+ بدون اینکه بهم گفته باشه دنبال کار جدید بوده، چون به نظرش این کار کفاف زندگی دو نفره رو نمیداده
+ امشب بهم گفته میخواد برای مصاحبهی کاری بره اون شهر دور و ازم خواسته همراهیش کنم، اصلا نمیدونم رفتنش خیره یا نه ولی میدونم ته دلم خالی شد وقتی در مورد کار جدید احتمالیش بهم گفت. فکر میکنم یه دور رفته مصاحبه و این سری برای تصمیم نهاییه
+ بعد دلخوریم ازش دیگه نتونستم مثل قبل باهاش حرف بزنم، هرچی میگه دلخور میشم و هر کاری میکنه از دلم در نمیاد... با خودم فکر میکنم خوبه بهم خیانت نشده و یه بحث کوچیک بوده... این خانومای بهشتی که بعد از خیانت همسراشون میمونن و مدارا میکنن چه کار بزرگی میکنن راس راسی، شرمندهم از این حجم از خودگذشتی واقعا
+ امروز دوس داشت بریم جایی، ولی من پایه نبودم... اصلا انگار دیگه درست و حسابی پایهی لبیک گفتن به هیچ کدوم از خواستههاش نیستم.
+ یک ساله بهش قول دادم بریم دوچرخهسواری، شاید از اینجا شروع کنم و سعی کنم رابطهمونو ترمیم کنم.
+ داره عمو میشه و هر دو مون برای این اتفاق مبارک ذوق داریم و تصمیم داریم اولین کادوی مشترک عمرمونو برای دخترک بخریم، قراره مثل عموش اسفند به دنیا بیاد:)
منظورم از برگشت، پیدا کردن مجدد اینجا بود..وگرنه وبلاگ جدیدم یکی دو سالش هست بچه ام.
ای بابا.چرا آخه؟ کلی نوشته بودم!
میخواستم بگم من از خواننده های قدیمیت بودم که دوباره بعد یه مدتی برگشتم.قبلا با اسم طلوع ماه بودم.نمیدونم یادته یا نه.
خوشحالم که یه آقای پسر نامی وارد زندگیت شده.زیاد سخت نگیر مگی.تو همه ی رابطه ها از این فراز و نشیب ها هست.
بله بله ریحانه جان اسمتو که خوب یادمه

ممنون که دوباره نوشتی و آدرس جدیدت کو؟
کامنت من نرسید مگی جان؟
یه کامنت هست که نوشتی
نصفه اومده قطعا
“سلام، من از سالهای دور”
همین
مگ همین ک در همین حد هم راحتید ک راحت میاد دم خونه و مثلا ب بابا و مامانت میگی فلانیه ینی یه پله از ما خارجی تری...
اینقد بدم از روابط استرس زا میاد...دوسدارم با بابام اونقد راحت بودم ک با دوس پسرم سه نفری میرفتیم سینما مثلا...
این است فانتزی های ی دختر جهان سومی...همینقدر سطحی ،همینقدر ناعادلانه و همینقدر معذب:))
اصلا عجیبه که اینا رو مینویسی چون من تو وبلاگم نوشتم به انتخاب خودم کسی از رابطهمون خبر نداره
ببخشید که نمیتونم تایید کنم که این جور خانمها بزرگوارن. اینکه توی زندگی بمونی که میدونی توش هیچ جایی نداری بزرگواری نیست مگی جان.حتی یه جور خیانت به بچه هاست.
ناراحتی های دیگه رو با این قضیه قاطی نکن عزیزم
بخشش هم خوبه ولی باید طرفتو متوجه اشتباهش و کرامت خودت بکنی
مذکر جماعت خودش متوجه میزان بزرگواری خانومش نمیشه
سلام خانوم روزبهانی
اصلا شرایط جدا شدن رو ندارن
لطفا همیشه شاد و همینقدر مستقل باش رفیق خفنم
بهت افتخار میکنم
درست میگی... من که میگم خودم باشم احتمالا ادامه نمیدم ولی خیلیییا مجبورن
و همه که مستقل نیستن این همه...
با جملههای آخرتم خیلی موافقم
نوشتم که بگم میخونمت. مواظب خودت و دلت باش.
چشم هانی جان
چشم
سلام مگی.
من از سالهای دور(
باز من نتونستم سکوت کنم
خیلی حرفاتون اشتباه
اتفاقا اصلا بزرگوار نیستن
فقط سایه بالا سر میخوان
بعدها ک بچه هاشون بزرگ بشن و بفهمم مادره با کی مونده ابدا براش احترام قایل نمیشن
هیچ کس ضعیفا رو دوست نداره
دیدم ک میگم
چرا سکوت کنی آخه؟
واقعا؟ اینجوری نگو خیلیا مجبورن... خیلیا
منم باشم احتمالا نمیمونم ولی ضعیفا رو دوس دارم:(
مطمئنی دوستش داری؟
ببخشید که خیلی رک پرسیدم
خواهش میکنماین چه حرفیه راحت باش
با توجه به چیزایی که نوشتم عجیبه برام این سوال... چون نه آدم پولداریه و نه خوش قیافه
با توجه به اینا حتما دوسش دارم که رابطهمون ادامهدار بوده دیگه...
امیدوارم نتیجه مصاحبه خوب بشه.
حق داری معمولا بعد از دعوا تا برگردی به روال سابق یه کم طول می کشه.
اون زنایی که میگی که خیانت و می بخشن اکثرا خودشون و فدای بچه هاشون می کنن وگرنه همه زن ها بعد از این اتفاق ناامید میشن از شوهرشون و دیگه مثل اول دوستش نخواهند داشت، نمونش و الان بین یکی از دوستام دارم متاسفانه که شوهرش بهش خیانت کرده ولی این واسه خاطر پسراش باهاش مونده. زوج هایی که بچه ندارن راحتتر هستن چون میتونن طلاق بگیرن ولی کسی که بچه داره همه زندگیشو فدای بچش می کنه.
مرسی دختر
چقدر دردناکه ادامهی اینجور زندگیا... در هر حال خدا خیرشون بده انقد بزرگوارن