مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

چند روز پیش یه قرارداد کاری بسته که خیلی خیلی خوشحالم براش، نمی‌دونم اصلا چقدر از نظر مالی قراره براش سود داشته باشه فقط می‌دونم خوشحالیم از خوشحالی اونه، خیلی براش تلاش کرده و منتظرم اواخر مرداد نتیجه‌ش رو ببینم.


+ وقتی داشتم این‌ پست رو می‌نوشتم خیلی یهویی این وقت شب(بارها گفتم زود می‌خوابه) برام نوشت جمعه عروسی دوستمه و دوست دارم با هم بریم، اگر ازت بخوام باهام میای؟ (اونقدری عجیب بوده در خواستش که نمی‌دونم اصلا جواب بدم یا نه، میدونم اصلا حاضر نیست چنین کاری‌ کنه خصوصا که منو شدیدا شدیدا از همه اطرافیانش پنهون می‌کنه و به نظرش رابطه‌ی ما فقط باید برای خودمون باشه... احتمالا خواسته نظرمو بدونه که باز چقدر برام سخته جواب بدم) 

نظرات 11 + ارسال نظر
x 1398/04/31 ساعت 12:38

مگی یه بار ماجرایی برام پیش اومد که خیلی برام گرون تموم شد . اصل ماجرا طولانیه و قابل گفتن نیست اما بذار مثال بزنم .
ببین منظورم این نیست که دست تورو بگیره بچرخونه تو شهر بگه ابن پارتنر منه یا خانوممه! منظورم اینه که اگر یه روز جفتتون توماشینش بودین یکی از اشناهاش با دوستاش داشت نزدیک میشد ومتوجه شما نشد بهت نگه برو زیر صندلی ماشین تا کسی ما رو با هم نبینه!!! یا نه پشتمونو بکنیم بهش ما رو با هم نبینه ابرومون نره !
چقدر تونستم منظورموبرسونم؟ مگه قراره تمام ادم ها با هم نسبتی داشته باشن ؟ اگر کسی اتفاقی شماروبا هم دید به جای دستپاچه شدن خیلی مسلط و با اعتمادبه نفس فقط بگه ایشون مگی خانم هستن (بی پسوندوپیشوندنسبت به فامیلت!)

میفهمم چی میگی، اصلا به همچین حسی فکرم نکرده بودم دختر
چقدر عجیب بود چیزی که نوشتی:(
ولی ما با هم مغازه‌ی دوستاش رفتیم، یا کافه‌‌ای که مال آشنای خانوادگیشونه خیلی عادی برخورد می‌کنیم
ولی هر دو‌ فعلا سعی داریم به دوستا‌ و فامیلا نگیم

x 1398/04/31 ساعت 01:54 http://malakiti.blogfa.com

میدونی این پستت رو خوندم یاد چی افتادم؟!
یه بار به خودم قول دادم پیش کسی نباشم که بخواد منو از دیگران پنهان کنه نخواد وجود منو انکار کنه که اگر بودم تحت هرعنوانی , با افتخار منو به دیگران معرفی کنه

چه جالب...
ولی من خیلی برام مهمه طرف مقابلم معرفیم نکنه چون وقتی خودم نمی‌دونم عنوانم چیه و دقیقا دوس دارم کجای زندگیش باشم معرفیم کنه بگه من کی‌ام؟

گیلاس 1398/04/29 ساعت 16:35

خانوم

به نظرمن که تو بلدی چطوری جواب منفی بدی که دلخور نشه

من جواب منفی دادم و عموما کسی از جواب منفی خوشش نمیاد ولی خیلی خوب برخورد کرد با دلیلم

آویشن 1398/04/29 ساعت 01:11 http://dittany.blogsky.com

نمی دونم چرا ولی حتی قبل خوندن کامنت ها حدس میزدم جواب منفی داده باشی ، ولی من اگه جات بودم میرفتم ، آخه من عاشق عروسی و جشن و شادیم و به هیچ وجه نمی تونم از یه دعوت چشم پوشی کنم ولی می دونم تو عاقلانه و بافکر تصمیم گرفتی

چون میشناسیم دیگه
شاید آدمایی مثه‌ تو خوشحال‌تر زندگی کنن آویش
دوس داشتم مثه تو تصمیم بگیرم

گیلاس 1398/04/28 ساعت 22:27

بالاخره باید بری باهاش که.اینجوری که من فک میکنم کم کم باید فکر اسم بچه هاتون باشید

خب چه ربطی داره، اسم بچه‌مو‌ شاید انتخاب کنم ولی نمیشه یهو باهاش برم عروسی و خودمو به عنوان پارتنرش معرفی کنم به کلی آدم... در حالیکه تصمیم جدی برای زندگیمون نگرفتیم

گیلاس 1398/04/28 ساعت 22:26

بالاخره باید بری باهاش که.اینجوری که من فک میکنم کم کم باید فکر اسم بچه هاتون باشید

نه بابا

گیلاس 1398/04/28 ساعت 22:25

بالاخره باید بری باهاش که.اینجوری که من فک میکنم کم کم باید فکر اسم بچه هاتون باشید

گیلاس شما خانمی یا آقا؟

آسمان 1398/04/28 ساعت 18:31 http://avare.blog.ir

چون اون دوست داشت جوابت مثبت باشه منفی دادی؟
دقیق یه سال ازم بزرگتری

نه بابا چه حرفیه درست نبود رفتنم

ا چه جالب که هم سن و سالیم

آسمان 1398/04/27 ساعت 12:25 http://avare.blog.ir

بعد بهمون بگو چی جواب دادی. حداقل تو همچین موقعیتی قرار گرفتیم بدونیم چیکار کنیم. راستی چند سالته؟ البته فکر کنم متولد ۶۸-۶۹ باشی

جوابم منفی بود چون هر چقدر بهش فک کردم و از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود تصمیم گرفتم جواب منفی بدم و پاش وایسم... چون طبیعتا اون دوس داشت جوابم مثبت باشه
من متولد بهمن ۶۹هستم

می سا 1398/04/27 ساعت 09:03

سلام سلام
یعنی دارم میمیرم بدونم چی گفتی :))

سلام سلام
جواب منفی دادم چون بهترین جواب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد