مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

اونجایی هستین ؟!


آقا امروز با رفیق جانمون رفتیم تا شیرینی محلی ( رشته خشکار )برای دوست عزیزمان ابتیاع بنماییم . به آقای شیرینی فروش گفتم چرا وکیوم ندارین که وکیومش کنید برام ، چون جای بی کلاسی نبود !باید می داشت :دی گفت آخه ما فقط واسه یه ماه رمضون تو سال کار می کنیم نمی صرفه دستگاه بخریم. 

گفت واسه کجا می خوای ؟! دهنم سوخت گفتم فلان جا :)) :دی 

آقااا مگه بی خیال می شد ، رفتید خونه سلام ما رو برسونید ، حافظیه شباش خیلی صفا داره (فلان جا معلوم شد منظورم کجاس ؟!:دی) شهر شما فلان ، شهر شما بسار ، اردیبهشت شهر شما دیدنیه ، خیلی وقته نرفتید ؟! نمی دونم چرا فالوده های رشت بهم نمی چسبه !فقط اونجاست که فالوده می خورم ما هرسال می ریم و ...دوباره پرسید خیلی وقته نرفتید شهرتون ؟

و تا بنده دهان گشودم که بگم من رشتی هستم ، ادامه داد :)) اجازه نداد دهان بگشایم !!! گفت من فکر می کنم ما از نظر فرهنگی خیلی به فلان جایی ها نزدیکیم :دی اونجایی هام به تیپشون می رسن خیلی!

دیگه دوستم که کبود شده بود از شدت خنده و منم که سعی می کردم به روی خودم نیارم دیگه... گفتم یارو رو تابلو کنم که چی :دی 

در آخر آموزش داد چطور رشته و خشکار باید سرخ شه ،شیره ی خوب چطور تهیه کنیم ، حتی گفتن ایشالا خونواده هم بیان رشت یه بار تازه ش رو میل کنن !!! د بیا... 

دیگه به سرعت صحنه رو ترک کردیم و خندان به سمت ماشین دویدیم . گفتم نگین اگه یه لحظه بر می گشت منو نگاه می کرد بی شک می شناختم چون مامان بابام سالهاااست مشتریش هستن:)) ولی از بی چشم پاک بود طفلی ها نگاه ما هم نکرد. 


+ امروز همش همه چیز ربط پیدا می کرد به شیراز و خیلی بامزه بود . 

+ خلاصه که شیرازی شدیم رفتتت ! اووون شیرازی بلاگفا نه ها... فحشمان ندهید . منظور اصلیتمان بود و بس :دی .

+ نگین دوست جان ماست که از شهسوار تشریف آوردن دیدن ما :)

نظرات 20 + ارسال نظر
شیما 1394/04/09 ساعت 11:13 http://man-bi-to.blogsky.com/

پس همشهری شدیم رفت

آره دستی دستی شیرازیمون کردن :دی

مریم 1394/04/09 ساعت 09:25 http://marmaraneh.blogsky.com

سلام دختر شیرازی
من بسیااااااااااااااااااااااار رشته خوشکار دوست دارم.اومدم اونطرفها ازت آدرس میگیرم بخرم.

مریم عزیزم ...
آرزو می کنم الان که میشد پاشم بیام اون ورا و واسه عمو زیتون و واسه شما و افروز و دوستان دیگه رشته خشکار

کاش میشد

شراره 1394/04/09 ساعت 07:49

هااااای مای مگی!!!
گودمورنوووونگگگگگ!!!!
مهرررررسی...اصن یهو ی شوری در من ایجاد شد جهت یادگرفتن جدی تر این زبان داینامیک!
چیزززززه...گومابو!

گوماااابوووووووو:))))))))
یا ابرفرض این چی میگه ؟! :)))
خودت گومابو کولکاپیس :))) ببخشید ولی خواستم کمکت کنم اینو برو به اونی که یادت میده بگو... کولکاپیس :)) ! فحشه هاااا...
شور حسینی در تو ایجاد شد مشخصه:))

شراره 1394/04/09 ساعت 00:38

قالت شروره اصنشششممممم!!!!
عای لاو یو توووومااااچ!
مره وایه! رشته خشکار

تو اینا رو چطوووووررر یاد می گیری شراره ؟!
خیلییی گیلکی اصیل حرف میزنی :)))))))
با استعداد خودمییی

مریناز 1394/04/08 ساعت 12:24

عزیزم هنور اسمش 100 در 100 اوکی نشده هنوز چند ماهی فرصت داریم... پسرک متولد ماه مهر میشه

ما هنوز به بلاگفا امید داریم... 4 سال نوشتیم و خاطره توش جا گذاشتیم

اگر امیدمون برنگشت میام بلاگ اسکای... بعد از 4 سال عادت به یه خونه خونه جدید و شروع دوباره سخته

ای جاااانم :)
مهر خیلی خوبه ... پسر پاییزی من
برمی گردین ایشالا درست میشه... بیان هم خوبه :) بلاگ اسکای که به قول دوستمون خزنده عین روستای خودمونه

اف 1394/04/08 ساعت 12:09

بابااااااا شیراز و بی خیال
اتوبوس و هواپیما چیه
بیا گلی رو آتیش کنیم بریم پیش بهسا
اونور بهتره


مگی یه سوال مسخره بپرسم؟!
رشته خوشکار چه مزه ایه عایا؟!

