بعد آدم تو شرایط مختلف به شوهراى مختلف نیاز داره، درحال حاضر بنده ابدا احساس نیاز به داشتن همراه رو حس نمى کنم، فقط وقتى خیلى خستمه و یک روز تمام در جدال با همکار و ارباب رجوع بودم مایلم یکى باشه که مامانم نباشه، اما مثه مامانم دوسم داشته باشه و بیاد برام چاى بریزه و بگه بیخیال مال دنیا! خودت چیطورى؟
به یک عدد از اینا نیازمندیم، فقط زود بیا و زودترم بره... خب؟
اصولا نمیان واسه آدم چایی بریزنا. در حالی که جلوی تلوزیون لَم دادن و کنترل تلوزیون دستشونه میگن حالا که سرپا ایستادی دو تا چایی بریز . بعد وقتی داری چایی میریزی میگن کیکی چیزی نداری با چایی بخوریم؟
:)))
من از اوناشو می خوام که برام چای بریزن
نه تنها زود بیاد و زود بره نداریم، بلکه هیچ کس رو نداریم که اندازه مادر بچه اش رو دوست داشته باشه :)
به عنوان یه مادر این رو میگم :-)))))))))
:)))
خب خدا مامانمو نگه داره برام و شما رو برا بچه اَکتون
نمیدونم کامنتام تایید نشده یا نرسیده ولی دوباره میگم که یک بهمنه ساعت شیش یا شیش و نیم.سالن نیروی انتظامی تو سایت ایران کنسرت بلیط فروشیه:ایکس
تایید نشد:/؟
هى واى باز دل بسوزون خرررمالوى نارنجى! اه
متاسفانه منم خیلی وقته اینجوریم:))
عههه دابشو رو دوس داری؟
یکی از دوستام مترجمشه فکر کنم.
شاید برم...میایی؟؟
آره دوس دارم فک کنم هیجان بده بهم:دى
باس ببینم اوضاع کار و بارم در اون روزها چیطوره
دلم که خعلى مى خواد
اومدم سر بزنم دوباره خوندم این پستتو...و منم واقعا به چندهمسری اعتقاد دارم.:))
شوهری برای روزهای بارانی...شوهری برای امتحانات...شوهری برای جشن ها و مجالس:))
این آخری میشه شوهر مجلسی.:))
واقعا چی میشد؟!
و درضمن...میدونم تلگرامتو خیلی چک نمیکنی...ولی ما به شما اونجا یه پیام دادیم که برامون مهم بود ببینید...
ما خوشحالیم که شما دوست مایید.
چقدر خندیدم، نباش اینجورى عین من
اخ اخ، نمیتونم بگم چه حالى داد بهم پى امت، واقعا چشام قلب قلبى شد شدیدا...
مگی تهران دابشو دوباره داره میاد رشتاااا
اگه اشتباه نگرفته باشم نتونسته بودی بری سری پیشو
نههه
راس راسى؟ تو هم میری؟!
تعجب میکنم از آقا مهدی یعنی اینکه یه نفر یه چایی بده دست آدم نوکر زر خریده ؟ پس بیچاره ما خانوما کلا در حال کلفتی هستیم.
اما دور از این حرفا همیشه دلم میخواسته یه دوست یکرنگ داشته باشم که بدون قضاوت به حرفام گوش بده بتونم باهاش درددل کنم اونم حرفامو گوش کنه تاییدم کنه اگر ازش خواستم راه حل بده. شوهر که اصلا بدرد این کارا نمیخوره یعنی نمیتونه بدون قضاوت گوش بده. خانواده هم که واقعا دلم نمیاد با غصه هام ناراحتشون کنم ببهخصوص مامانمو. اینه که توی بزرگنرین بحران زندگیم هیچکی نبود که بتونم دلمو پیشش خالی کنم هر چند خیلیا میخواستن سر از کارم در بیارن اما همون خیلیا میخواستن نقطه ضعف بگیرن و بزنن توی سرم.
ببخشید طولانی شد.
بعیده ببینن و جواب بدن...

هعى
مرسى نوشتى، طولانى نوشتن که خوبه
میشه ازتون خواهش کنم دنبال شوهر نباشی و بهش فکر نکنی؟ می ترسم دیدگاه فلسفی که داری روز به روز به تنهایی مطلق نزدیک تر بشه
الان به نظر اومد من به دنبال شوهرم؟!
مزاح بود جناب
به عقیده بنده و با این مطالبی که خوندم از شما بیشتر به یک نوکر زر خرید یا غلام حبشی مصری احتیاج دارید ... واقعا چه دیدگاه نابی نسبت به شوهر داری خدا بهت رحم کنه فقط
خیییلى سخت میگیرى برادر!
اینا همش شوخیه اگه دنبال اینا بودم که ١٢١ بار اقلا ازدواج کرده بودم.
سلام...
به گمونم اون چیزی که شما می خواهید یک نفر نوکر زر خرید باید باشه که در قرن حاضر نیست پس کلفت مزد بگیر از خدا طلب فرما
تاکیدم داشتید رو این کامنت
جوابتون رو جاهاى دیگه دادم همونا رو براى اینجام کپى کنید
آخ آخ! منم می خوام از اینا که گفتی. وااااقعن تو شرایط مختلف شوهرای مختلف باید داشته باشی چون یه آدم مگه چقدر منعطفه که همه نیازای آدمو جواب بده :/
انقدر تو اینستاگرامیم اصن یادم میره از وبلاگ جوییده بودمت و باید بیام اینجا
:))))
والا چقد آخه منعطف؟ خیلى زندگى سخته شهرزاد، خیلى
هعى، هوم میبینی؟ یادش بخیر روزاى اول اشنایی و فیلان
بیاد و زودم بره :D
بوخودا، زیاد بمونه صابخونه میشه منم بى اعصااااااب