مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دیروز من : )

دیروز که دانشگاه خیلی خوب بود! دو سه مورد آشنا دیدم شوک شدم از حضورشون تو دانشگاه و رفتم تو کلاس دیدم یکیشون درست پشت سرم نشسته :| و شوکم بدتر شد دیگه !!!ببا تمام وجود تلاش کردم که چشم تو چشم نشم و لازم نباشه سلام بگم ایشونم با تماااام وجود تلاش کردن بهم سلام بگن که بنده موفق تر بودم :))

از پیش برنامه گذاشته بودیم که هفته گرد یک شنبه ی پیش رو با رفیق تازمون بگیریم !!! یه شنبه ی پیش که خیلی روز خاطره انگیزی بود برام ... از صبحش بگیر و مرور خاطرات گذشته ... تا گم کردن سوییچ و پیدا شدنش تو جعبه دستمال کاغذی ! و آخرش هم که خوشیم 44 متر بالاتر از سطح شهر تکمیل شد. خنده و حرفای خیلی خوب خوب و نگاه کردن از بالا به شهر و ... همه و همش خاطره بود . این هفته خیلی جوگیر یک قرار دیگه با خانم چوپان گذاشتیم و از اونجایی که هر دو عاشق هیجانیم !!! قصد کردیم تو اون هوای یخ! با اون باد و بارون دیوونه ش ! بریم پیاده روی ...

بماند که تا من رسیدم ، دوش گرفتم و نماز خوندم یه کم دیر رسیدم سر قرار اما چوپان طفلکم گویا با همین دو ملاقات حساب کار دستش اومده و مدام میگفت عجله نکن و من جام گرم و نرمه ...

سر خیابون یه خانومی با روسری خیلی شیک بسته شده تو ماشین منتظرم نشسته بود ! کلی از لحظه ی اول ذوق کردیم از دیدن هم !!!

لحظه به لحظه ی این دیدار خنده بود و هیجان ! باد عزیز هیجانی به شبمون بخشید نا گفتنی ... یار عزیزم چتر دستش بود و منم زیر چترش محفوظ از خیس شدن زیر بارون ... : ) بعد از 2 ساعت تمام پیاده روی قصد کردیم بریم کافی شاپ ... انتخاب اولمون کافه جازوه بود . که خیلی تعریفش رو شنیدم اما متاسفانه هرگز فرصت نشده امتحانش کنم . تو اون بارون رفتیم تا جازوه و جا نداشت متاسفانه ... با لب هایی آویزون برگشتیم سمت ماشین ... خانم چوپان لطف کردن شونصددد کیلومتر اون ور تر ماشین رو پارک کردن و تو اون بارون مجبور شدیم شونصددد کیلومتر رو پیاده بریم که وقتی رسیدیم به ماشین نا نداشتیم پالتومون رو در بیاریم حتی :-)))

انتخاب بعدی کافی شاپ سیب بود . چوپان عزیزم منو ناجووور سورپرایز کردن تو منوی سیب یه مورد بود که اسمش سورپرایز بود و ایشون به عنوان میزبان برام سورپرایز رو انتخاب کردن و خودشونم یه دارک هات چاکلت سفارش دادن .

از دیدن سفارشم هر دو کاملاً سورپرایز شدیم و سفارش من هم سایز هیکل خودم بود:-)) !!!

توش انواع میوه ها بود :)) دو عدد توت فرنگی هم بود که یکیش رو بخشیدم به چوپونک و بعدی رو خودم خوردم . فکر می کنید کدوم رو من خوردم ؟! من اصصصلا خوش ندارم میوه م رو کثیف و نصفه نیمه بخورم!

:))) توتی که من خوردم و توتی که چوپان خورد رو ببینید :| توتی که با پوست خورده شده مال بنده ست !!!

