درست کردن اینا!
حالا چرا و ایناش مهم نیست، ولی خوبه دیگه... کتاب هویت داره ها حسابی
+ معلومه دارم قدم بر میدارم و آشتی می کنم، نه:-"؟
الکی مثلا ما غذا نذری خوردیم و داریم می ریم واسه مراسم احیا...
+ التماس دعا نگم دیگه، نه؟ :(
و باز عشقپخت! از نوع فینقیلی و سرد... موجود حاضر در عکس همش 2بند انگشته :))
مگهان ماست و خیارش رو اینجوری سرو می کنه، آررره ؛) مواد زیره ی ماست و خیارم بیسکوییت ترده!
@ساحل افکار : وقتی همسر دار شدین بگین حتما یه تماسی با من داشته باشن، کلی خوشمزه های تردی بلدم که می خوام یادشون بدم!!!(جهت دلبری باید بلد باشن)
و به دوست داشتنت فکر می کردم، آشپزی می کردم...
بهتر بگویمت...
به دوست داشتنت مشغول بودم و به آشپزی در آشپزخانه ی کوچک خانه مان... و تو مشغول روزمرگیها و شاید مشغول دوست داشتنم در اتاق تاریک کوچکت...
+ دستپخت که نه، عشقپخت مگهان - اردور زیتون با رویه پنیر - پیش از ورود به فر
صبح تولدم واسه کاری مجبور بودم برم دانشگاه ، رفتیم و بعدش نفهمیدم چی شد که سر از پارک در آوردیم و کلی قدم زدیم !
تو پارک نشستیم و من سورپرایز شدم که هم کلاسی عزیزم تولدم رو یادش بوده ! عجیب بودا !!!
باز نفهمیدم چی شد که دعوتش کردم بریم کافه ی روبروی پارک ! که حتی اسم کافه ش رو هم نمی دونستم ! یهویی شد که دو تا قهوه و یه چیز کیک گفتیم برامون بیاره و نشستیم به حرف زدن ...
و به همین سادگی صبح تولدم مبارک شد !!!
من برگشتم خونه ! واقعاً هیچ جاااا خونه آدم نمی شه !!!ااز ظهر بگم که با قیافه غمزده نماز خوندم و حاضر شدیم رفتیم ناهار ... پیشنهاد هممون پلوکبابی محمود بود!
من که می خواستم اشپل ، باقالی و مخلفات بخورم طبق معمول ! ولی محمود گزینه ی قابل قبولیه این اواخر همیشه گوشتش خوب بوده و خب آشنا هم هستن بیشتر مایه میذارن !
زنگ زدیم به عمه اینا که حرکت کنیم بریم محمود ما زودتر رسیدیم! باور کنید ما از عمه اینا زودتر رسیدیم! ما ! ما ! خیلی خیلی زودتر رسیدیم :| باورم نمیشه جایی زودتر از کسی برسیم بس که پانکچوالیتی برامون معنی نداره ... بس که یاد نگرفتیم سر وقت جایی باشیم !
هیچی دیگه رسیدیم دیدیم پرنده پر نمی زنه و یه پرده بزرگم سر درش زدن که به علت عدم رعایت حفظ بهداشت مواد غذایی و همچین چیزایی تا اطلاع ثانوی بسته است :|
واقعاً اعصاب ها که بهم ریخته بود ، بد تر هم شد... ما هم که رشتی ! خوشحالیم می خوریم ، عصبی هستیم می خوریم ، غمگینیم باز می خوریم... امیدوارم درک کرده باشین خوردن چه ارزشی برای ما رشتی ها داره :| خوردن نه فقط ... خوردن غذاهای جور واجور کنار هم ! بیرون از خونه مخصوصاً ...
دیگه زنگ زدیم عمه اینا گفتیم اینجوریاس و قرار شد بریم اردشیر که من غررر !!!که اونجا محیطش زشته و رای منفی اعلام کردم دوباره زنگ زدیم گفتیم نه وایسین فک کنیم کجا بریم.
بابا گفت تورنگ طلایی که من اصلاً موافق نبودم . گوشت خیلی خوبی نداره فقط همون اشپل باقالیش خوبه که گردو زیاااد کنارش میده و منم که سنجاب :|
گفتم شیک نیست و تو فقططط می خوای ببریمون اونجا که نزدیک باغچه س ! دیگه گفت انتخاب کنید با خواهر شور گذاشتیم و تصمیم گرفتیم بریم رستوران پیچ ! چه تصمیم به جایی هم بود خیلی غذاش عالی بود ؛ ) من خودم رو مجبور کردم و 3 تکه گوشت کبابی خوردم . البته کوچیک بود ولی خوردم هر جوووری بود! واقعاً هم طعم گوشتش عالی بود. بماند که ماهی و باقالی قاتق و انار بیج* هم گرفته بودیم!
من از همش چشیدم بعد یاد یه دوستی افتادم که اینجایی نبود و میگفت من شکمم سکته می کنه اگه این همه طعم و طبع گرم و سرد در آنی به خوردش بدم :))) همیشه در عجب بود که رشتی ها چجوری اینجوری قاطی غذا می خورن و این همه مخلفات کنار غذاشون هست :))!
دیگه بعدشم که رفتیم کیک واسه دختر عمه خریدیم و تولد کوچولو تو باغچه براش گرفتیم .
که خدا رو شکر خیلی چسبید و اینجوری شد که ما باخت ایران رو کم کممم به فراموشی سپردیم !
* انار بیج یه غذای شمالیه که شبیه به فسنجونه ولی با گوشت چرخ شده!قلقلی !!! البته قاطی گردو سبزی هم داره و از نظر من به مراتب بسیووور خوشمزه تر فسنجونه !
× فردا عکس از غذاها میذارم اینجا : )
× دوستان آخه وقتی خصوصی کامنت میذارید خواهش می کنید که جواب بدم و ایمیل نمی ذارید من به کجاتون جواب بدم :-))
+ دوستان من خیلی خیلی یواشکی این عکسا رو می گیرم براتون خلاصه اگه چیدمان جالب نیست و مرتب نیست ببخشید :دی
امروز به افتخار آخرین روز دانشگاهم زنگ زدم به نورا و گفتم حاضر شو کلاسم تموم شه میام دنبالت بریم صبحونه ! نذاشتم بگه نه :))) دیگه ساعت 9.5 کلاسم تموم شد و رفتم دنبال نورا ! گفت آبمون قطع شده و من صورتمم نشستم آب آشامیدنی هم نداریم حتی ! بردمش خونه مامانی دستشویی رفت و صورتش و شست و پیش به سووووی صبحونه ! رفتیم دیدیم به به !!! جا نیست و 4 تا میزم رزرو کردن قبل از ما ! دیگه شماره دادیم و رفتیم پارک پیاده روی کردیم ! مردم و نگاه کردیم ، چقدررر زندگی جریان داره ، با اینکه دلم گرفته بود ، ولی واقعاً احساس کردم زنده شدم از دیدن مردم !
یه سوال ، چرا خانوم هایی که تو پارک می دون اون مدلی می دون ؟! سرا جلو پشت عقب !!! تن تاکم که پاشون محشر بودن اصن : )))))) رفتیم نشستیم رو صندلی رو به روی پارک بچه کوچولوها، 4 تا بابا بچه هاشون و آورده بودن پارک جدا از هم بودن البته . بچه هاشونم 2 3 ساله بودن همه! عشق کردم باهاشون! دوس داشتم برم با تمام وجووود ازشون تشکر کنم که اینقدر خوبن با بچه هاشون ! ولی ته دلم گرفته بود که چرا مامانشون نیست ؟ نمی دونم چرا همش دوس دارم مامان و بابای بچه ها با هم باشن. دوست دارم خونواده کامل باشه ! نورا میگه تو مامان خیلی خوبی میشی. و اگه مامان بشی زن خیلی خوبی هم میشی واسه شوهرت ! رو چه حسابی میگه نمی دونم !(یعنی من اگه مامان نشم زنِ خوبی نمی شم :))) ! )
داشتیم دو تایی حرف های خوب خوب می زدیم که سردم شد گفتم بریم سمت ماشین ! همون لحظه زنگ زدن میز خالی شده و تشریف بیارین!
صبحونه عاااالی بود : ) می خواستم صبحونه رشتی بخورم که نورا رایمو زد گفت مگی چقدر تو ناسیونالیستی ! چقد آخه ! یه چیز متفاوت بخور !!!
دیگه من صبحونه انگلیسی گرفتم، نورا آمریکایی ! (قبلاً مکزیکی و آلمانیشم خورده بودم که این دوتاش به نظرم از انگلیسی بهتر بود!)
آب پرتقالش هم عالی بود ! اونقدر که من 2 لیوان خوردم و الانم حالم بده ! : (
عکس ها رو هم الان آپلود می کنم و می ذارم واستون !
× موقع صرف صبحونه همش تو فکر عمو سیبیلو بودم : ) از بس ایشون رو صبحونه خوردن تاکید دارن
آلمانی
انگلیسی
این هم منو ! به املت رشتی توجه فرمایید لطفاً : ))
+
دیروز ناهار و اینجا خوردیم !
بزرگترین مزیتش اینه که کنار هم می تونید هر چی دوست دارید میل کنید ! کباب ! پیتزا ! پاستا ! اگه خلافکارم بینتون باشه می تونین سفارش قلیونم بدید : دی ! صاحب این رستوران یک آقای جوون مشهدیِ ... ولی نمی دونم چرا کباب مشهدیش خوب نبود ! فکر می کنم گوشت مشهد هست که کبابش رو لذیذ می کنه !