مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

آرزوهای بزرگم لطفا به من برسین

این روزها بیشتر از پیش به خوبی های تجرد و تنهایی فکر می کنم و هی برای خودم نگران تر میشم. اگر حالا زن یک خونه بودم و این احساسات می اومد سراغم چی؟ وای هیچ حسی بدتر از این نیست.

خدایا شکرت که نجاتم دادی از این عذاب... خدا برای دشمنم نخواد الهی، خیلی بد و سخته تصورش حتی:( 


ازدواج اتفاق نیک و خوبیه، اما نه برای من... برای دیگران انشالله که هست، متاسفانه یا خوشبختانه من دنبال چیزی هستم که اون چیز ازدواج نیست، هر آدمی تو زندگیش رسالت و هدفی داره و هدف من چیزی فراتر از تاهله، البته که میدونم اگر روزی به چیزی که می خوام برسم برای آینده م بالاخره تصمیم میگیرم... خدای مهربونم منو ببخش که به حرفات گوش نمیدم! ولی درکم کن و منو به خواسته های مهم دیگه م برسون، من نه شوهر خوب می خوام و نه پولدار... من می خوام تنهای تنها به خیلی چیزایی که دوست داشتم و دارم برسم. ضمن اینکه دوست دارم تفریحاتم پس مواظب آرزوهام باش

صبح بخیر ایرانی... :دی

من صبا خعلی سخت بیدار میشم، اما در عوض وقتی بیدار میشم کوه انرژیم و خیلی خوشحال و شاداب

صب بخیررر

طهران تهران

زنگ زدم بهش، گفت به این شماره یه زنگی بزن

بگو از طرف من تماس می گیری، گفتم چشم... فقط اسمشون؟

گفت طهرانی! ساکت شدم، خیلی ساکت شدم. ایستاده بودم، یکهو نشستم...

پرسید صدام میاد؟! 

گفتم بله! 

گفت چیزی نگفتین فک کردم تماس قطع شده و صدام نمیاد.

گفتم نه! داشتم فک می کردم، به اینکه، به اینکه... طهرانی رو با ط بنویسم تو دفترم یا ت؟

درحالیکه سعی داشت خنده ش رو کنترل کنه گفت فرقی هم نداره ولی علی الحساب با ط بنویس همون اولی!


و همین. همین مکالمه ی کوتاه مسخره... همین مکالمه ی خیلی کوتاه و خیلی مسخره


+ زندگی چقد بالا پایین داره ها

شادابطورم :دی

خوب خوب، من حالم خوبه... من تونستم از حال خیلی بد به حال خیلی خوب پرت کنم خودمو! آخیششش


حالا بگم براتون، گفته بودم دعا کنید و شمام دعا کردید یقینا، خوب؟ یکیشون با برنامه انگار داره شدنی میشه، حالا نه که فک کنید اتفاق خیلی بزرگیه ها... نه اتفاقا یه اتفاق کوچیکه! ولی همین قدمای کوچیک که برای زندگی برمیداریم میتونه ما رو به موفقیت نزدیک تر کنه، منم از تمام این اتفاقای کوچیک نهایت لذت رو می برم و به آینده ی روشن تر فکر می کنم. 


باهاش حرف می زدم، میگفت تو خیلی ایده الیستی، یا همچو چیزی، محترمانه گفت اما قطعا تو دلش متاسف شد برای من و افکارم... خب من همینم! واقعا انگار آدم روزای معمولی، رکود و سکوت نیستم. انگار زندگی من و تک تک روزهاش میل به کمال دارن، میل به داشتن هیجان های زیاد و پیشرفت... 


امروز خواهر می گفت من اگر تو رو نداشتم چی کار می کردم واقعا؟ من فک نمی کنم خیلی آدم خفنی هستم با برنامه های خوب ولی اقلا برای خواهرم اینطور به نظر میام و این خیلی خوبه، اینکه حس می کنه تنها نیست و من میتونم خیلی کمکش کنم و پل خوبی هستم برای ارتباطاتش... 


زندگی خوبه بچه ها، بیاین خیلی کوشا زندگی کنیم تا نیوشا باشیم، بعله! بعله! بعله! 



+ خدایا کمک کن بهمنی داشته باشم تفریحناک، باب میلم و اینها، ببین خدا یع

ملت به سوگ نشسته(!)

چقد دوس داشتم به عنوان یک دختر خیلی معمولی عضو جامعه نظرم رو درباره ی سیاست و تمامی این جریان ها بگم براتون، اما حالا وقت وقت این حرفها نیست که من چه کسی رو قبول دارم و چه کسی رو نه، از نظرم چه کسی جایگاهش اونی که باید هست و چه کسی نه... حتی وقت اینم نیست که بگم چه حسی به رفسنجانی مرحوم داشتم...

بگذریم، آقا رفسنجانی هیچ چیز اگر نبود، نویسنده ی خوبی بود، نور به قبرش، نور به قبرش و نور به قبرش... اقلا نوشتن رو بلد باشیم، وقتی هیچی نیستیم:)



نگاه خدا که میگن همینه احتمالا...

اینکه بی هیچ پشتوانه ای به جاهایی برسی که خودتم فکرشو نمی کردی... مرسی خدا، می بوسمت خدا، دوست دارم خدا


+ سر یه جریانی عجیب گره به کارم افتاده و واقعا نمی دونم حکمتش چیه، اما دارم صبوری می کنم، می دونم لحظات آخر دری به روم باز میشه که اصلا ندیده بودمش... همونطور که تا الان همه چی درست پیش رفته، گرچه خیلی تلاش کردیم اما ممکن بود تلاش کنیم و جواب نگیریم! اما اینطور نشده و لطف خدا شامل حالمون بوده... پیش به سوی قدم های بعدی، هوراااااا... 

+ خدایا خودت این گره رو باز کن، من نمی تونم، خیلی پیچیده شده و فقط می تونم به دست تو بسپارمش


چقدر حرف داشتم یه روزی برای گفتن...

چرا بی هوا سرد شد باد

چرا از دهن حرفهای من افتاد


قاف. امین پور

حال و روز پرتقالیم رو چطور پیدا کنم؟

بله درسته، خرمالو عمر کوتاهی داره... اما این دلیل نمیشه که من فراموشش کنم. 

خیلی وقته اون حس پرتقالیمو از دست دادم، خیلی وقته... ببخشم باعث و بانیشو؟


#دلگرفتگی


آیفون برای منم جذابیت داره حتی

با تچکر از همگی شما، بنده در این دو روز و بعد از کلی تحقیقات به یک نتیجه ی خفن رسیدم!

آدما دو دسته ان، عاشقان آیفون و متنفران آن حضرت

دسته ی اول همه شون خودشون آیفون ندارن ولی اگر می داشتن خوشحال تر می بودن، آدمای دسته ی دوم هیچ کدوم آیفون ندارن و از برند گوش کر کنش نالونن، خب این از این... 

منم هنوز گوشی انتخاب نکردم و اصلا دارم منصرف میشم وقتی نوت2م یه بارم آخ نگفته:دی

بعد من یه کرم بدی دارم، وقتی می خوام گوشی بخرم احساس می کنم حتما باید جدید!ترینش رو بخرم و سری های اولش رو و این حرفها... درباره ی نوت2 هم اینطور بود و هنوزم اون حس وااای گوشی جدید تازه به بازار اومده رو خریدم همراهمه! با اینکه طفلی از کهولت سن رنج می بره ولی هنوز اون روزای اولش یادمه چه احساس خفنی داشتم بهش...

خب اینجوریاس که خرید گوشی جدید برای شخص من با چالش های بیشتری مواجهه:| 

و مورد مهمی که به نظرم اومد بهتون بگم، ببینید خیلی هاتون ممکنه بگید من از سونی راضی نبودم، از سامسونگ نبودم، درحالیکه مثلا شما گوشی 400 تومنی سونی رو خریدین و نه گوشی 2700یش رو، پس نمیتونید بگید این برند به طور کل مشکل داره، من عموما اندازه پولی که میدم انتظار دارم، برندها رو نکوبیم، قشنگ نیس:دی 

تو کامنتا شاید ده تا داشتیم سامسونگ فلانه، سونی بهمانه، ال جی رو بریزین دور برندشم کوچیک تر از سامسونگ و سونیه چه کاریه؟ شیاومی؟ اه اه... بیخیاااال رفقا، همه شون خوبن، یعنی خوباشون خوبن! :دی 

مادر میگه من چشمم آب نمیخوره تو گوشی جدید بخری، رسما همگان رو نا امید نموده م :)) شما نا امید باشین پس، مرسی اه

یه چیز تو مایه های انتخاب شریک زندگیه اصلا...

به دلم نمیشینه، شیائومی هیجان انگیز بود چون هیچ کس دور و برم نداشت. سامسونگ های جدید حس هیجان انگیزی بهم نمیده متاسفانه و ال جی هم هیچ وقت برند محبوبی برای شخص مگی نبوده، سونی هم ای... 

خب با این حرفها من هیچ گزینه ای برای انتخاب ندارم، خیلی مسخره س... چرا 100 تا برند مختلف نداریم که هرکی بتونه گوشی محبوبشو پیدا کنه؟ 


+ از تمامی برندهای فوق یکی انتخاب کردم، ولی خب هیچ کدوم ثینگ من نیستن در واقع...

شیاومی؟ گوشی چی بخرم؟

بر و بچ گرامی اینجا کسی گوشی شیاومی داره؟ 

اصلا هر کی بیاد بگه گوشیش از چه برندیه ببینیم مد روی چیه؟

اکثر بلاگرا گوشیاشون چیه؟

من هنوز نوت 2 ی عزیزم رو اندازه ی جونم دوست دارم و روزی خریدمش که تازه ی تازه ی تازه وارد بازار شده بود و قیمتش هم که نگم، هنوز قلبم میگیره از یادآوریش... تو بحران اقتصادی و اون جهش وحشتناک دلار خریده بودن برام، همه ی اینا باعث شده بود برام زیادی عزیز باشه و اصلا به فکر عوض کردنش نباشم... الانم نیستم واقعا، صرفا به اجبار مامان و بابا دارم یه پرس و جوی الکی می کنم.