مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

من خوبم !



پنج شنبه شب ، با طعم شیرموز پسته : )


----

یکی از فانتزی های دیگه م همیشه ربط به مهمون و مهمونی داره ! مثلاً اینکه اگه اجازه دست خودم بود واسه فردا یه صبحونه ی خوب آماده می کردم و مهمون دعوت می کردم که فوتبال ایران رو با هم ببینیم !

من عاشق جمع های خونوادگی/دوستانه م ...( دوست فقط کسی که شبیه خودم باشه و از فیلترهای مختلف رد شه می تونه وارد خونواده م بشه )

امشب خیلی خوب بود . رفتیم بیرون و من یه کتاب گراماتیک که می خواستم رو خریدم : ) برای شوهر عمه خودکار خودنویس خریدم تو ذهنم بود پارکری که هدیه گرفته بودم رو بدم بهش که دیدم حیفه :دی ! نگه دارم به کس عزیز تری بدمش مثلاً اگه خواستم کادو بدم :-))) !!!

× من هوس کردم یه صبحونه ی خیلی خوب درست کنم ، حلیم و نون تااازه بخرم و مهمون داشته باشم: ( چرا هیچ کس با من همسو نیست تو این خونه ؟

× همه ی هیجانات ذهنی من از ازدواج همیناس ! این که طرفم خونواده ی جالبی داشته باشه و بتونم باهاشون رفت و آمد داشته باشم . یا دوستای خوبی داشته باشه ... من اصلاً دنبال چیزای بزرگ نبودم تو زندگیم ... هیچ وقت ... ماشین گرون ... خونه ی بزرگ ... همش واسم چیزای قشنگیه که بود و نبودش برام فرق زیادی نمی کنه . من فقط حس آرامش می خوام با کسی ... در کنار هیجانات مثبت . همین

× یه فکرایی تو سرم هست ، که از نتیجه ش می ترسم . نمی دونم عملیشون کنم یا نه ... : (



نظرات 6 + ارسال نظر
آویشن 1393/11/04 ساعت 22:24 http://dittany.blogsky.com

همین حسای خوب.مثل حس یه صبحونه ی دور همی.یا بودن کنار آدمایی که دوسشون داری و باهاشون راحتی ارزش داره.واقعا پول هیچوقت جای هیچ کدوم از این حسا رو نمیتونه پرکنه.چون هیچ حسی خریدنی نیست.نمیدونم چرا ولی حس میکنم بعضی اوقات دلم میخواست تمام چیزی که الان دارم و بدم.به جاش آدمایی که دوسشون دارم هنوز پیشم بودن.گرچه میدونم این کار نشدنیه.

: )
هوم ... ولی دروغ نگم من آدمی نیستم که خیلی معنویات رو بالاتر از مادیات بدونم .
تا پول نباشه در یه حدی نمیشه اونقدررر خوش بود الانم من نفسم از جای گرم بلند میشه که میگم پول هیچیی نیست برام . یه کمش باید باشه تا بتونم از کنار عزیزام لذت ببرم ...
واقعاً کاش میشد

دقیقا مگی من خودم خیلی فیلترم!
همیشه هم میگفتم باید با آدما با احتیاط رفتار کرد تا خوب بشناسیشون بعد وارد زندگیت کنی... اما نمی دونم چرا به قول اون شعره تو همینطور بی بهونه تو دلم نشستی!
حلیمم دیگه به انتخاب خودت مطمئنم سلیقت عالیه


عزیزمی !!!
هاها ... من دوستام همگی از خونواده های خیلی خیلی خوب هستن جز یکی دو مورد که جالبه ازشون خیر هم ندیدم : |
شمااا هم خیلی زیاد دوس داشتنی هستی برام ... واقعاً درک میشه پختگیت ...
هیچ وقت فراموش نمی کنم اون کامنت های خیلی بلند بالات رو دختر ... که تصمیمم رو برای زندگی تغییر داد

شنیدم حلیم های رشت خیلی خوشمزن!
فیلتر و اینا رو نمیدونم ولی یه حلیم رشتی از یه دختر دوست داشتنی رشتی طلب من.
منم عاشق جمع های دوستانم


شما بیا !!! شما که خودت فیلتر تر از منی
اگه قبولم داری به عنوان دوست قدمت رو چشممم بیا حتماً تو اولین فرصت یه حلیم عالی مهمون منی ...
فقط یه سوال پر گوشت دوست داری یا لطیف تر و کم گوشت ؟

منم ترجیح میدم توی دو تا اتاق زندگی کنم (به همین شدت و بی اغراق) ولی آسوده زندگی کنم! آرامش ذهنی چیزی نیست که راحت به دست بیاد! ولی شونصد برابر بیشتر از آرامش جسمی مهمه!

بستگی داره بشه تو اون دو تا اتاق احساس خوشبختی کرد یا نه !
اگه خوشحال نباشی تو اون دو تا اتاق خیلی خوبه . اما اگه هم خونه ت به اون دو تا اتاق راضی نباشه هر لحظه باید آرزوی مرگ کنی ...
ولی واقعاً همینه! آرامش ذهنی اصلاً به راحتی به دست نمیاد ...

رهگذر 1393/11/02 ساعت 23:58

انشال... در منزل خودت و همسر با ایمانت تمام خوشی های دنیا را تجربه کنی مگهان عزیز
متاسفانه درباره نظر شما در ضمینه ماشین و منزل خوب و عالی باید عرض کنم شما چون با مشکلات مواجه نبودی بهتر است با هم کفو و هم کیش خود ازدواج کنی . به شما قول می دهم تحمل مشکلات مالی برای کسی که در شرایط شما بوده ممکن نیست تصمیم عجولانه نگیر و به مسئله مالی هم دقت داشته باش.
درباره مهریه گفته بودید پدرتان فرمودند بیشتر از 100 سکه یعنی خرید و فروش دخترانم که تا حدی با ایشان موافقم اگر یادتان باشد گفته بودم کم گفتن مهریه برای بعضی از آقایان باعث سوتفاهم خواهد شد چون رسم اینطور شده که دختران خوب از خانواده های نرمال سطح بالای جامعه مهریه های بالاتری در نظر می گیرند برای دخترانشان. شما باید ببینید آیا فردی که تصمیم به ازدواج با ایشان را دارید اصلاً ظرفیت پذیرش این همه محبت و بزرگی شما را دارند؟
گفته بودید که جشن عروسی هم برایتان ملاک نیست با توجه به تجربه ام می گویم حتماً پس از دو سال از نگرفتن جشن پشیمان می شوید. سایت گیس گلابتون را بخوانید که ذکر شده دخترها حق دارند جشن بگیرند .
خدا حفظتان کند . سر نمازت ما را فراموش نکن دختر زیبا روی شمالی

ممنونمممم : )
من اصلاً از خانواده ی خیلی پولداری نیستم و خدا رو شکر همه چیز در حد نرمالش در اختیارم بوده همین مقدار که بوده راضیم می کرده و همیشه فکر می کنم واقعاً تحمل روزای سخت هم اصلاً بد نیست . نمیگم خیلی سخت ولی ازدواج با یه آدم نرمال و شرایط مالی متوسط می تونه چالش خوبی باشه برای بزرگ کردن روحم ... بماند که بارها با خودم تمرین کردم و دیدم که می تونم همه ی همه ی پول ماهم رو ببخشم و با 100 هزار تومن سر کنم . خیلی هم کیف کردم اون روزا ...
بگذریم . درباره مهریه بگم من به گفته ی بابا احترام میذارم ولی ایشون نباید مهریه ی بنده رو تعیین کنن . کسی که تصمیم می گیره باهام ازدواج کنه با توجه به شناختش از من و علاقه ش و از همه مهم تر با توجه به جیبش!! یه مهریه ای رو تعیین می کنه. مهریه از چشم من یک نوع هدیه ست که اگه همسرم دوستم داشته باشه همون اول زندگی یه چیزی به نامم می کنه و تموم!
هیچ وقت نمیذارم چیزی به نام مهریه باعث استحکام زندگیم بشه! (یادمه گفته بودید در واقع یک برگ برنده س مهریه!) من دوس دارم برگ برنده م خودم باشم و مسائل مالی باعث بودن یا نبودنم کنار کسی نباشه .
من گفتم برام ملاک نیست اما از راه و روش خودم پیش می رم و اگه جشن نگیرم قطعاً مثل خیلی های دیگه جشن خصوصی خواهم داشت و شاید هزینه ش به مراتب بیشتر از عروسی خیلی ها بشه حتی ...
ممنونم که ندیده زیبا خطابم می کنید : )

سلام
حس مشترکی است

سلام : )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد