چشمامو می بندم، به اتفاقایی که تو این یک سال اخیر افتاده نگاه کردم. به دوستی ها، به دل شکستنها، به آدمایی که بی دلیل دوستم داشتن تو این وبلاگ... به آدمایی که بی دلیل و با دلیل ازم متنفر بودن
مدتهاست با خودم فکر می کنم باید شنید، باید کنار مردم بود و دید. باید نظرشون رو دونست حتی باید توهین شنید... ولی انگار ناخواسته دل شکستم، ناخواسته مردم رو به حسادت دعوت کردم و ... و... و...
+ کامنتدونی بسته ست، چون باید تصمیم جدی و قاطعی بگیرم.
+ تصمیم سختیه، اینکه می دونی خیلیها رو با نوشته هات ناراحت کردی و می کنی، اینکه عاشق وبلاگتی و نمی تونی بذاری بری... یا باید بری و یا بمونی بنویسی و بدونی که آزارشون میدی. انتخاب سختیه بخدا خیلی سخته برای من...