چقدررر خندیدم واقعاً بهتره نگم :| نمی تونم توضیح بدم واسه چی ها خندیدیم فقط نمی دونم چرا همششش اتفاقات خیلی خنده دار برای من میفته و چوپانم فکر کنم موافق باشه :-))) !!!

از سلفی گرفتن بگیر ، تا تشبیه چیزی که می خوردم به چیزای مختلف :))

دوستان همینجا جا داره از دوستان غیر گیلکم بپرسم شما تا به حال حلزون بدون لاک تو باغچه تون دیدین ؟! اگه دیدین اسمش رو چی میگین:-)))؟!

تمام دیشب تا امروز ذهنم رو مشغول کرده :)))))

× عکس تا دقایقی دیگر اضافه میشه به پست :دی

× چوپان بیا چیزایی رو که من نگفتم رو بگو ... :دی
× خییییلی ناراحتم که مدام به دوستام میگم وقت ندارم و اون وقت دوباره با چوپان : ))) ...
+ یادم رفت بگم !!! چوپان مدام میگفت مگی ما از اون خونواده هاش نیستیم چیزی رو که سفارش میدیم تا تهش می خووریم :)) !!! با تشویق های فراوان دوستم بنده موفق شدم پرووژه رو به همون عکس بالا برسونم و دیگه انصراف دادم :))




نظرات 25 + ارسال نظر
آویشن 1393/12/06 ساعت 03:26

جدا دلت میخواد من و ببینی؟
خداییش قیافم تحفه ای بیش نیست.به قول معلم ادبیات فارسی دبیرستانمون تحفه ی ترش کونوس

خب آویشن جان چون چوپان رو دیدم و چون شمام گفته بودی خواستم اعلام آمادگی کنم : )
بعدشم من دوستامو واسه قیافه شون انتخاب نمی کنما !!!
اعلام آمادگی یعنی اینکه من فکرامو کردم و مشکلی نیست همین ؛ )

چوپان 1393/12/05 ساعت 21:23

لطفا نقاشی من را ضمیمه پست خود نمایید
تا هنرم به چشم جهانیان برسد
تشکرات

چشمممممم ... به محض اینکه بشینم پشت کامپیوتر این کار رو خواهم کرددد
واقعاً چه بچه بدی هستم بنده !!!

چوپان 1393/12/05 ساعت 21:21

راااااستی
در گرمیو جذابیو عشقیه مگهان که شککککککککککککک نکنید اصن

چوپااااان :-)))
شرمنده م نکن لطفاً !!! خواهشا !!! داری برام تبلیغ می کنی هان :-))) ؟!
نگرانی بمونم رو دست مامان بابام هاااا

چوپان 1393/12/05 ساعت 21:16

مگهان چه جالب! انگار مسافر هم با ما بودن!
دقیقا درمورد چیزایی که گفتن صحبت کرده بودیم :)
اینکه ما هردو بابایی هستیم ! واین ویژگیو دیکه اکثر دخترای این دوره دارن
و چقدر نگرانیم که مردی که وارد زندگیمون میشه شبیه پدرمون نباشه!
.
و این متقابلا هم وجود داره.وقتی پدرمون برامون الگو میشه.مادرمون هم هست.و شک نکنید وقتی از پدرمون یاد گرفتیم که مرد باید ناز زن رو بخره.از مادرمونم یاد گرفتیم که چطور مایه آرامش شوهرش باشه.
اونقدری که یک خانوم از نازکشیده شدن لذت میبره
تقاضای یه مرد هم از زندگی مشترکش آرامشی باشه که از همسرش میگیره
پس غیر طبیعی نیست لذت بردن ما از دوست داشته شدم

دقیقاً چوپان خیلی جالب بود !
الان می دونی یاد چی افتادم ؟! اینکه درباره وفاداری آقایون حرف می زدیم که یهو !!! خیلی یهو اس ام اس مرتبط باهاش رو دریافت نمودی عجیبه هااا !!!
همه ی حرف های چوپان رو تایید و تحسین می کنم ! می دونم تو موفق میشی تو زندگیت دختر . انشالله که من هم واقعاً در آینده یار خوبی باشم .
در گذشته که نبودم ... واقعاً نبودم.

چوپان 1393/12/05 ساعت 21:07

به جناب/بانو مســــافر

نخست ممنون از تعریفتون از دستها! که البته مگهانو موافقم منم دستشو بسیار دوسدارم
ولی دست من خصوصا سرمازده هم شده بود باد کرده بود خیلی تعریفتون نشان از لطفتون داشت! :)))
.
من شک ندارم اگر مگهان و من در دنیای واقعی آشنا میشدم هرگز کارمون به دوستی نمیکشید! چون دقیقا جمله ای که مگهان عزیزم گفت در رابطه با دوست شدن خط مشی منم هست.هرچند رویه مزخرفی باشه!(البته رویه خودمو میگم جسارت به مگی گل نباشه)
اما اینجا خیلی فرق داره و آدما رو بازی میکنن!ینی تارف باهم ندارن.اگر حس خوبی از هم بگیرن ارتباطو شروع میکنن و همه چیز دوطرفست.
خوشحالم که ما حس متقابل خوبی از هم گرفتیم ...
:)

دست من پوستت پوست شده چوپون نگاه کن خداییش :-))) دقت کردی اون قسمتی رو که باید کات می کردم کات کردممم :-))) ؟!
چقدررررر جالب که تو هم اینجوری هستی چوپان !!! البته من خیلی وقتا رابطه ی دوستی رو شروع می کنم خودم ولی خیلی محتاط و آروم عمل می کنم و بعدشم برای پایداریش طرف مقابلم بیشتر از خودم همیشه باید تلاش کنه !
جسارتی نیست هرچی می خوای بهم بگو اصلاً :دی
واقعاً الهی شکررر

خورشید جاودان 1393/12/05 ساعت 20:18

الهی من قربون دختر خودشیفتم برم مگی خودشیفتگی رو از خودم به ارث بردی
درسا هم مثل ما خود شیفته بود اصلا این حالت تو خون ماست خورشید ودخترای خود شیفته :))))

از دست تو خورشید مهربوووون
الهی دخترک ... از اون سن معلوم بود با اعتماد به نفسه آره ؟

خورشید جاودان 1393/12/05 ساعت 19:14

و همین ماجرا باعث شد همسری یاد بگیره هیچوقت منو به خوردن مجبور نکنه حالا این قسمت خوبش بود که بستنی تو کیف گذاشتم کارای دیگه هم کردم که چیزی که مجبورم بخورم رو نخورمش ولی نمیگم
راستی من برگشتم خونه اون خداحافظیم فراموش کن ما رو چه به این قرتی بازیا شاید یه پست جدید گذاشتم شایدم نه
کامنتتم خوندم بله من مادرم مادری که مگ مگیشو یهو ول کرد ورفت ولی تا در خونه رفت وبرگشت چون عاشق مگی کوچولوش بود وهست
بهت گفته بودم که شبیه درسای منی و چون درسا کپی برابر اصل خودمه پس تو هم شبیه منی

خبببب مثلاً چی کارا کردی مادر خانومی ؟!
الهیییی ... واقعاً شبیه بودا عکس درسا به بچگیم ؛ )
من نمی دونستم درسا شبیهت بوده خیلی ... اینجوری که از دیدن درسا باید بگم تو خم خیییلی خوشگلی
البته تعریف از خود نباشه :))) چون گفتی شبیه درسا هستم منم

سلام عزیزم
خوبی؟؟
من عاشق همه نوشته هاتم
خیلی دوست دارم عزیزم
راستی خودت هم شامل مهندسین میشی عزیزم؟؟
من دقیق نمیدونم عزیزم که رشته ات چی
روزات قشنگ

سلام بهامین جان : )
ممنونم و خیلی بهم لطف داری ... من هم می خونمت فقط خاموشم ببخش منو ...
نه خوشبختانه من از اقلیت های غیر مهندس هستم ؛ ) مهندس نبودن خیییلی خاص شده بها جان؛)
نه رشته کارشناسیم مهندسی بوده و نه رشته ی ارشدم : )

آویشن 1393/12/05 ساعت 18:39 http://dittany.blogsky.com

خب بده همینجور مفت و مجانی دارم در نقش ویکیپدیا اینجا واسه خودم مانور میدم:دی
دهنی تو رو که نمیخوردم.یه دونه واسه خودم میگرفتم.حالا ایشالا یه بار بعدنها باهم بریم بگیرم.

آویشن جان ... من آماده ام ... برنامه بذار با هم بریم تو هفته ی آینده : )
حواسم هست که قرار بود ببینیم همو ؛ )

asmani 1393/12/05 ساعت 18:36 http://asmani1111.blogsky.com/

یا الله
مگی بانو این لوس بازیا چیه خو این سورپرایز رو تمومش میکردی ولی من فکر کنم اگه یه روز این انتخابتون رو بخورم اسمشو روی من میزارن چون واقعاً همشو میخورم سورپرایزشون میکنم


یا الله حاج آقا ... حالت خوبه ؟!
یه جورایی نگرانتون بودم . برای آقایون هیچییی نیست این واقعاً زیاد نبودا !
ما ظرفیت نداشتیم فقط

مسافر 1393/12/05 ساعت 18:00

دستاتون زیباست .هردو دوست
من استان همجوارتون زندگی می کنم باید یگ بار بیام رشت
چقدر خنده دار بود این نقاشی خانم چوپان
اینجوری که معلومه آدم گرمی هستی که مردم رو جذب می کنی ولی فکر کنم تو رابطه با دخترا هم میزاری اونا پیشقدم باشن اونا برات تلاش کنم مجبورت کنن به ادامه رابطه
شما برای دیگران کم ارزش قائلی فکرمه ولی مطمعن نیستم

ممنونم از طرف خودم و چوپان ؛ )
خیلی بامزه بود و نقش بادشکن بادگیر رو داشت :دی ...
نمی دونم درباره رابطه م با دخترا ... شاید درسته نظرتون ... تقریبا باید بگم کاملا درسته !!!
عموماً دوس دارم طرف مقابلم منو واسه دوستی انتخاب کنه و بعد اگه خوشم بیاد ادامه ش بدم . دلیل به کم ارزش قائل شدن نیست این اصلاً ...
چوپان هم می تونه نظر بده درباره پیشقدم شدن و این ها ...

مسافر 1393/12/05 ساعت 17:57

نمی تونم جلوی خودمو بگیرم مگی خانوم اگه شما میگی دوسش داشتی پس چطور امیدی به اینده نداشتی؟
من فکر میکنم اصلن علاقه شما حقیقی نبوده شاید اگه برگردی و دوباره فابریک شی باهاش یادت بیاد اصلن عشقی بهش نداشتی من قضاوت نمیخام کنم ولی اینطوری که معلومه شما فقط نازکش میخوای همش تو پست ای مربوط به او می نو یسی خیلی دوستت داشته واسه همین دلت تنگه براش
شما خودخواه هستی و هیچ خودخواهی نیست که بخواد عاشق بشه اگه عاشقی باید خودخواهی رو کنار بزاری و کنارش بشینی و از عشقت بهش بگی تا ته دنیا پاش بمونی
من اینجوری برداشت کردم که شما باعث شدی نامزدت برای اینکه بتونه زندگیشو ادامه بده بره سمت زنای دیگه و خوشحال شدی وقتی ازدواج کرد . پستی که خیلی مدت پیش نوشته بودی اینو بهم ثابت کرده که شما عاشق نیستی هیچ دختری نیست که پدر و مادرش لوسش کرده باشن بعد بشع عاشق شه شما یاد گرفتین همه براتون بمیرن و این رویه درست زندگی نیست حتمن دیدی که هیچ کی مثل اون نیست واست بمیره و خیلی کارا برات کنه واسه همین می خوای بهش برگردی

چرا باید جلوی خودتون رو بگیرید!؟
مشکلی نیست می تونید هر نظری که دارید بیان کنید :) درست یا غلط نمی دونم ولی باورم اینه که خانم ها هنه عاشق اینن که نازشون خریدار داشته باشه و حتی آقایون ...
نمی دونم شما خانمی یا آقا ... ولی قطعاً می تونی به خودت رجوع کنی و ببینی من بیراه میگم واقعاً ؟!
یکی از دوستانم همیشه میگه مگهان تو خیلی نازت خریدار داشته و الانم حق داری که دوباره شروع رابطه ت رو با کسی به تعویق میندازی ... چون دوست داری یکی همونجوری و دیوانه وار دوستت داشته باشه . واقعاً همینه شاید اگه کسی مثل او عاشقم نبود یه روزی الان من کارم خیلی راحت تر بود واسه شروع رابطه م با کس دیگه... وقتی یکی بوده که مدام قربونت میرفته و کارایی برات می کرده که هیچ کس دیگه ای بعد از اون برات نکرده ... حق دارم دلم یکی مثل اونو بخواد که اگه کسی کمتر دوستم داشته باشه من نابود میشم ... احساس کم ارزش بودن ممکنه بکنم حتی !!!
ادعایی در زمینه ی عاشق بودن ندارم واقعاً ادعایی ندارم چرا که آدم عاشق خیلی ویژگی های زیادی باید داشته باشه از نظرم که عاشق بخونمش و درباره خودم مطمئن نیستم اصلاً ...
من خوشحال نشدم از خبر ازدواجش .
آدمایی که زندگی خیلی بدی هم داشتن با هم از ازدواج نامزد یا شوهرشون خوشحال نمیشن!!! من چرا باید بشم ؟!

لی بانو 1393/12/05 ساعت 16:22

همیشه به سورپرایز عزیزم !

ممنونم لی لیت عزیزم :-*

خورشید جاودان 1393/12/05 ساعت 13:52

مگی واقعا تا این حدی که تو عکسه پیداست اون سورپرایزه رو خوردی ؟ یه لحظه تصور کردم من جای تو بودم باید چیکار میکردم که هم نخورمش هم دوستم ناراحت نشه ؟
اوایل اشناییمون با همسرم رفته بودیم بیرون یه بستنی بزرگ برام گرفت ومنو تو دردسر انداخت جلوش یکمشو خوردم بعدش بهش گفتم بره برام اب بگیره بقیشو گذاشتم تو پلاستیکی که همیشه واسه اشغالام تو کیفم دارم ولییادم رفت گره بزنم که نریزه کلا گند زد به کیفم وقضیه لو رفت

خیلیییی خوش مزه بود خیلییی ...
آب توت فرنگی بود زیرش اصلاً انگار نه انگار که فصل توت فرنگی نیست ...طعمش عالی بود!!!
الهی چه خاطره ای

چوپان 1393/12/05 ساعت 13:35

کی گفته حالا مهندس نیستم؟
.
راستی دوستای مگهان!
من شرمندم که توی پست قبلی جواب محبتهای شمارو ندادم
عمد بر ادبی نگذارید
دوسداشتم فقط مگهان به کامنتاش جواب بده:)

من میگم نیستی خوشم میاد که بگم نیستی :-))) حرفیهههه ؟! :دی

: * چوپااااان نقاشیت عااالی بود :)))) عالی ها ... کیففف کردم و ضعف رفتم از خنده
از دست توووو... در ضمن پست هست و دیر تر آپش می کنم :دی

چوپان 1393/12/05 ساعت 13:16

صلام
نه دیگه صحبتی نمیمونه! مثلا قرار بود نگی با کدوم دوستت رفتیاااااااااااااا :P
.
فقط در راستای روز مهندس ! من طرحی شماتیک از ایده م مقابل پیاده روی در طوفان اینجا براتون میذارم.
گرچه مگهان همش مرا به سخره گرفته و میخندید :|
واقعا کاربردی بود بنظرم!استعداد منو سرکوب کرد تو خیابون :|

http://i.epvpimg.com/BLchg.png

سلامممم :-)))
چوپاااان از دهنممم در رفدددد !!!
مهندسی هستی واسه خودتاااا هزاری هم بگن تو رشته ت مهندسی نیست من میگم خدای مهندسایی واسه خودت!!!:))))) شماتیکککک

هدی32 1393/12/05 ساعت 08:33

سلام مگی نازنازی و عزیزممممممممممم
میدونی به چی فک میکنم به سورپرایز خوردنییییییییییییی
عالی بود چوپان جون سلیقه ات حرف نداره منم سورپرایز میخواممممممم
مگی جونم عکسها عالیییییییییییییییییی خداروشکر خوش گذشته همیشه به شادی

سلاااام هدی خانوم پر انرژی به به ! : )))
تشریف بیارید ببریمتون با هستی خانوووم ؛ )
مچکرم هدی جون :-)) ممنونم عزیزم . ایشالا این روزا واسه همه خوشی باشه

pari 1393/12/05 ساعت 07:13

آخی عزیزممم.ایشالا همیشه به گردش و شادی
عاشق اون پیشی های روی لباستم دیگه

ممنونم پری :دی
خداییش هیچ کدومتون امکان نداره چنین مانتویی بخرینا :))))

آویشن 1393/12/05 ساعت 03:29 http://dittany.blogsky.com

اولا خدا قوت.بد نگذره یوقت.هی ره به ره عکس میزاری فکر این دل مارو نمیکنی.خوب آدم هوس میکنه دیگه.حالا رفتی خوب کردی.خوردی نوش جووونت.گوشت بشه بچسبه به لپات.ولی آخه چرا تا تهشو نخوردی.خبر میدادی من میومدم با کمباین از وسط لیوانت رد میشدم دیگه ولی خوشم اومد از چوپان.بچه تا ته لیوانو در آورده. ماشالا بچمون معلومه این کارست.فقط اگه من بودم 2 ساعت طول میدادم تموم شه حوصلت سر میرفت از بس که کندم در امر خوردن.ولی نصفه کاره عمرا.باید تا آخرش خورده شه
راستی سوالی که پرسیدی جوابش پیش من:
د
ر گویش روان و بسیار زیبای گیلکی به حلزون بدون لاک به قول شما، رااب اطلاق میشود.

الان خوابم فقط اومدم بگم غیر گیلک ها باید جواب میدادن مجید جان دلبندم :|

من خودمم اصصصلا دوس ندارم چیزی رو نصفه بخورم ولی وااااقعاااااا سخت یود تموم کردنش باز بیشتر خوردم . یه مرحله دیگه پیش رفتم و کنار کشیدم !:دی
بودی هم نمی تونستی بخوریش دهنی من بود !!!

خورشید جاودان 1393/12/05 ساعت 00:29

مگه من چی گفتم بابا گفتم تو فاز ........... گویی و......خوری هستم من که فکر میکنم جنابعالی کلا خوشی زده زیر دلت خدا رو شکر هم خودت وهم عزیزانت سلامت هستن همین کافیه بزرگترین نعمته یا هرچی که میخوای اسمشو بذار ایمیل بدم چی بگم همشو میدونی بیخیال منو جدی نگیر وقتی میرم تو فاز.... خوری اضافی حوصله سر بر ترین ادم رو زمین میشم ببخش نباید تو پست خوشی کامنت ناخوشی میذاشتم ولی میدونی که در حد انفجار بودم
من اونقدر خودخواه نشدم که غصه روی غصه کسی اضاف کنم

خورشید عزیزم ... میگم می دونم خسته ای و این حرفا
و البته متاسفانه خوشی زیر دلم نزده و واقعاً مشکلاتی هست که هست دیگه ... حل شدنی هم نیست به این راحتی ها. نمی نویسم ازش چون راهکاری که دوستانمم بدن دردی رو دوا نمی کنه و ترجیح میدم تنهایی باهاش برخورد کنم. فقط شکر می کنم که سلامتیم . کاش خبر سلامتی کامل پارسا رو بهم بدی...
اصصصلا خودخواهی نیست مگه میشه آدم حرف نزنه با کسی ؟ غصه های تو غصه های منم هست اگه نیست که چرا به من میگی دخترم؟

عجب سوپرایزی :دی
بازم خوبه تا اونجا ادامه دادید ، من خیلی میتونستم همون خامه های پشتِ بومش رو میخوردم :دی
بعد یک چیزی ، میشه عکسارو درست کادر بندی کنید ؟ :دی

نمیشه واقعاً نمیشه میشه تو چشاتو ببندی و عکسای ما رو نبینی :-)))
ما نا محسوس عکس گرفتیم بعدم من کات می کنم یه چیرایی رو نمی خوام باشن:دی
اصلاً عکس ارزش هنری نداره صرفاااا برای ثبت لحظه ست:-)))))

عزیزم خیلی جالب بود.کلی از پستت خندیدم.اتفاقا چوپان هم بنظر دختر شاد و شوخیه.مثل خودت.البته من از روی کامنتای توی وبلاگ لی بانو میشناسمش.
شادی هاتون مستدام

ممنون رویا جان !
واقعاً اگه نبود که نمی تونست با من کنار بیاد اونقدر با هر حرفی می خنده که اصلاً کیف می کنم باهاش:دی
بله بله تو وبلاگ لی بانو و مهران خان تشریف دارن ایشون :-* مچکرممم

mika 1393/12/04 ساعت 23:57 http://mika-majd.blogfa.com

اااا الان عکس اضافه شد
بابا چرا اسراف می کنید اوندفعه هم هیچی نخوردید حداقل منم دعوت کنید تا شما چونتون گرمه من ترتیبشون رو بدم

:))) عزیزممم !!
نمی تونستی بخوری تو هم اونقدررر که زیاد بود مقدارش واقعاً مونده بودم چطور باید نوش کنمش :دی تشریف بیاری رشت می بریمت!

خورشید جاودان 1393/12/04 ساعت 23:08

مگی خوبه که تو وسط این همه خوشی هستی انشالله همیشه همینطوری خوش باشی

خورشید ... کامنتت ناراحتم کرد . ایمیل بده عزیزم ... کامنت نمی تونم بذارم باید 10 بار تلاش کنم : (
البته اگه دوس داری حرف بزنیم :-*
راستی ... من تو اوج این خوشی هام خیلی خیلی روزای سختی رو می گذرونم خورشید ... خیلی
فقط ترجیح میدم سکوت کنم و تو حال زندگی کنم . همین ازم بر میاد... حالم از مگهان غصه دار بد میشه ... اگه بگم حرفای دلمو ... درگیری های ذهنمو واقعاً باورتون نمیشه من انقدررر درد دارم : ( ...

mika 1393/12/04 ساعت 23:06 http://mika-majd.blogfa.com

آفرین پیاده روی بسیار مفیده مخصوصا زیر بارون حال میده
تا پست رو گذاشتی دیدمپشت در بودم

میکا بارون نبود که طوفاااان بودا ... یه جاهایی حس می کردیم الاناس از زمین کنده شیم :-))
واقعاً پشت در بودی ها :دی حال داد کامنت زود هنگامت ! مچکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد