مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

آشنایی پس از مرگ

امروز به اندازه‌ی یه دنیا سورپرایز شدم، باید برای انجام یه کار اداری کارگاه رو ول می‌کردم و میرفتم، بهش اطلاع دادم و گفت همراهیم می‌کنه(شاید مثبت ترین ویژگیش همین همراه بودنش باشه) گفت الان نمیرسه و ۱۵دقیقه دیگه اینجاست(اینجا دو تا نکنه رو احتمالا فهمیدین یک اینکه خونه‌هامون از هم دور نیست! دو اینکه صبح سر کار نرفته بود و خونه بود:دی) چند دقیقه بعد سر کوچه منتظرم بود. وقتی سوار ماشین میشدم چشمم به چند تا کتاب رو صندلی عقب ماشین افتاد و پرسیدم اونجا چین؟

گفت برای من آورده، نمی‌دونم بگم چه احساسی داشتم، وقتی کتابارو ورق میزدم و می‌دونستم اینا سالها پیش چیزی حدود ۴۰سال پیش تو انگلیس چاپ شدن و توسط عموی مرحومش خریداری و خونده شدن... چقدر دوس داشتم بیشتر از صاحب این کتابا بدونم.

 چند وقت پیش هم یه نامه از عمو نشونم داد که ریجکت شده بود و به خونه برگشته بود، درست از همون روز احساسم به عموش شکل گرفت و فکر می‌کنم این اولین آدم غیر زنده‌ای باشه که بعد مرگش شناختمش و اینقدر احساس نزدیکی بهش می‌کنم. چندین بار قبل خواسته بودم ازش بخوام که بریم خونه‌ی عمو‌ش و کتابخونه‌ش رو ببینیم. اما به نظرم از چند نظر خواسته‌ی بی‌شرمانه‌ای بود. 

خلاصه امشب من چندین مهمون مهربون خارجی تو کتابخونه‌م دارم. اول یکیشون امضا شده و اسم عمو زیر امضاست، تاریخ خورده ژوئن سال ۱۹۸۷...

یعنی اون روز بعد خریدن این کتاب چه حسی داشت؟

نظرات 5 + ارسال نظر
آویشن 1398/04/05 ساعت 02:53

پس حسابی مبارک باشه کتابا

مرررررسی دختر مهربون

چه حس بی نظیری

خیلی

هانی 1398/04/03 ساعت 08:54

کاملن می‌فهمم چقد بهت چسبیده اون کتابا!!

مطمینم که میدونی چه حسی دارم
حالا تعدادشونم زیاد نبوده‌ها

آویشن 1398/04/02 ساعت 21:00

می تونم حدس بزنم خیلی ذوق کردی از اونجایی که عاشق کتاب خوندنی

خییییلی خوب بود، فکر کن، کلی کتاب هدیه بگیری اونم قدیمی... اونم از کسی که یه حسی ته دلت بهش داشتی

محمد 1398/04/02 ساعت 14:57

و از کجا معلوم امروز دقیقا سال‌روز خرید اون کتاب نباشه..

واقعا، از کجا معلوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد