داشت از خواب می گفت، می گفت انگار ما توی خوابهامون گاهی خود کنترلی داریم و گاهی نه... مثلا گاهی می تونیم جلوی اتفاقی رو که دوس نداریم بگیریم، اما گاهی هم نمی تونیم.
خوابتو دیدم، حقش بود که اجازه ندم نزدیکم شی و از کنارت رد شم. ولی من این کارو نکردم نشستم روی صندلی کناریت و اصرار داشتم دیرم شده و باید برم، ولی نشسته بودم و نمیرفتم.
خاک تو سر بی اراده م کنن که تو خواب هم یاد نگرفتم قهر بودن رو