت ...
+ ممنونم از سازنده ی دیالوگ بالا :)