افرووووز راهی هست برای ارسالش ؟
پاشو بیا اینجاااا تازه ش رو بهت بدممم ...
رشته طعم بی طعمی داره... ولی خشکار توش گردو و شکر و ...

+ منم موافقم بریم پیش این بهسای جان :*

مریناز 1394/04/08 ساعت 11:06

سلام مگی عزیزم
میدونی که بلاگفا داغون شده و ما بلاگفایی ها در به در
خوشحالم که وبلاگت تو حافظم مونده بود
خوشحالم که می بینم خوب و خوشی عزیزمممممممم
به به مهمون شیرازی داشتی کاکو

همیشه خوش باشی گلم... من به اتفاق پسرم میبوسیمت

واااااای چقدرررر تو فکرت بودم مریناز عزیز رفیق قدیمیم !!!
به اتفاق پسرتتتت ؟!
عزیزکممم ... اسم کوچولو چی شد ؟ چرا نیومدی بلاگ اسکای آخه ؟! هنووووز امید دارین به بلاگفا ؟

خزنده 1394/04/08 ساعت 05:07

خب اعتراف میکنم دو خط اول جوابتو هیچی نفهمیدم. اگه further info نیاز بود خودت بگو دیگه من درخواست نمیکنم ولی در کل چیکار عشق مردم داری؟ یه بار یکی توی دنیا عاشق ما شد نپرونیش

چیشو مثلا دقیقا ؟!
همین میگم آقا یوسف ناجور فک می کنه شما اسطوره ای یه کم حرف های معمولی بزنید که از این فاز خارج شن ایشون...

نه بابا ما که بخیل نیستیم :دی

خزنده 1394/04/08 ساعت 04:45

من اینترنشنالم. از یه طرف شیرازی، از یه طرف نهاوندی، خودمم تهران افتادم زمین. در واقع من از لحاظ فنی بختیاری هم به حساب میام

به جان خودم راست گفتم! توی خونه ی خاله ی مادرم جلوی حدود بیست نفر آدمم این سوتی رو دادم آخه سیستم دید و بازدید عید اینجوریه که مثلا توی روز به چهار جا پشت سر هم سر میزنی. فرض کن چهارتا چایی-شربت -میوه- کلوچه مسقطی- آجیل-... یعنی مسئله ی مرگ و زندگی میشه دیگه. حالا ایشالا یه شوهر شیرازی گیرت میاد، میری دید و بازدید، یاد حرفم می افتی. اونوقت برای نجات جونت چاله هم میکنی توی زمین

:دی سلام اینترنشنال... یه رازی رو می خوام بهتون بگم جناب خز...
آقا یوسف عاشق شما شده :| میشه کمی جفنگیات بنویسید ایشون باورشون شما هم بله ؟! :|
مهربانن دیگر... خانواده ی ما بسیار قهر کن هستن و اگه خونشون کم بخوری فکر می کنن ناراحتی ازشون !!!
چه سوتی جالبناکی :))
+ شوهر شیرازی ؟! :| نه ... من به اندازه ی کافی رشتی و خوابالو هستم. من که مست هوای رشت اونم مست بهار نارنج!!! چه شود :|

ای بابا!!! همه م که ما رو شناختن
خیلی با مزه بود این خاطره ...
ولی معلوم بود آقای شیرینی فروش خیلی بهش شیراز میچسبه ها... وحشت ناک
+ البته نا گفته نماند، منم رشت رو دوست دارم

بله دیگه :)))
اوهوم خیلییی شیرازو دوست داشت ...دستی دستی ما رو شیرازی کرد رفت !

+ رشت هم همه ی مهمون هاش رو دوست داره :)

چه عجب شما منت بر سر ما گذاشتید بانو!
عزیزه جان!

شرمنده من واقعا برای تعداد کمی از دوستان می رسم کامنت بذارم :(

خزنده 1394/04/07 ساعت 18:57

شیرازیا یه عادتی دارن، یعنی من هرسال عید که میرم بخاطر این عادت منو تا سر مرگ میبرن. اونم تعارف کردنه. یعنی خفه ت میکنن انقد چیز میز میدن بخوری

حالا من و بابام یه راهکار اختراع کردیم امسال لو رفت. توی دید و بازدیدا پوست پرتقال و پوست پسته و اینا میریختیم توی جیبمون، مهمونی در می آوردیمشون جایگزین میوه ها و آجیلا میکردیم. میگفتن: بفرموین! (befarmoin) میگفتیم مرسی صرف شد.

سر این هم لو رفت که پوست سیب قرمز توی بشقاب میزبانی گذاشتیم که فقط سیب ترش و سیب زرد داشت

خز تو شیرازی هستی ؟ لر شیرازی بله ؟!:|

باور نکردم که پوست ببرین با خودتون جایی...
ولی معلومه شیرازی ها مهمون دوست هستن پس... تو خونه ی ما این قانون تو رو خخخخدا بخور وجود داره . و گویی که همه رو قحطی زده می پنداریم و اصرار داریم میوه ی یک سالش رو تو حلقش فرو کنیم !!!

:دی اگه خاطره راستکی باشه خیلی باحال بوده:دی

منم رشتی ام
شیرازم هم بودم یک سال
هوس رشته خشکار کردم چرا مامانینا نمی خرن پس؟؟؟

سلام !
بازم موارد رشتی هستن یعنی ؟ دو مورد کامنت خصوصی گذاشتن نمی دونم چرا :دی
رشتی ها انقدر اهل وبلاگ بودن و ما بی خبر بودیم ؛) ؟
چرااا واقعا ؟! ما خریدیم و میل کردیم. فردا هم باز باید بخریم احتمالا مهمون داشتیم تموم شد...

مهناز مامان رایان 1394/04/07 ساعت 14:16

سلام مگی جونم خوبیییییی
خوش میگذره تابستوننن؟
نماز و روزه ات قبول
به دوست شهسواری ات سلام منو برسوننن لطفا

سلام عزیزممم ...
الهی شکررر تا حالاش که خوب بوده :)
ممنونم همچنین
چشممم سلامت باشی... اگه بدونید چقدر خوشگله دوستم. البت رشتی ساکن اونجان :)ولی من بهش میگم شهسواری

دوست شیرازی مگهان 1394/04/07 ساعت 14:11

من دوست شیرازی مگهان عزیز هستم که اینهمه به من لطف داشته و زحمت کشیده و منو واقعا شرمنده محبت خودش کرده.
و اینجا ازش تشکر می کنم
بعضی آدم ها دلی به وسعت دریا دارن و قطعا تو جز این دسته هستی عزیزم. دختر دریایی
انشالا بیای شیراز و حسابی جبران کنم دوست خوبم

دوست شیرازی بی خیااااال

برای یک شیرازی دیگه هم هدیه فرستادم !
تو خیلی خوبی و با محبت که کوچیک ترین کاری رو انقدر بزرگ می بینی

چقدر بعضی فروشنده ها خوبن. آدم دوس داره همش بره ازشون خرید کنه

خیلی خوبن اصلا !

نگین میگفت اگه میگفتی ما رو ببر شیراز ماشینش رو راه می نداخت ، این آقا خیلی باحاله و ماشینشم سانتافه جدید می باشه خانومشم عین خودشه

آویشن 1394/04/07 ساعت 13:25 http://dittany.blogsky.com

نه با اتوبوس طولانیه و منم حالم بد میشه.بی زحمت با هواپیما بریم،تور لیدرتونم خودم

من با اتوبوس فقط تبریز رفتم که اونم حالم بد که نشد ، فقط یه کم مردم ! متوفی شدم همین :))

+ با هواپیما هم حالم بد میشه تازه :دی

سپیده 1394/04/07 ساعت 13:00

خخوشا شیراز و وضع بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله که عمر خضر می‌بخشد زلالش
ممیان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز می‌آید شمالش

وااای هی حالم داره بدتر تررر میشه و دلم بیشتر تررر شیراز می خواد

آویشن 1394/04/07 ساعت 12:57

مگی خواستی برگردی شهرتون خبر بده با هم بریم دلم خیلی هوای شیراز و کرده
چه ماجراها داشتی پس.خوبه،خوش گذشته

باشه !!! چشممم حتما خبرتون می کنم :| اتوبوس می گیرم اصلا

علی 1394/04/07 ساعت 12:56

:)))))) به شیراز سلام برسون بهش بگو من امسال مهر میرم دیدنش. اگه اومدم میشه قرار بزاریم هم دیگرو ببینیم مگهان جان. نه اینکه اونجایی هستی شما
از کجا رشته خشکار خوب بخرم

و خصوصی سوال پرسیدم جواب ما رو بده

عجبا ؛) :))
چشممم من حتما میام فقط بگید کجا
اوم ... والا من از جایی می خرم که خونگیه ، خیلی با کیفیت هم هست ولی امروز وقت نداشتن . از دو جای دیگه هم می گیرم . ولی جایی که به شما نزدیک باشه ... خیابون لاکانی رو رد کن بیا ضیابری ... میوه شمال رو دیدی ؟ خیلی بزرگه و فلان و اینهاست :دی مغازه بغلیش که صاحبش ماه رمضونا رشته خشکار میزنه. مخصوصم هست ...

+ نه خیرررررر :))) اینم جواب خصوصی
+ بستگی داره نمی تونم جواب قاطع بدم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد