مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

یه شب آرام ، در کنار یک کوچولوی 165 سانتی !!!


آروم اشکام رو بالشم می ریخت و هی نفس می کشیدم عمیق ... که ضربان قلبم رو به حال اول بر گردونم دلیلش فقط گرفتگی دلم بود و یه پست که خوندم باعث شد اینجوری شم ...قلبم خیلی تند می زد ... همه خواب بودن ... یهو صدای آروم پایی شنیدم و زود اشکامو پاک کردم ...

برادرم اومده تو اتاق میگه گیلی ! عشقم !!!!!!!!! گریه نکن بابایی ! نمره ت کم شده ؟!

و من دلم ضعف میره براش و دوباره می زنم زیر گریه ... بغلش می کنم و میگم پیشم بخواب ... که نمره هامو کم نشم و دیگه گریه نکنم . میگه بذار برم کتاب بیارم برات بخونم و با هم بخونیم . کتاب آورد و رفتم صورتم و شستم ! میگم برام بخون داداش . میگه صدام زشته گیلی ... میگم بخووون ! صدات عالیه مرد باید صداش خش دار و بم باشه ... تو دلم فکر می کنم کی صداش از این حالت در میاد ؟ سن بدیه ...سن مزخرفیه این سن : (

برام می خونه شروع می کنم به قهقهه زدن و بغلش می کنم ، یادم باشه براتون می نویسم چی برام خوند یا تعریف می کنمش... بوس بارونش می کنم و عصبانی میشه ! بالششو با غصه بر میداره و میخواد بره تو اتاقش... میگم بمون! یادم رفت قولمو (بهش قول دادم روزی 2 بار بیشتر بوسش نکنم. چون دوس نداره!) بر می گرده و داستان و می خونه و دوباره می خندیم .

میگم کافیه پسر بخواب! صبح باید پاشیم. کنارم خوابش میبره و من تخت یک نفره م رو با بزرگ مرد کوچکم ، به اشتراک گذاشتم : )

ازش عکس گرفتم تا یه روزی نشونش بدم و امشب و یادش بیارم ... که چقدر حالمو خوب کرد !

× این واژه ی عشقم عجیب سورپرایز بود! خواهرم عشقم صداش می کنه همیشه و حالا پسر تو اوج احساس منو عشقش خطاب می کنه:))


× برادرم خیلی زود به حرف اومد! از بس باهاش حرف می زدیم ، یک سالگیش منو گیلی صدا می کرد، نمی دونم چرا این واژه جای اسمم می اومد دهنش!!! و الانم وقتایی که می خواد لوسم کنه گیلی صدام می کنه!


× قبل اینکه بخوابه بهم میگه اگه قول بدی خیلی دختر خوبی باشی صبح که پاشیم من برات چای می ریزم! تار هم می زنم برات !امتحانات شروع شده و روزایی که امتحان نداره خونه س !

میگم خب قول میدم بهت !!! بخوابیم که بشه زود پاشیم من کلی کار دارم صبح! میگه صبر کن !حالا اگه من قول بدم خیلی خیلی خوب باشم و بذارم بوسم کنی !!! قول می دی برام ساعت بخری ؟!

می خندم میگم مگه ساعت نداری تو ؟! میگه یدونه جدید می خوام : ( کپل گفته اگه 20 شی برات جایزه کارنامه می خرم . ولی آخه من نمی خوام 20 شه معدلم!!!!!!!! مگه زویه ؟!با اخم میگم یعنی چی مگه میشه نخوای داداش ؟! میگه نه میدونی ؟! نه که نخوام فقط کتلتم می فهمی ؟!:))) کتلت !!!

دلم می خواد خفه ش کنم :)))))) عوضی تنبل !!!

میگه قول انگشتی بده نگی به کپل که گفتم نمی خوام 20 شم:))) منم نمیگم که تو نمره ت و کم شدی و گریه می کردی :)))! (میدونه گریه م مال نمره نیست و شوخی می کنه احتمالاً! )


× کپل : مامان ! مامانم رو کپل صدا می کنیم ما !!! از بس که گرد هستن!

نظرات 27 + ارسال نظر
اف 1393/10/09 ساعت 13:48 http://darhamnevesht.blogsky.com

اف 1393/10/09 ساعت 08:27 http://darhamnevesht.blogsky.com

بازم نظر اینجا نیومد؟
مطمئنم ثبت شده بود

خدایی اینجا هیچیییی نیست هیچی !

اف 1393/10/08 ساعت 12:18 http://darhamnevesht.blogsky.com

عرض نمودیم برادر وروجک ما هم 13سالش بهمن تموم میشه!
خیلی بامن بده
همه ش هم می گه ازت بدم میاد!!!
ولی باخواهر بزرگم اوکیه

مگه میشههههههه ؟!؟!؟!؟!؟
13 ساااالشه اینجوری دم در آورده ! پس بازم جا داره من شکر گوی خدا باشم :))) برادرم جدی بزنم به تخته عاشقِ ماس !
چی کارش کردی مگه افروز که باهات بده ؟ :))

اف 1393/10/08 ساعت 10:31 http://darhamnevesht.blogsky.com

مگی کامنتای منو میخوری کلن نه؟!
خوشمزه ن عایا!؟

نه والاااا !!!:)))
هرچی بیاد تایید می کنم من اتفاقاً !
حتی کامنتای توخین آمیز به خودم رو ! :دی
قطعاً خوشمزه ن اما من میل ننموده ام !

اماسیس 1393/10/07 ساعت 22:50

چی شد راستی آنژیو؟ من نفهمیدم
خوب شد؟الان چطوره؟

انشالله خوبن ...انشالله

اماسیس 1393/10/07 ساعت 22:48

نه اون پست که درباره عنوان وب پرسیده بودی

اون پستو میگم

تصمیم گرفتم یه مگهان دو نقطه دی باشم برادر : )
واسه همین پست رو برداشتم

اماسیس 1393/10/07 ساعت 22:41

اون پست ثابته که شمارش فک کنم 333 بود رو پیدا نمیکنم
چی شدش؟

برش داشتم برادر ! آخه آنژیو شدن تموم شد :دی

اماسیس 1393/10/07 ساعت 22:40

ییهو کل وب رو رمز بذار براش دیگه

2 تا پست اول که رمز 4 رقمی دارن
اون یکی که اصلا" کامنت نداره!

خب من نمی دونستم که شما رمز ندارین که !!!

جدیدا هی می بینم دوستان میان و میگن ما خیلی دوس داشتیم بدونیم اون پست رمزی چی بود اما رومون نشد رمز بگیریم:دی
چه عالم خجالتی داریم ما اینجا:-)))

خورشید 1393/10/07 ساعت 21:06

الان شدیدا به کسی احتیاج دارم که به جونش غر بزنم وقتی همسرم حالش خوب بود اینقد غر می زدم که نفسم باز می شد بعدش که حرفام تموم میشد یه نفس عمیق می کشیدم وبا خنده بهش می گفتم اخیش راحت شدم مثل ماسک اکسیژن می مونی
من تو این حس وحال اگه حرف نزنم تنگی نفس می گیرم
مگی خسته شدم خسته کاش می تونستم مثل تو راحت حرف بزنم فکرشو کن من خودم وحسابی سانسور کردم فقط با همسرم راحت حرف می زدم

الهی ! خب به جون من غر بزن !!! منم امروز خیلی غر داشتم که سر یکی همه ی غرهامو نق هامو خالی کردم!
عزیزممم ماسک اکسیژن
خورشید اگه راحت نیستی خصوصی بنویس برام دختر... واقعاً چرا سانسور چرا ؟!

خورشید 1393/10/07 ساعت 20:53

مگی چرا چند پست اخری اینقدر طولانیه دوست دارم بخونمش ولی الان تو حس وحال خوبی نیستم وشدیدا هم خوابم میاد فقط دلم برات تنگ شده بود اومدم بهت سر بزنم
همین ( یه خورشید که دلش واسه دوستش اونقدری تنگ شده که دوست داره خوابشو ببینه ولی مثل دفعه قبل کابوس نباشه)

منو ببخششششش ... مگی همیشه وراج بوده ! فقط پست هاش رو قطعه قطعه می نوشته که این بار دستش رفته و هی نوشته نوشته نوشته...
قربونت برم. ایشالا بیای اینجا و خودت رو ببینم . می دونی من رابطه ی خارج از اینجا رو اصلاً دوست ندارم با کسی ؟!
اما شما یکی از افرادی هستی که خودم دوست دارم ببینمت : )

Travis 1393/10/07 ساعت 18:18

از پاسخت خوشم اومد ...
اول و دوم رو بیخیال ... سوم و چهارم و پنجم و ششم و الخم رو عشقه :)
اقوام ما جوشون با خونواده شما و خونواده هایی که تو ذهن شماست کلی فرق داره ، واسه همین همیشه دوست داشتم خونواده تشکیل بدم و خونواده داری رو یادشون بدم !
زنده باشی این کوچولوه بزرگ

خوشحالم که هنوز هستین ! بتسی بسته رو برداشت ؟
من درباره ی عموم و بچه هاش نوشتم ...اگه خونده بودی باور می کردی خیلی خوشبختی ...
من مطمئنم تو یه خونواده ی خیلی آروم و خوب خواهی داشت.
پدرم تو خونواده ی خوبی بزرگ نشد و واسه همین تصمیم گرفت یه خونواده ی ایده آل بسازه برای خودش...
باید بیای از ودش بپرسی تا برات بگه : ) بهت امیدوارم خیلی ...خیلی

asmani 1393/10/07 ساعت 15:50 http://asmani1111.blogsky.com/

سلام کیم
کم کم تو این وب همه بازیگری داره پیدا میشه البته مشابهشون
این داداشی رو اینقدر اذیت نکنید داداشها تو زندگی خواهرا برند محسوب میشن قدرمون رو بدونید
راستی دیدگاه تو صفحه جداگانه زیاد به دل نمیچسبه قبلی بهتر بود

سلام آسمانی :)
هاها...
چه برندی محسوووب میشن آیا ؟!
خُب تحمل بفرمایید به زودی قالب رو عوض می کنم !

mika 1393/10/07 ساعت 15:22 http://mika-majd.blogfa.com

مگی پس کامنت من کووووو؟؟؟

اندکی صبررر دخترم! صبررر ..
بازم کامنت تایید نشده دارم! کم کم تایید می کنم

mika 1393/10/07 ساعت 13:44 http://mika-majd.blogfa.com

سلام
د بیا بچه بزرگ کن بهت بگه کپلمنم به مامانم میگم مامان چشم شور آخه چشمش واسه من خیلی شوره یک بلاهایی سرم آورده با چشمش وقتی بهش میگم خودش از خنده بیهوش میشه با ملاقه میفته دنبالم
دیدی این سن بلوغ پسرا چه عجیب میشن پا گنده صدا خفن چهره بی ریخت

:))) کپل که بد نیستتت ... نه خداییش کپل بدتره یا چشم شور ؟! واقعاً خودت قضاوت کن:)))
منم کمی از داداشم نداشتم زشت شده بودم و صدامم افتضاح بود !!!

من برادر ندارممممممم:(
قالب نو مبارک خانوممممممم

عزیزم.......

خواهر خیلی خوبه! شما بیشتر از یکی داری شکررررر

اف 1393/10/07 ساعت 13:15 http://darhamnevesht.blogsky.com

خدا حفظتون کنه کنار هم
منم عقده شده برام رابطه ی خوب با برادرم
نمی دونم چرا انقدر با من لجه
منو رقیبش می دونه تو همه چی

قربونت برم من !
عقده نباشه برات ! این همش 12 سالشه ... من همش خودم رو آماده می کنم که بزرگ شه بره غربت بزرگ شه و تحویلم نگیره...نمی خوام آسیب ببینم :(
برادرِ خوب خیلی کمتر از خواهرِ خوبه. چرا ؟

شیما 1393/10/07 ساعت 12:46 http://man-bi-to.blogsky.com

داداش داشتن حس خوبیه که من ندارم ، زنده باشه بردارت و همیشه همینطور کنار هم شاد باشید

داداش خوبه ! اما یه روزی ازت دور میشه...گاهی حس می کنم نبودنش بهتر بود ! الان که دارمش سختمه دل بکنم از شیما ! نگران آینده م...
من یه خواهر شوهرِ مزخرف میشم مطمئنم ! : (

سیمای 1393/10/07 ساعت 12:38

نه بابا خوشگل نیستم اصلا
کیم از خداشم باشه دختر به این خانومییییی و مهربووووونی

در پاکی و مهربونیم اصلاً شک ندارم که ازش سرم :))))))

هستی! به قول عامو ! با خودت مهربوووون باش

سیمای 1393/10/07 ساعت 12:31

ولی من از این بازیگر اصلا خوشم نمیاد نمیدونم شاید چون شبیه منه و منم از خودم بدم میاد واسه من به نظر خودمم زیاد خوشگل نیست


زیبایی نمره نداره ! من خیلی ها رو زیبا می بینم و شاید باورت نشه ... از ته دل تحسین می کنمشون درحالیکه بینی بزرگی دارن صورتشون جوش داره چشمای ریزی دارن ... ولی من اون آرامشی که از چهره شون می گیرم باعث میشه زیبا ببینمشون... :)
من هم فکر نمی کنم که خوشگلم. دیگران باعث شدن اینطوری باشه حسم... : ) ولی واقعاً خدا رو شکر می کنم برای همین هایی که بهم بخشیده

سیمای 1393/10/07 ساعت 12:18

البته چشای من این رنگی نیست قهوه ای تیره ست به مشکی میزنه


چشم مشکی شهلاااا س و خوشگل ! بله سیمای بانووو !

سیمای 1393/10/07 ساعت 12:16

راستی مگ جون یادم رفته بود اینو بگم واقعا شبیه کیم کارداشیان هستی هااااااااا خیلی شبیهین
راستش خود منو هم به یه بازیگر هندی شبیه میدونن تا حالا خیلی بهم گفتن اسمشو نمیدونم عکسشو میذارم برات
http://faradldmusic.persiangig.com/image/kajol_/kajol_012_iwei.jpg


کیم کارداشیان بدونه خودشو به بدترین نحو ممکن از دنیا خلاص می کنه :))))))))
بر عکس کیم ! این خیلی معصووووم هست دخترم ! خوش بحالت که چهره ی معصومی داری ! حسودیم شد پس ترک خوشگلی هستی !

سیمای 1393/10/07 ساعت 09:48

این پستت سر صبحی خیلی چسبید
یاد داداش خودم افتادم


چه خوب که چسبید ! خدا نگهش داره : )

آخی نازی یاده داداشه خودم افتادم. داداشه منم 12 سال از من کوچیکتره و همه عاشقشیم. دیروز تولدش بود.
یاده اسمه گیلانه افتادم با گفتن گیل
منم به پسرم میگم قلمبه. اونم تپلیه ولی این کلمه رو دوست دارم که بهش میگم نه صرفا به خاطر تپل بودنش

عزیزم... خیلی برادر کوچیک خوبه ! گرچه من یدونه بزرگم دوست داشتم که داشته باشم !!!
عزیزم ما هم به داداشمون قبلمبه می گفتیم

عمو 1393/10/07 ساعت 09:07

http://wonderfuldiy.com/wonderful-diy-cute-owl-cake/#

ممنووونم عمو !!! چه حس خوبی بود این کامنت ... در کل شیرینی جات می بینید با تزیین یادم میفتین :)))

من 1393/10/07 ساعت 05:01

چند سالشه این آقا ؟ 10 ؟ 165 خیلی زیاده برای این سن

: ) 12برادرم خیلی درشت هست ماشالا : )

Travis 1393/10/07 ساعت 04:05 http://4nostalgia.blogfa.com

داره کم کم به جو خوتوادگیتون حسودیم میشه، البته غبطه...
یکم هم از جنگ و دعوا بنویس که به خودمون امیدوار شیم :)
شوخی میکنم، امیدوارم همیشه شاد باشید...
در ضمن 165 سانت کجاش کوچولوه؟!؟
راستی منم دستخط رو زدم تو وبلاگ، پست 89

نگین تو رو خدا : ( حسودی نداره برادر جان !
شما هم نعمت هایی داری که ما نداریم. مطمئن باش ! اول از همه قلم خوب ! دوم هوش و استعداد... سوم بتسی...چهارم بتسی ... پنجم بتسی... ششم باز هم بتسی و الخ !
انشالله شما هم که تشکیل خونواده بدی خیلی خونواده ی خوبی می شین. مطمئنم ! صبر کن پسر . فقط کمی صبر لازمه ! زمان زود می گذره
165 کوچولو نیست ... : ( اما برای من هنوز همون نوزاد فندقی هست که تابستونمون رو گلستون کرد ! مثل پسرم دوسش دارم ! و کوچولو می بینمش !
ممنون ! چه کار خوبی ! میام می بینم

سلام
مطالبتون پرمحتواست،لذت بردم.
خوشحال میشم به من هم سر بزنید و تبادل لینک داشته باشیم و من رو هم از نظرات و پیشنهادات خودتون بهره مند کنید.
درضمن ما داریم یه سری کلاس با حضور اساتید مجرب برگزار میکنیم که شماهم میتونید با نظراتتون مارو در برگزاری بهتر این کلاسها یاری کنید.ممنون. منتظر نظراتتون هستم

سلام : ) !
خیلی خیلی پر محتواست !!! خوشحالم که محتویاتش رو حس کردین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد