مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

ماجرای نذر ذکر و اینا



امروز تا حرکت کردیم گوشیمو در آوردم از کیفم ! آماده شدم که تو راه ذکرمو بگم . یه ذکر نسبتاً بلنده که 1300 بار باید می گفتم امروز ...

خواهرم بین من و داداشم نشسته بود ! یهو گفت هی ! مگ ! تو چه نذری کردی ؟! این مسخره بازی چیه!؟ هربار آدم نگات می کنه گوشیت دستته و در حال ذکر گفتنی :-)))تو ماشین ور دلم نشستی هی ذکر می گی و اینا:-))) گفتم بابا من که تو دلم میگم. گفت حالا هرچی ! من خوشم نمیاد:دی واقعاً مسخره س :دی ! گفتم آخه نذر دارم گفت آخه خدایی من چند روزه تو رو تو این وضع می بینم ؟! :دی گفتم 13 روز گفت خوب حالا کی به سلامتی تمومه این نذرتون ؟! گفتم 27 روز دیگه !!! نزدیک بود پرتم کنه از ماشین بیرون! گفت نهههههه ! یعنی چی واقعاً ... خدایی این ذکر گفتن چه تاثیری داره چه نذریه... !!! من اصلا نمی فهممت :))) خواهرم هیچ وقت نذرهای این چنینی نمی کنه. تنها نذری که می کنه اینه که مقداری از حقوقشو بده به بچه های بی سرپرست و بیمارا ... خدایی دست خیری داره و من به یاد ندارم جایی شنیده باشه کسی پولی می خواد و کوتاهی کرده باشه. ولی اصلااا به نذر و ذکرگویی اعتقاد نداره (مثل بابام! که به نظرش خیلی مسخره س! من و مامانم ولی نذرهای اینجوری می کنیم:دی ) خلاصه خواهرم دعا کرده به آرزوم برسم و دیگه از این نذر ها نکنم :))

تو راه برگشت از انزلی برادرمو نشوندم وسط که رااااحت بتونم صلوات بفرستم:-))) این سری برای شادی روح مرتضی پاشایی ...

خدایی یه سوال! شما به هم چین نذرهایی اعتقاد دارین ؟!





نظرات 8 + ارسال نظر
صابر 1397/12/13 ساعت 03:46

خدای من ؟ امشب من چجوری سر از اینجا درآوردم ... چقدر زندگی عجیبه مرضیه ! چقدر میچرخه این سیب ... فک کن من پنج سال پیش اومدم اینجا و گفتم دارم برای قبولی بتسی نماز میخونم ... و تو این پنج سال چ اتفاق ها ک نیوفتاده ...
بتسی ... آه بتسی ! بتسی دخترعموم بود ! من بچه بودم نمیدونستم فرق عشق و دوست داشتن و ازدواج رو ... من عاشق بتسی نبودم من حتی نمیدونستم ازدواج یعنی چی ؟ من فقظ دوسش داشتم ... چقدرم دوسش داشتم و میخواستم که موفق باشه ... همونجور ک خواهرم رو دوس داشتم . ولی چون با هیچ دختری حرف نزده بودم حس کردم این عشقه ... یادمه ترم دو بودم اواخر سال نود و سه که عاشق یه دختر شدم ... و بتسی گفتم باید خداحافظی کنیم ... چقدر گریه کرد ! بعد دو سال و نیم با آیدا بودم و بعد هزارتا داستان تو دل این داستانه ، و دو سال پیش بود که از هم خداحافظی کردیم ... چقدر اذیت شدم . شاید بخاطر گریه بتسی بود ... شاید باید متوجه میشدم عشق و دوست داشتن یعنی چی ؟ میدونی چرا میگم دنیا عجیبه ؟ چون بتسی الان زن دادشمه ... و باورم نمیشه الان دارم با لپ تاپ اون این نظر رو میزارم ... باورم نمیشه منی که الان چندسالی میشه که کلا هیچ اعتقادی ندارم یه زمانی نماز میخوندم هیچ برای بقیه نذر هم میکردم ! آه این زندگی چ بازیای که درنمیاره ... هیچ خبری از تو ندارم ... شاید زندگی برای تو هم کلی سیبش رو چرخونده باشه ... شاید بابا لنگ دراز هم الان برای تو یه خاطره شده و هزار شاید و اتفاق دیگه ... نمیدونم ولی این رو میدونم تو این سالها هر ازچندگاهی یادت میوفتم و برات بهترین هارو ارزو دارم چون انسان خوبی هستی ! دل مهربونی داری ... چوپان هنوز رفیقته ؟ اوه همه چی یادمه که ... دیگه زیاد حرف زدم . اینو برات بگم که راستی لیسانسم تموم شد ... دو ماه دیگه کنکور ارشد دارم و فقط اگه تهران یا رشت قبول شم ارشد میخونم و گرنه تو مدرسه کودکان استثنایی کنار خونمون سرباز معلم میشم ... همه چی اوکیه . نمیدونم چرا اینارو برات نوشتم ... شاید مهر سال بعد رشت اتفاقی دیدمت ... شایدم نه ... خداحافظ تا پنج سال دیگه

وقت خوندن چند جای این نوشته قلبم گرفت...
نمیتونم بگم کجاهاش، فقط اینکه هنوزم قشنگ می‌نویسی پسر
هنوزم میگم آدم مهمی میشی یه روزی... شاید، شاید دیدیم همو... اگه خونه‌ای داشتم که قدمت رو چشم، ایشالا با خانومت میای

گلبرگ 1395/01/09 ساعت 21:51

مگهان برام دعا میکنی؟توقلبت پاکه دعاکن ارزویی تودلمه براورده شه من بلدنیستم ذکربگم چی بگم؟چی بخونم؟اگه بگم به ارزوم میرسم؟

...
دل من پاکه؟ نیازی به قلب پاک نیست، من برات دعا می کنم و خدا خواهد شنید:) چون برای کسی دعا کردم که محتاج دعام بوده!
من هیچ وقت با نذر به آرزوهام نرسیدم اما بسیار زیاد آروم شدم با ذکر و گاها هم بهتر از انتظارم پیش رفته همه چی...

یکجوری گفتید البته شما یادتون نمیاد که یک لحظه فکر کردم اومدم وبلاگ مادربزرگم :)
یادم میاد و گاهی از این تیکه اش استفاده میکردم سابقا...

والا گفتم شاید این کارا مال هم سن های ماست؛-) من اول دوم ابتدایی یادمه این مد بود بعد از اون دیگه نمی خوندیم :دی

منم ازین نذرا میکنم
حالمو خوب میکنه. دوست دارم وقت بذارم واسه ذکر گفتن
به نتیجه هم میرسم گاهی

منم دوست دارم ذکر گفتن و حداقل سودی که داره اینه که تو اون لحظات و دقایق واقعاً عمیقا به خدا فکر می کنم و به اشتباهام . اون یکی سودشم اینه که وقتم واسه چرندگویی کمتره حکما

یکجا شنیدم اگر نیت نذر درست گفته بشه واقعا بر گردن آدم هست و

باید اَدا بشه,والا اگر طرف همینطوری بگه,ترکش مشکلی نداره.
شاید براتون جالب باشه که بگم مادر پویان هرروز نماز ظهر را در حرم حضرت معصومه میخونه و از آبخوری حرم یک بطری آب پر میکنه تا بده به پویان,و از صمیم قلب هم به این کارش اعتقاد داره,
نذر یه کار دلی هستش,اعتقاد داشته باشی,میشه
ان شاءالله که نذر شما هم قبول باشه

به نظر من هم فقط اعتقاد مهمه و اعتقاد . همین
اگر معتقد نباشی نذر هم کنی با اکداه امکان نداره به نیتت برسی...
ممنونم انشالله که قبول باشه واقعاً

به شما میگویند یک خواننده ی واقعی وبلاگ...:)
حدس شما درست است...20 امتیاز!

الان که من 20 امتیاز گرفتم ! باید واسم بخونید طیب طیب الله ! احسنت باریکلا! البته شما اون برنامه تلویزیونی قرآنی رو یادت نمیاد

من اعتقادی ندارم .....ببخشید دیگه ....من روش خواهرتونو بیشتر دوست دارم

راستش منم تو الا بلا هستم . اون و قبول دارم و خیلی راحت کمک می کنم اگه پولی داشته باشم
ولیبه اینم اعتقاد دارم چرااا ببخشم ؟ اعتقاده دیگه نال هر کی با اون یکی فرق داره

منم در حال انجام یه نذرم...
برای قبولی کنکور یه عزیزی روزی 2 رکعت و 33 صلوات...!
دقیقا نمیدونم آیا درسته یا نه، کارسازه یا نه؟ ولی همینکه با انجامش احساس خوبی بهم دست میده و امیدوار نگه میداره منو، یعنی اینکه بهش ایمان دارم...!

خیلی خوبه : ) بتسی ! بتسی ... درست میگم قبولی بتسی تو کنکور !
خیلی عالیه که امیدوار نگهت می داره... اینکه چنین نذری داری یعنی قبولش داری دیگه ... خواهرم اعتقاد داره نماز خوندن خیلی خوبه. ولی ذکرگویی رو قبول نداره... نذر شما به نظرم واسش خیلی هم معقول میاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد