مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

گفته بودم ممکنه نیاز پیدا کنم به چند روز تنهایی یا حتی یک روز تنهایی... بهم گفت اگه تو همچو شرایطی گیر کردی بهم بگو که مقدمات سفر رو برات فراهم کنم. میفرستمت بری هر کجا که خودت بخوای... یک یا هر چند روز که خودت بخوای

اعتراف می‌کنم که کیف کردم از این همه درک و همراهیش

امروز صبح دنبال یه سری کارای دفتری خسته‌کننده بودم، ظهر که رسیدم خونه با خودم فکر کردم الان درست اون زمانه که نیازه تنها باشم، نیازه یه جا بشینم و تنها فکر کنم. وقتشه اقلا یک روز با خودم تنها باشم. بهش پیام دادم با این مضمون:

“من تصمیمم رو گرفتم، برای بهتر کردن حالم قصد دارم تنها برم سفر و به نظرم یک روز برام کافی باشه”منتظر شدم جوابمو بده و دیر تر جواب داد کی؟ 

گفتم تاریخی براش نذاشتم و تو دلم آرزو می‌کردم خوش یک روز رو بهم پیشنهاد بده یا حتی خوش‌بینانه منتظر بودم بهم بگه کدوم هتل رو برات رزرو کنم؟... صدای اس‌ام‌اس گوشیم که اومد با هیجان و استرس باز کردمش و در کمال ناباوری با جمله‌ای این چنین مواجه شدم: “اگر تو این تاریخ‌ها بری من هم همراهت میام که تنها نباشی!!!!!!”

اینطوری شد که من فهمیدم نباید از اون همه درک و همراهیش ممنون می‌بودم.  

نظرات 8 + ارسال نظر
بهامین 1398/01/22 ساعت 21:13

ای جووونم

آسوکا 1398/01/22 ساعت 08:50 http://asooka.blog.ir

آشنا آشنا بو آمون دره. ایته عروسی دکفتیم یا هنوز زوده؟ :دی

عاشق طرز نوشتنتم دختره
نه هنوز زوده! نامزدم نبوده که همش منتظر عروسی اینایش
مره بد بامو

م،ب 1398/01/21 ساعت 23:55

روایتِ کی،اجور آدم با درکُ فهیمِ جول بأ فاکشن.تا خودی راه داره فاکشیدو
بگید؛بلامی سرِ گنه یا
شیمی سفرهان بی خطر جان قُربان

نل 1398/01/21 ساعت 09:22

میتونم بگم که باز میتونی برای همون چند لحظه که توی قلبت از شدت درک کردنش خوشحال بودی خداروشکر کنی
همینکه گفته:برات هماهنگ میکنم...

خیلی ها از همون ثانیه اول که از دهانت درمیاد:میخوام تنها باشم.
یا برنامه میریزن باشن یا میخوان بگن تو اشتباه میکنی که تنهایی یا کلا تنهات میزارن که پشیمون میشی از حرفت.

بریدا 1398/01/20 ساعت 20:02 http://eshkaft.blog.ir

احتمالا ایشون هم نیاز داره که همین روزا دو نفره بره سفر :)
به نظرم تنهایی تا سر کوچه رفتنم حال نمیده :دی
البته قبلترها یجور دیگه فکر میکردم!

قشنگ گفتی مثل همیشه نیازهامون با هم در تضاده

الهی
دوست داشته همراهت باشه

اصلا الهی نداره انقد مهربون نباشچون بهم قول داده بود تنها برم و حالا اگرم برم دچار عذاب وجدان میشم که با خودم نبردمش

تو رو بلد بوده... همراهی و همدلی هم میدونسته ولی لحظه آخر دلش نیومده تنهات بزاره

خیلی قشنگ نوشتی
دقیقا هم دلش نیومده، هم دلش خواسته خودشم سفر بره

آواره 1398/01/20 ساعت 13:54 http://avare.blog.ir

یعنی الان که گفت میاد همراهت این بده؟

من می‌خواستم برم که تنها باشم و فکر کنم، اگر بیاد سفرم میشه یه سفر مثل همه‌ی سفرهای دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد